جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه

آدولف هیتلر که بود؟

برگردان از: حمیده احمدیان‌راد


فهرست مندرجات




[] آدولف هیتلر که بود؟

آدولف هیتلر،‌ رهبر سیاسی و نظامی آلمان از سال ۱۹٣٣ تا سال ۱۹۴۵ بود. او جنگ جهانی دوم را به راه انداخت و مسئول مرگ میلیون‌ها انسان است.


آدولف هیتلر در ٢٠ آوریل ۱٨٨۹ در برونو -ام- این (Braunau-am-Inn)، در مرز آلمان - اتریش متولد شد. پدرش كارمندی عادی بود. هیتلر در ۱٦ سالگی مدرسه را ترك كرد و در وین به عنوان یك نقاش برای امرار معاش به تقلا پرداخت. این‌جا جایی بود كه بسیاری از عقاید نژادی و سیاسی او ریشه گرفتند.


در سال ۱۹۱٣، با وقوع جنگ جهانی اول، هیتلر به سمت مونیخ حركت كرد. در آن جا مجروح شد و مدال گرفت. در سال ۱۹۱۹ به حزب كارگران آلمان كه حزبی نژادپرست بود پیوست. او از خشم جناح‌های راست استفاده كرد. به این ترتیب كه قول اصلاح و درمان افراطی مشكلات بعد از جنگ را داد. او و بسیاری دیگر یهودیان و بلشویك‌ها را به‌خاطر این مشکلات سرزنش می‌كردند. به دنبال آن هیتلر در سال ۱۹٢۱ رهبر بلامنازع آن چه شد كه "كارگران آلمانی سوسیالیست ملی" (حزب نازی) نامیده می‌شد.


هیتلر در سال ۱۹٢٣ در مونیخ شورش مسلحانه‌ای ترتیب داد و نه ماه به خاطر آن زندانی شد. در طول این مدت او طرح ایدوئولوژی سیاسیش را پایه ریزی كرد. با آزادیش از زندان شروع به بازسازی حزب نازی كرد و برای رسیدن به این هدف از فنون ارتباطات جمعی جدید استفاده کرد. با وجود پیش زمینه در جامعه آلمان یعنی با وجود ركود اقتصادی و سیاسی و ...، حزب نازی بیشتر رشد كرد تا جایی كه در انتخابات سال ۱۹٣٢ بزرگ ترین حزب پارلمان آلمان شد. در ژانویه ۱۹٣٣ هیتلر صدراعظم دولت ائتلافی شد. او به سرعت شیوه دیكتاتوری در پیش گرفت و شروع به بنیان گذاری قوانین ضد یهودی كرد. همچنین هیتلر شروع به نظامی كردن و گسترش منطقه‌ای آلمان کرد که به جنگ جهانی دوم منجر شد. او با ایتالیا و سپس ژاپن متحد شد تا دول محور را به‌وجود آورند.


تهاجم هیتلر به لهستان در سپتامبر ۱۹٣۹، آتش جنگ جهانی دوم را روشن كرد. بعد از موفقیت‌های نظامی آلمان در دانمارك، نروژ و اروپای غربی و به زانو در آوردن بریتانیا در سال ۱۹۴۱، هیتلر فرمان حمله به اتحاد شوروی را صادر كرد. جمعیت یهودی‌های كشورهای مورد تهاجم، مورد هجوم نازی‌ها قرار گرفتند و بسیاری از آنها كشته شدند. میلیون‌ها نفر دیگر از كسانی كه به عقیده نازی‌ها از نظر نژادی درجه دوم محسوب می‌شدند هم یا كشته می‌شدند یا باید تا حد مرگ كار می‌كردند. در دسامبر ۱۹۴۱ هیتلر به آمریكا اعلام جنگ داد. منتها جنگ در مرز شرقی و با اتحاد شوروی منابع آلمان را تحلیل برده بود. به‌طوری که در جون ۱۹۴۴، بریتانیایی‌ها و آمریكایی‌ها وارد فرانسه تحت اشغال آلمانی‌ها شدند. سپس نیروهای اتحاد شوروی هم پایتخت آلمان را گرفتند. به این ترتیب سرانجام هیتلر در ٣٠ آوریل ۱۹۴۵ در برلین پایتخت آلمان خودكشی كرد.[۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدی خراسانی ارسال شده است. لطفاً نظر خود را به آدرس پست الکترونیکی دانشنامه ارسال فرمایید.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- این نوشتار که به زبان انگلیسی در بی بی سی منتشر شده است، توسط خانم حمیده احمدیان‌راد به فارسی برگردان شده است.



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها


[برگشت به بالا]


۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه

نیلوفر

از: دانشنامۀ آریانا


فهرست مندرجات

[گل‌ها][گیاهان علفی]


نیلوفر یا نیلوفر آبی، گیاهی است از تیرهٔ نیلوفرهای آبی که نزدیک به تیرهٔ آلاله‌ها است. این گیاه زیبا آبزی است و در مناطق گرم و معتدل می‌روید. برگ‌هایش قلبی شکل و مسطح است[۱] و پهنای ۱٠ تا ٣٠ سانتیمتر دارد. درازای دمبرگ طویل است و برگ‌ها در سطح آب شناورند[٢]. کل‌های درشت آن بویی ملایم دارد و در سطح آب نیز باقی می‌ماند به‌طوری که با این ترتیب، منظره‌ی بسیار زیبا در استخرها به‌وجود می‌آورد. از این روی، این گیاه را غالباً به‌عنوان یک گیاه زینتی در استخرها و حوضچه‌ها می‌کارند. ساقهٔ خزندهٔ این گیاه که در کف برکه‌ها و حوضچه‌ها می‌خزد به‌عنوان قابض در تداوی به‌کار می‌رود. از دانه‌های آن نیز جهت جلوگیری از ازدیاد قوه باه استفاده می‌شود[٣].


[] واژه‌شناسی

نـام گل نیـلـوفـر در زبـان سـانسـکریـت پـادمـا (Padma) در زبـان چینـی لی ین هوا (Lien-hua) به زبان ژاپنی رنگه (Range) و در زبان انگلیسی لوتوس (Lotus) اسـت[۴]. گل نیلوفر را در فارسی به‌نام گل آبزاد یا گل زندگی و آفرینش و یا نیلوفر آبی نیز نامیده‌اند.

ناظم الاطباء آورده: "گلی از جنس لاله و کبودرنگ که بیشتر در آب روید و چون سر از آب برآرد بشکفد."[۵]


[] گیاهی اسطوره‌ای

نیلوفر از گل‌هایی است که به‌علت ویژگی‌های خاص خود در طبیعت باعث شده است که در اسطوره‌های قوم‌های مختلف به‌ویژه در دین بودا، نمادین به‌حساب‌ آید. البته نمی‌توان قدمت و تاثیر‌گذاری نیلوفر را محدود به هند کرد‌ زیرا در اسطوره‌های مصر، بین‌النهرین، ایران، یونان و سایر ملل جهان دیده می‌شود.

حتی در یکی از افسانه‌های سرخ‌پوستان در مورد ریشه پیدایش نیلوفر آبی، این گیاه ستاره‌ای تصویر شده که از آسمان می‌افتد و هنگام برخورد با سطح آب به گلی تبدیل می‌شود. پلینیوس نویسنده رومی در دانشنامه تاریخ طبیعی خود، نیلوفرهای آبی را پادزهری برای شربت عشق جادویی دانسته است.[*]

این گیاه در مصر باستان و در بسیاری از بخش‌های آسیا مورد پرستش بود. جنبه تقدس نیلوفر به محیط آبی آن بر می‌گردد. زیرا آب نماد باستانی اقیانوس کهنی بود که کیهان از آن آفریده شده است. نیلوفر که برروی سطح آب در حرکت بود به مثابه زهدان آن به‌شمار می‌رفت. از آنجا که گل نیلوفر در سپیده‌دم باز و در هنگام غروب بسته می‌شود، به خورشید شباهت دارد. خورشید خود منبع الهی حیات است و از این رو گل نیلوفر مظهر تجدید حیات خورشید محسوب می‌شود.

اُزیریس، خدای جهان زیرزمینی، معمولاً تاجی از شکوفه‌های نیلوفر بر سر دارد در حالی که هوروس در مقام ایزد سکوت، بوداوار و انگشت بر لب، بر گل نیلوفر نشسته است. در اساطیر مصری، نیلوفر آبی معرّف زمین تازه آفریده‌شده است که به‌شکل نیلوفر بر آب شناور است و اسرار نهانی ایزدان را با حرمت نگاه می‌دارد.[دانشنامۀ اساطیر جهان، زیر نظر رکس وارنر، برگردان ابوالقاسم اسماعیل‌پور، ص ۵٧۵]

در اساطیر کهن هندی، نیلوفر نشانه‌ی بزرگ آفرینش بوده است.(اسطوره در اشعار سهراب سپهری، ص ۱٣٣) به نوشتۀ دانشنامۀ اساطیر جهان، نیلوفر در اسطوره‌های هندو نمودگار بُنِ مادینۀ حیات و نماد یونی (yoni) یا اندام مؤنث است. شکل لینگام یا آلت مقدس اغلب روی گلبرگ‌های نیلوفر یا محاط در آن تصویر شده است. کهن‌ترین جلوۀ هنری نیلوفر گُل‌های تزیین‌شدۀ سر تندیس مادرزمین (حدود ٣٠٠٠ پ.م) مکشوف در موهنجودارو در درۀ سند است. بعدها ایزدبانوی باروری به‌صورت لاکشمی (Lakshmi)، همسر ویشنو، ظاهر می‌شود و از نیلوفر فراجهیده از پیشانی این ایزد پدید می‌آید. لاکشمی به‌نام پادما (Padma = نیلوفر) نیز معروف است. او به‌شکل کالی (Kali)، نیلوفر نمادین زایش را در یک دست نگه می‌دارد.[دانشنامۀ اساطیر جهان، زیر نظر رکس وارنر، برگردان ابوالقاسم اسماعیل‌پور، ص ۵٧۵]

در اسطورۀ آفرینش هندو، روح باشندۀ متعال به‌شکل یک نیلوفر زرین در دریایی پهناور تجلی یافت. از ناف ویشنو نیلوفری بر می‌آید که برهما یا آفرینندۀ "زادۀ نیلوفر" رویش نشسته است. این نیلوفر در جهان می‌گسترد و از گلبرگ‌هایش کوه‌ها، تپه‌ها، دره‌ها و رودها پدید می‌آیند.[دانشنامۀ اساطیر جهان، زیر نظر رکس وارنر، برگردان ابوالقاسم اسماعیل‌پور، ص ۵٧۵]

در فرهنگ بودایی، ظهور بودا به‌صورت شعله صادره از نیلوفر تصویر می‌شود. گاهی مشاهده می‌شود که بودا در یك نیلوفر كاملا شكفته به تخت نشسته است. در حقیقت در آموزه‌های بودایی، نیلوفر تا حد زیادی در قلمرو اسطوره وارد می‌شود. در معابد بودایی، نقش نیلوفر وجود دارد و نیلوفر جزو هشت علامت فرخندگی در كف پای بودا است.

بودا به هنگام زایش با این نیلوفر مرتبط بود. نیلوفر نماد بودا و نمودگار خورشید بود. از این اسطورۀ آفرینش نیایش و افسون معروفی پدید آمده که میلیون‌ها بار بر پرچم‌های آیینی و چرخ‌های مخصوص نیایش حک گردیده است: "آه، ای جواهر مکتوم در نیلوفر!" نیلوفری که برای لوتوس‌خواران افسانه‌های یونانی فراموشی می‌آورد، درختچه‌ای خاردار از تیرۀ "Zizyphus totus" است که در سراسر حوزۀ مدیترانه می‌روید. میوه‌های این درختچه در قدیم به‌عنوان خوراکی بود و هنوز هم مصرف می‌شود و از آرد آن می‌توان نان پخت، زمانی جزو غذایی فقرا بود و واژۀ "lotophagi" به‌معنی "لوتوس‌خواران" مترادف فقر گردید، واقعیتی که برعکس اسطوره‌اش چندان خوشایند نیست.[دانشنامۀ اساطیر جهان، زیر نظر رکس وارنر، برگردان ابوالقاسم اسماعیل‌پور، ص ۵٧۵]

در سده هشتم پیش از میلاد تصویر نیلوفر (احتمالا از مصر) به فینیقیه و از آن‌جا به سرزمین آشور و ایران انتقال یافت و در این سرزمین‌ها گاهی جانشین درخت مقدس بوده است.

الهه‌های فنیقی به‌عنوان قدرت آفریننده خود، گل نیلوفر در دست دارند[اسطوره‌های نیلوفری] و در اسطوره‌های ایرانی نیز داریوش در یک دستش عصای شهریاری دارد و در دست دیگرش گل نیلوفر آبی. (اسطوره در اشعار سهراب سپهری، ص ۱٣۴)

نیلوفر در ایران نماد نور است و از آن‌جا که این گل با آب در ارتباط است نماد آناهیتا، ایزد بانوی آب‌های روان، نیز به‌شمار می‌آید.

در فرهنگ ایران باستان، نقش این گل را حاشیه پیاله طلایی املش، روی سفال نقش‌دار سیلک، بر دسته خنجر لرستان و ... می‌توان دید. در زمان هخامنشیان، گل نیلوفر، در تخت‌جمشید و در نقش برجسته‌های آن مشاهده می‌شود: بر بدنه کاخ آپادانا، در دست بزرگان ملل، در حاشیه لباس هخامنشیان و بر روی پایه ستون‌ها. این گل در مراسم رسمی و درباری این سلسلۀ پارسی متجلی شده است، ظاهراً گل نیلوفری که در دستان پادشاهان حجاری شده در تخت‌جمشید (در نقش بار عام) دیده می‌شود، نماد صلح و زندگی بوده است. به‌طور کلی، در تخت جمشید ۲۵ طرح مختلف از گل نیلوفر بسته به کاربردش به تصویر کشیده شده است.

در زمان سلوکیان، اشکانیان و ساسانیان، باز هم نیلوفر به جلوه‌گری خود ادامه می‌دهد. و حتی یکی از زیباترین تصاویر از گل و برگ نیلوفر در اوایل دوره اسلامی، تلفیق این گل با خطوط کوفی است که هنرمندان، کتیبه‌های بسیار زیبایی را در معماری اسلامی - با آن - نقش آفرینی کردند. اما در این دوران، نیلوفر جایگاهش را در اسطوره از دست می‌دهد و کاربردش فقط جنبه‌ی هنری می‌یابد.


[] جشن نیلوفر

جشن نیلوفر، جشنی بوده است که پارسیان قدیم برپا می‌داشته‌اند. چنان که گفته‌اند: برابر با ششم تیر در گاه‌شماری پارسی هنگام برگزاری جشنی است به‌نام "جشن نیلوفر" که امروزه بسیار ناشناخته مانده است و شاید به مناسبت شکوفا شدن گل‌های نیلوفر در آغازین روزهای تابستان به این نام نامیده شده است.

"ابوریحان بیرونی" از آن به‌نام جشنی تازه نام برده و "خلف تبریزی" در برهان قاطع روز برگزاری این جشن را هفت یا هشتم مرداد ماه بر می‌شمارد ولی از نوشته‌ها چنین بر می‌آید که ۵ روز پیش از جشن نیمه تابستانی ایرانی و ٧ روز پیش از تیر روز و جشن تیرگان برگزار می‌شده است.

در لغت‌نامه دهخدا آمده است که مؤلف برهان قاطع ذیل "مرداد" آرد: "مرداد... نام روز هفتم باشد از هر ماه شمسی و بعضی روز هشتم گفته‌اند و فارسیان بنابر قاعده ٔ کلی این روز را عید کنند و جشن سازند و این جشن را جشن نیلوفر خوانند و در این روز هر که حاجتی از پادشاه خواستی البته روا شدی".[نیلوفر، لغت‌نامه‌ی دهخدا]


[] انواع و ویژگی‌ها

تمام گیاهان این تیره آبزی و دارای ٧ جنس و تقریباً ۱٠٠ گونه در جهان هستند.[تیره نیلوفر آبی، دانشنامۀ رشد]


[] محل رویش

این گیاه بیشتر در استخرهای طبیعی و آب‌های راکد در مناطق گرم و معتدل رشد می‌کند.


[] خواص دارویی

نیلوفر آبی را در مواردی مانند: اسهال‌های ساده، تقویت عمومی بدن، تحریکات پوستی و... به‌کار می‌برند.


[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]

[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]

[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[۴۵]
[۴٦]
[۴٧]
[۴٨]
[۴۹]

[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- نیلوفر، لغت‌نامه‌ی دهخدا
[٢]- همان‌جا
[٣]- همان‌جا
[۴]-
[۵]- گل نیلوفر، لغت‌نامه‌ی دهخدا
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]




[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]


۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

قمه‌زنی

از: دانشنامۀ آریانا


فهرست مندرجات

[...][...]


قمه‌زنی نوعی مراسمی مذهبی است که در میان برخی شیعیان رواج دارد و طی آن افراد با ضربه زدن توسط آلت برنده‌ای - مانند: قمه - بر سر خود باعث ایجاد جراحت و خونریزی در آن می‌شود. این نوع عزاداری در میان گروهی از شیعیان در مراسم عزاداری ماه محرم با هدف ابراز علاقه و ارادت نسبت حسین بن علی انجام می‌شود. معمولاً شرکت کنندگان در این مراسم در صبح روز عاشورا با پوشیدن لباس‌های سفید به انجام این عمل مبادرت می‌کنند. این عمل گاهی بر کودکان نیز صورت می‌گیرد.[۱]

انجام این عمل از دیرباز سبب بحث میان علمای شیعه بوده ‌است؛ برخی از علما اجازه انجام این عمل را داده‌اند و برخی دیگر آن را موجب وهن اسلام دانسته و تحریم کرده‌اند[٢].

از لحاظ علمی، قمه‌زنی یک نوع خودآزاری جسمی، یعنی ناهنجاری غیرعادی، تلقی می‌شود که توسط فرد بیمار - زیر تأثیر القائات مذهبی - به‌منظور صدمه رساندن عمدی به بدن صورت می‌گیرد.


[] تاریخچه

در مـورد پیـدایش قمـه‌زنـی روایـات مختـلـفی مطـرح اسـت[٣]. اما منطقـی‌تریـن روایـت ایـن اسـت کـه اینگـونـه عـزادای از تـرک‌هـای آذربایجـان به سـایر بـلاد منتـقل شـده ‌اسـت[۴]. این مراسم ریشۀ عربی ندارد[۵].

ابراهیم الحیدری، جامعه‌شناس، پژوهشگر و نویسندۀ عراقی الاصل کتاب تراژدی کربلا، بر این باور است که رسم قمه‌زنی در ایام عاشورا، پیش از قرن نوزدهم، در عراق مرسوم نبوده است و به تدریج از اواخر این قرن، در این کشور رواج یافت. بنابراین، رسم قمه‌زنی از خارج وارد عراق شده است و ریشه‌ی عربی ندارد[٦].

گفته می‌شود که تا آغاز قرن بیستم، عرب‌های عراق در این‌گونه مراسم شرکت نمی‌کردند؛ این اعمال ابتدا در میان ترک‌ها، فرقه‌های صوفی، و کردهای غرب ایران متداول بود[٧]. گزارش مقامات دیپلماسی بریتانیایی از مراسم عاشورای سال ۱۹۱۹ میلادی در نجف نیز حاکی از آن است که در این سال فقط گروه صد نفره‌ای از شیعیان ترک به قمه‌زنی پرداخته‌اند[٨]. هم‌چنین شمه‌ی از خاطرات سید محمدباقر بحرالعلوم، نیز این نظر را تأیید می‌کند:

    "هنگامی که ۵٠ یا ٦٠ سال پیش در نجف بودم، تنها چند هیأت ترک در آن شهر حضور داشت. آنان در ایام عزا به منزل سید بحرالعلوم بزرگ می‌رفتند و با کسب اجازه از ایشان به خواندن ابیاتی سوزناک دربارۀ امام حسین(ع) جراحت‌های خفیفی بر خود وارد می‌کردند. به تدریج این‌گونه اعمال رو به تحول و گسترش گذاشت تا آن که در سال ۱۹٣۵ میلادی، پس از ممنوعیت قمه‌زنی در دورۀ نخست وزیری یاسین هاشمی، به اوج خود رسید! در واقع، اعمال زور تأثیری معکوس داشت؛ به‌نحوی که یک هیأت قمه‌زنی به سه هیأت تبدیل شد."[۹]

حاج حمید راضی (درگذشتۀ ۱۹۵٣ میلادی) از معمرین اهل کربلا که نزدیک ۱۱٠ سال زندگی کرد، در خاطرات خود دربارۀ عزاداری امام حسین نقل می‌کند که در ایام جوانی او مراسم قمه‌زنی در نجف و کربلا مرسوم نبود[۱٠] همچنین در خاطرات شفاهی هیچ‌یک از کهن‌سالان نجف و کربلا از برگزاری مراسم قمه‌زنی و ... پیش از نیمۀ دوم قرن نوزدهم یاد نشده است. این مراسم برای نخستین‌بار توسط برخی از زائران ترک از طایفه‌ی قزلباش رواج یافت. آنان به هنگام ریارت قبر امام حسین با شمشیرهای مخصوص به سرهای خود ضربه می‌زدند..[۱۱]

از لحـاظ تاریخـی، انجـام قمـه‌زنـی در ایـران نیـز پیـش از دورۀ صـفویه رواج نداشـته ‌اسـت[۱٢] و حتی مورد تردید است که این عمل در دورۀ صفویه به‌وجود آمده است یا پس از آن، به‌ویژه در عصر قاجاریه.

به‌رغم آن‌که صفویان مجالس سوگواری امام حسین را رسمی کردند، و نیز آیین‌ها و رسوم جدید عزاداری را پدید آوردند که گفته می‌شود، آدابی چون "تیغ‌زنی"، "قفل‌زنی" و "قمه‌زنی" از آن جمله هستند[۱٣]؛ اما هیچ نشانه‌ی از قمه‌زنی در گزارش‌های آن دوره مشاهده نمی‌شود.

در دوره صفویه "پیتر دلاواله"، سیاح ایتالیایی، از عزاداری شیعیان در اصفهان به سال ۱٠٣٧ هجری قمری چنین گزارش می‌دهد:

    "تشریفات و مراسم عزاداری به این قرار است که همه غمگین به‌نظر می‌رسند و لباس عزاداری به رنگ سیاه بر تن می‌کنند. هیچ‌کس سرو ریش خود را نمی‌تراشد و به حمام نمی‌رود و خود را از هرگونه تفریح و خوشی محروم می‌سازند. جمعی در میدان‌ها و کوچه‌های مختلف و جلوی خانه‌های مردم برهنه و عریان در حالی که با پارچه سیاه یا کیسه تیره ستر عورت کرده و سر تا پای خود را با ماده سیاه و براق ... رنگ کرده‌اند حرکت می‌کنند. به همراه این افراد عده‌ای برهنه هم راه می‌روند که نمام بدن خود را به رنگ قرمز درآورده‌اند؛ تا نشانی از خون‌هایی که به زمین ریخته شده و اعمال زشتی که در روز عاشورا نسبت به امام حسین انجام گرفته است، باشد، همه با هم آهنگ‌های غم‌انگیز در وصف حسین و مصائب وارد بر او می‌خوانند و دو قطعه چوب یا استخوانی را که در دست دارند به‌هم می‌کوبند و از آن صدای حزن‌انگیزی به‌وجود می‌آورند و به‌علاوه حرکتی به سر و تن خود می‌دهند که علامتی از انده بی‌پایان آن‌هاست و بیشتر به رقص شباهت دارد..."[۱۴]

با وجود این، یوسف غروی می‌گوید: "از نظر تاریخی، ظاهراً با روی‌کار آمدن دولت صفویه، قمه‌زنی هم پدید آمد. اما به‌طور مسلم، این عمل پیشینه‌ی قبل از صفویه ندارد و هنوز به یقین نرسیده‌ایم که پیش از آن، عثمانی‌ها هم این کار را انجام می‌داده‌اند یا نه."[۱۵]

از این گذشته، نصرالله فلسفی که "تاریخ شاه عباس کبیر" را در پنج جلد نوشته، و تاریخ او یکی از مفصل‌ترین و دقیق‌ترین تاریخ این دوره شمرده می‌شود، به‌تفصیل دربارۀ "فوج فداییان" که از شمار قزلباشان صفوی بودند، چنین می‌نویسد: "در وصف آنان آمده که به نشانه‌ی آماده به خدمت، همیشه سرشان تراشیده بود و در تمرینات‌شان گوشت حیوانات مختلف و حتی مار را می‌خوردند... خلاصه این‌که فداییان صفویه در روز عاشورا شمشیر به‌دست بیرون می‌آمدند و تصورشان این بود که نوعی همدردی و مواسات با امام حسین داشته باشند. آنان می‌گفتند "در چنین روزی که اصحاب امام حسـین و خـود امام و بنی هاشـم تیـر خورده‌انـد، پس مـا هم بایـد این حالـت را برای خـودمان ایجـاد می‌کنیـم؛ یعنی نشـان می‌دهیـم که ما در راه امـام حسـین فـدوی هسـتیم و حاضـریم سـرمان بریـده شـود" و این شـروع قمـه‌زنی شـد."[۱٦]

به هر حال، کاملا مشخص نیست قمه‌زنی چگونه وارد ایران شده ‌است. اما این عمل در دوران قاجاریه گسترش بیشتری یافته و در نهایت مخالفت‌های را هم بر ضد خود بر انگیخته است. نخستین تلاش‌ها از سوی دولتمردان ایرانی برای برانداختن قمه‌زنی با مخالفت امیرکبیر آغاز شد، او برای این کار فتوای امام جمعه تهران را نیز گرفت که گفته بود که این رسم مخالف شریعت است.[۱٧] ولی در دوران رضاشاه مخالفت‌های زیادی با این قضیه شد.


[] قمه‌زنی در جهان مسیحی




[] قمه‌زنی در ایران




[] قمه‌زنی در افغانستان




[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]

[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[۴۵]
[۴٦]
[۴٧]
[۴٨]
[۴۹]

[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- قمه‌زنی، از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۲]- همان‌جا؛ برگرفته از: قمه‌زنی از دیدگاه مراجع و علمأ، شیعه‌آنلاین
[۳]- محسن حسام مظاهری، "رسانه‌ی شیعه، مروری بر تاریخ تکوین مجالس و آیین‌های عزاداری در ایران"، مجله اخبار ادیان، شماره ۱۸، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۵
[۴]- عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوران قاجار، ج ۱، ص ۳
[۵]- ابراهیم الحیدری، تراژدی کربلا، ترجمه‌ی علی معموری، ص ۳٧۵
[۶]- تراژدی کربلا، ص ۳٧۵
[٧]- کاظم دجیلی، عاشورا فی النجف و کربلا، ص ٢۸٧؛ جیات من وراء البوابه السوداء، محمود درّه، ص ٢۴
[۸]-
[۹]- گفتگو با سید محمدباقر بحرالعلوم پیرامون عزاداری حسینی، مجله‌ی نور، شمارۀ ٧۴، ژوئیۀ ۱۹۹٧ میلادی.
[۱٠]- دست‌های پنهان (ویژه‌نامه‌ی بدعت قمه‌زنی)؛ برگرفته از: گفتگو با دکتر شاکر لطیف (۱۲/۳/۱۹۹٦ میلادی) در کتاب تراژدی کربلا
[۱۱]- طالب علی شرفی، النجف الاشرف عاداتها و تالیدها، صص ۲۲٠-۲۲۳
[۱۲]- مهدی مسایلی، قمه‌زنی، سنت یا بدعت؟، ص ۱۹
[۱۳]-
[۱۴]- سفرنامه پیتر دلاواله، ترجمۀ شجاع‌الدین شفا، انتشارات علمی فرهنگی
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]- رجوع شود به: فریدون آدمیت، امیر کبیر و ایران، چاپ هشتم، ص ۴٢٧.
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-



[] جُستارهای وابسته

قمه‌زنی مسیحیان





[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]




[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]


۱۳۹۰ تیر ۵, یکشنبه

قمه‌زنی مسیحیان

از: دانشنامۀ آریانا


فهرست مندرجات

[خرافات در دین]



[] قمه‌زنی مسیحیان

در فیلیپین، روز جمعه پیش از عید پاک روزی که عیسی مسیح به صلیب کشیده شد، مراسمی مذهبی برگزار می‌شود که به مراسم قمه‌زنی در جهان تشیع شبیه است. مسیحیان با انجام رفتارهای غیر انسانی و خرافی در این روز با آزار و شکنجه‌ای که بر بدن خود وارد می‌کنند سعی در یادآوری مصائبی را دارند که عیسی مسیح در لحظه‌های آخر عمر خود داشت.این رفتارهای خرافی که هر ساله برگزار می‌شود سابقه‌ای دیرینه در مسیحیت دارد و شبیه رفتارهای خرافی قمه‌زنان به مناسبت ایام شهادت امام حسین نوه‌ی پیامبر اسلام است.


تعدادی از کسانی که در این مراسم شرکت می‌کنند مانند عیسی مسیح به‌صورت داوطلبانه خود را آماده‌ی به صلیب ‌کشیدن می‌نماید. اشخاصی - با لباس‌های مخصوص سربازان آن دوران - دست‌ها و پاهای شخص داوطلب را با میخ به صلیب وصل می‌کوبند و او را به صلیب می‌کشند. این مراسم در شمال مانیل در فیلیپین برگزار می‌شود که مصادف با ۱٠ آوریل است. این منطقه یک شهر کاتولیک‌نشین است. البته در این مراسم کاتولیک‌ها از کشورهای دیگر نیز به این شهر می‌آیند.


گفتنی است غیر از مراسم بالای صلیب رفتن، عده دیگری نیز شلاق خوردن عیسی مسیح در طول مسیر و حمل صلیب را شبیه‌سازی می‌کنند. این افراد یک روز پیش از به صلیب کشیدن داوطلبان با صورت پوشیده و شلاق‌هایی مخصوص به پشت خود می‌زنند و مسیری نسبتاً طولانی را طی می‌کنند تا به کلیسای مرکزی شهر برسند.


همچنان، در حالی که گروهی از افراد به‌صورت منظم در شهر حرکت کرده و با شلاق به پشت خود ضربه می‌زنند، شخص دیگر نیز با حمل صلیب بر دوش خود در جلوی صف حمل می‌کند. پس از پیمودن مسیر مشخص شده آن‌ها به کلیسا می‌رسند و جلوی در کلیسا به‌صورت سینه‌‌خیز در حالی که لباسی بر تن ندارند حرکت می‌کنند تا این‌گونه بدن خود را بیشتر آزار بدهند و خدا توبه آن‌ها را بپذیرد.[۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برگرفته از خبرآنلاین است که برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدی خراسانی ارسال شده است.
يادداشت ۱: برخی از اعمال شيعيان تقلید از سنت‌های خرافی مسیحیان است که موجب تخريب باورهای عميق فكری اسلام می‌شود. اعمالی كه دستور آن نه از جانب پیامبر اسلام صادر شده است و نه امامان شیعه آن را مرتكب شده‌اند. از این روی، برخی شیعیان از روی جهل و نادانی دست به اعمالی می‌زنند كه ریشه در خرافات مسیحیت دارد. این اعمال، ابتدا در زمان صفویه یا عصر قاجاریه در ایران متداول شده است و سپس - از سر تقلید - شیعیان سایر نقاط جهان و از جمله شیعیان افغانستان نیز آن را انجام می‌دهند. در واقع، ایرانیان نوعی بدعت در دين وارد کرده‌اند که در نهایت به پای اسلام تمام شده است. يكی از اين اعمال بدعت قمه‌زنی و اعمالی نظير آن است. (مهدیزاده کابلی)



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- گزارش تصویری قمه‌زنی مسیحیان، خبرآنلاین



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

برگرفته از: خبرآنلاین


[برگشت به بالا]


تثلیث

از: دانشنامۀ آریانا


فهرست مندرجات

[...][...]


تثلیث (به انگلیسی: Trinity)، بخشی از پایه‌های ایمان مسیحی را تشکیل می‌دهد که بر اساس آن، خدای یگانه در سه شخصیت: خدای پدر، خدای پسر - که در عیسی مسیح تجسم پیدا کرد - و روح‌القدس تجلی می‌یابد. این سه، ذات یکسانی دارند اما متمایز از هم هستند.


[] واژه‌شناسی

تَثلیث واژه‌ای عربی است به‌معنای "سه‌گانگی". این واژه، در واقع، از واژهٔ یونانی "تری‌آس" (ὑποστάσεις) برگردان شده ‌است.

در کتاب "اصول اعتقادات کاتولیک" تثلیث چنین تعریف شده ‌است:

    "تثلیثْ واحد است. ما قائل به سه خدا نیستیم، بلکه به یک خدای واحد در سه شخص، یعنی "تثلیثِ هم‌ذات‌" [معتقد هستیم]. شخص‌های الهی در الوهیتِ یکتا شریک نیستند، بلکه هر یک از آنها، خدای کامل است: "پدر همانی است که پسر است، و پسر همانی است که پدر است، و پدر و پسر همانی هستند که روح‌القدس است، یعنی در طبیعت خود، یک خدای واحد". هر یک از این سه شخص همین واقعیت است، یعنی ذات، جوهر، یا ماهیت الهی."[۱]

لوئیس برکوف، الاهیدان مسیحی، در کتاب "خلاصهٔ اعتقادات مسیحی" تثلیث را این‌چنین شرح می‌دهد:

    "...پدر و پسر و روح‌القدس ... چنان ماهیتی دارند که می‌توانند با یکدیگر وارد رابطهٔ شخصی شوند... هر یک از اشخاص از تمامی و کل ذات یا جوهر الهی برخوردارند و اینکه این جوهر خارج از این سه شخص موجودیت ندارد."[٢]

مهرداد فاتحی در کتاب "خدای مسیحیان: نگاهی به تثلیث" می‌نویسد:

    "...در خدا بُعدی متعال وجود دارد که "پدر" خوانده می‌شود. خدا بی‌نهایت برتر و بالاتر از همهٔ مخلوقات خویش است و هیچ چیز و هیچ کس را با او قیاس نتوان کرد. اما در همین خدا، چون محبت است، بُعدی دوم وجود دارد که بُعدی حلولی یا درون‌باشنده‌است و سبب می‌شود که او در شخص عیسای ناصری در تاریخ حلول کند و خود را از نزدیک به انسان بشناساند. خدا مخلوقیت را برخود می‌گیرد و این‌گونه در تجربهٔ بشری و رنج‌های او شریک می‌شود تا از درون، وضعیت او را شفا بخشد. این بُعد دوم «پسر» خوانده می‌شود. همچنین بُعد سومی در خدا وجود دارد، یعنی "روح‌القدس"، که باز بُعدی حلولی است، با این تفاوت که خدا این‌بار نه به‌طور عینی در یک شخصیت تاریخیِ خاص، بلکه در قلوب تک تک مؤمنان و در جامعهٔ مسیحی یعنی کلیسا ساکن می‌شود و با مؤمنان رفاقت و صمیمیت نزدیک برقرار می‌کند."[٣]


اما اليستر مك گراث (Alister Mc Grath)، نويسندۀ مسيحی، در مورد واژگان و اصطلاحات مربوط به آموزه تثليث و تطور تاريخی آن می‌نويسد: بی‌گمان يكی از بزرگ‌‌ترين دشواری‌هايی كه پژوهشگر با آن مواجه می‌شود، اصطلاحات و واژگان مربوط به آموزه تثليث می‌باشد. در مورد عبارت "سه شخصيت، يك ذات" حداقل چيزی كه می‌توان گفت اين است كه چندان روشنگر نيست. وی در ادامه می‌نويسد: شايد بتوان ترتوليانوس را اولین الاهی‌دانی دانست كه باعث شكل‌گيری اصطلاحات و واژگان خاص تثليث شد. برخی از اصطلاحاتی كه وی ابداع كرده عبارت‌اند از:

    ۱- Trinitas: معادل لاتينی واژه تثليث را كه، از آن زمان تا كنون جزء جدايی‌ناپذير الاهيات مسيحی بوده است.

    ٢- persona: ترتاليانوس اين اصطلاح لاتين را به‌عنوان برگردان واژه يونانی "hypostasis" (به‌معنای شخص) به‌كار برد كه در آن زمان رفته رفته در محافل كليسايی يونانی‌زبان مقبوليت می‌‌يافت. معنای لغوی اصطلاح "persona"، ماسك يا نقاب است. نظير آنچه بازيگران در نمايش‌های رومی بر چهره می‌زدند. بازيگران در آن زمان نقاب می‌پوشيدند تا تماشاچيان از اين طريق، دريابند هر بازيگر مشغول ايفای چه نقشی است. شايد هدف ترتوليانوس واقعاً اين بوده كه خوانندگانش ايده‌ی "يك ذات، سه شخص" را به اين معنا تعبير كنند كه خدای واحد در داستان عظيم بشر، سه نقش مجزا، اما مرتبط ايفا كرده است.

    ٣- substantia: ترتوليانوس اين اصطلاح را در بيان اين مفهوم به‌كار برد كه الوهيت از اتحاد و يگانگی بنيادين برخوردار است؛ هر سه شخص تثليث از جوهر يا ذاتی مشترك بهره‌دارند. جوهر را نبايد وجودی مستقل از سه شخصيت تثليث فرض كرد بلكه، به‌رغم كثرت و چندگانگی ظاهری‌شان، بيانگر اتحاد مشترك بنيادين آن‌ها است.[۴]


[] تاریخچه

مسیحیان اولیه هیچ اعتقادی به تثلیث نداشتند و آنان مسیح را پیامبر خدا و برگزیده وی می‌خواندند. ابيونی‌ها مسيحيانی متعلق به قرون اوليه مسيحی بودند كه عيسی را صرفاً يك انسان معمولی می‌دانستند كه پسر مريم است[۵] پروفسور اِ. واشبِرن هاپکينز، از دانشگاه يال، اين موضوع را این‌چنين تأييد می‌کند: "ظاهراً عقيده تثليث برای عيسی و پولس ناشناخته بوده است؛ ... آنان هيچ اشاره‌ای در اين‌باره نمی‌کنند."[٦]

آرتور وِيگال، تاريخ‌نگار، می‌نويسد: "عيسی مسيح هرگز اشاره‌ای به چنين پديده‌ای نکرده، و در هيچ کجای عهد جديد واژۀ "تثليث" نيامده است. اين عقيده تنها سيصد سال پس از مرگ سرور ما [عيسی مسیح] بوسيله کليسا پذيرفته شد."[٧]

"توماس ميشل" كشيش مسيحی معاصر و از راهبان فرهيخته ژزوئيت می‌نویسد: كلمه سه‌­گانه (تثليث) هرگز در كتاب مقدس وارد نشده است و نخستين كاربرد شناخته شدۀ آن در تاريخ مسيحيت به "تئوفيل انطاكی" در سال ۱٨٠ ميلادی باز می‌گردد.[٨]

با اين وجود، مسيحيت اوّليه به‌طور صريح اعتقاد تثليث را به‌شکل تکامل يافته‌ی آن که بعدها در اعتقادنامه‌ها آمده است، در بر نداشت. بنابراين، مسيحيان اوّليه در ابتدا در فکر به‌کارگيری عقيده تثليث در کيش خود نبودند و این عقیده از قرن چهارم به بعد وارد الهیات مسیحیت شد[۹] و ریشه در مثل ثلاثه افلاطون دارد[۱٠].

پدران کلیسا، پيش از نيقيه به‌عنوان رهبران دينی، در نخستين قرن‌های پس از تولد مسيح به‌شمار می‌رفتند. آموزش‌های آنان جالب توجه است.

يوستينوس شهيد، که در سال ۱٦۵ میلادی درگذشت، عيسای ماقبل بشری را فرشته آفريده‌ای خواند که "از خدا، آفرينندۀ همه چيز، متمايز بود". او گفت که عيسی کهتر از خدا بود و "هرگز کاری به‌جز آنچه آفريدگار ... برای او اراده کرده بود انجام نمی‌داد و چيزی غير از آن بيان نمی‌کرد."

ایرنایوس که در حدود سال ٢٠٠ میلادی وفات یافت، اظهار کرد که عیسای ماقبل بشری موجودیتی متمایز از خدا داشت و از خدا پایین‌تر بود. او نشان داد که عیسی با "تنها خدای حقیقی" که "بر همه چیز متعال است و به‌غیر از او کسی نیست" برابری ندارد.

کلِمانس اسکندرانی که حدود سال ٢۱۵ میلادی درگذشت، خدا را "تنها خدای حقيقی، آفريده نشده و غير فانی" خواند. او گفت که پسر "در کنار تنها پدر قدير مطلق قرار دارد" ولی با او برابر نيست.

ترتولیانوس که حدود سال ٢٣٠ میلادی وفات یافت، برتری خدا را آموزش می‌داد. او اظهار نمود: "پدر با پسر (شخص دیگر) متفاوت است، همانا از او بزرگ‌تر است؛ زیرا هر آن که تولید می‌کند با آن که تولید می‌شود متفاوت است؛ آن که می‌فرستد با آن که فرستاده می‌شود تفاوت دارد." او همچنین گفت: "زمانی بود که پسر وجود نداشت ... پیش از همه چیز، خدا تنها بود."

هیپولوتوس که در حدود سال ٢٣۵ میلادی درگذشت، گفت که خدا "خدای واحد، نخستین و تنها خدا، سازنده و سرور همه" است، کسی که "هم‌سالی [هم‌سن] نداشت ... بلکه خود به تنهایی یگانه بود؛ کسی که اراده کرد تا هر آنچه تا پیش از آن هستی نداشت به‌وجود بیاید"، مانند عیسای آفریده، پیش از آن که موجودیت انسانی یابد.

اوریژن، که حدود ٢۵٠ میلادی وفات یافت، گفت که "پدر و پسر دو جوهر هستند ... از لحاظ ذاتی، دو چیز هستند"، و این که "در مقایسه با پدر، [پسر] پرتویی بسیار ناچیز است".

آلوِن لَمسُن در اثر خود با عنوان کليسای سه قرن نخستين شواهد تاريخی را خلاصه کرده و می‌گويد: "اعتقاد نوين و رايج تثليث ... از هيچ پشتيبانيی در اظهارات يوستينوس [شهيد] برخوردار نيست؛ و اين ملاحظات دربارۀ کليۀ پدران پيش از نيقيه قابل تعميم است؛ يعنی، همه نگارندگان مسيحی در طول سه قرن پس از تولد مسيح. درست است که آنان از پدر، پسر و ... روح‌القدس سخن می‌گويند، معهذا اينان را نه مساوی می‌دانند، نه از لحاظ تعداد يک ذات و نه سه شخص در يک شخص، آن‌طوری که هواداران تثليث هم‌اکنون ادعا می‌کنند. واقعيت قضيه کاملاً عکس اين است."

بنابراين، کتاب مقدس و تاريخ هر دو بر اين شهادت می‌دهند که تثليث در تمام دوران کتاب مقدس و تا قرن‌ها پس از آن ناشناخته بود.[۱۱]

شايد بتوان ترتوليانس (٢٢۵ میلادی) را نخستين الهی‌دانی دانست كه باعث شكل‌گيری واژگان خاص مربوط به آموزه تثليث (trinitas) شده باشد[۱٢]. ترتوليانس در آغاز فردی بت‌پرست بود كه در دهه سوم زندگی خود به مسيحيت پيوست[۱٣]. تثليثی كه منظور ترتوليانس بود با تثليثی كه امروزه مسيحيان به آن معتقدند متفاوت است و اين آموزه در سال‌های بعد دچار تحول شد و او بين الوهيت پدر و پسر تفاوت قایل بود[۱۴]. با وجود این، باز هم بدعت ترتولیانس فراگیر نشد و سال‌ها کشمکش بین اندیشمندان مسیحی بر سر الوهیت مسیح وجود داشت و بسیاری از مسیحیانی بودند که مسیح را تنها برگزیده و پیامبر خدا می‌دانستند. اما این کشمکش‌ها، به این دلیل که جامعه مسیحی تحت جفا قرار داشت، کمتر مورد توجه قرار می‌گرفت.

با این حال، پس از مرگ عیسی مسیح، جامعه مسیحیت تا اوایل قرن چهارم، با دو مشكل اساسی مواجه بود:

نخستین مشكل، وجود آزارها و شكنجه‌ها و محدودیت‌هایی بود كه از جانب امپراتوری روم بر مسیحیان وارد می‌شد. این فشارها و شكنجه‌ها هر چند دارای فراز و نشیب بود ولی همواره ادامه داشت تا اینكه در اوایل قرن ۴ میلادی حوادث به‌گونه‌ای متفاوت رقم خورد؛

کنستانتین (قسطنطین) كه یكی از فرزندان باقیماندۀ امپراتور روم بود، پس از كنار زدن رقبای خود - به‌كمك مسیحیان[۱۵] – و تحكیم تسلط خود بر روم غربی، "فرمان میلان" مبنی بر "تساهل مذهبی" را در سال ٣۱٣ میلادی اعلام کرد. او که مسیحیت را دارای قابلیت‌های زیادی برای تحکیم اقتدار خویش می‌دید، حدود سال ٣٢۴ میلادی، ضمن اعلام آزادی مذهب در كل روم، خود را به‌طور قطع مسیحی خواند و اتباعش را به مسیحیت دعوت كرد.[۱٦]

مشكل دوم جامعه مسیحیت كه به‌موازات فشارها و محدودیت‌های حكومت روم، جامعه مسیحیت را دچار ضعف و بحران می‌نمود، اختلاف نظرهای الهیاتی راجع به ماهیت مسیح بود. ریشه این نزاع‌ها به پولس[۱٧] و آرأ او بر می‌گردد. با وارد شدن آرأ پولس و به تبع او یوحنا، دو نظام الهیاتی بین مسیحیان شكل گرفت كه در یك تفكر، عیسی دارای جنبه‌های بشری است و در تفكر دیگر او را موجودی الوهی می‌بینیم.[۱٨]

این نزاع همچنان ادامه داشت تا این‌كه در سال ٣۱٨ میلادی به اوج خود رسید؛ كشیشی از شهر باوكالیس مصر به‌نام "آریوس" بر مخلوق بودن مسیح تاكید كرد. تاثیرگذاری سریع آرأ او حتی بر روحانیون مسیحی، واكنش شدید اسقف شهر اسكندریه، الكساندر را به‌دنبال داشت؛ الكساندر به‌خلاف آریوس - كه قایل به همانندی مسیح با خدا و مخلوق بودن او بود - از "هم‌ذاتی" مسیح با خدا و الوهیت و غیر مخلوق بودن او جانبداری می‌نمود.

كلیسا از نفی الوهیت مسیح، احساس خطر جدی می‌کرد و بنیاد مذهبی مسیحی را در معرض فروپاشی می‌دید. از سویی دیگر، این نزاع کنستانتین را نیز بسیار نگران كرد. زیرا او ضعف مسیحیت را موجب ضعف اقتدار و حكومت خود می‌دانست. بنابراین، با دعوت همه اسقف‌ها به نیقیه نخستین شورای عمومی كلیسا را در سال ٣٢۵ میلادی تشكیل داد. این شورا با ریاست عالیه خود او تشكیل جلسه داد و پس از بحث‌ها و گفتگو‌های علمای مسیحی، نهایتاً رای شورا به‌نفع الكساندر رقم خورد و الهیات پولسی در قالب "اعتقادنامه نیقیه" مطرح گردید[۱۹] كه در آن هم‌ذاتی مسیح با خدا تصریح شده بود:

    "ما به خدایی یگانه معتقدیم، به پدر قادر مطلق، آفریننده همه چیزهای آشكار و نهان، و به یك خداوندگار، به عیسی مسیح، پسر خدا، بوجود آمده... نه آفریده، هم‌ذات با پدر... كه به‌خاطر ما مردم و به‌خاطر نجات ما فرود آمده، مجسم شده، بشر گشته، ..."[٢٠]

این اعتقادنامه به این صورت و بدین سرعت در اثر فشار امپراتور به‌تصویب رسید. چرا كه او می‌خواست هرچه زودتر، كشمكش پایان یابد و صلح و آرامش در كلیساها برقرار گردد.[٢۱]


در این شورا دومین ركن از اركان تثلیث (الوهیت مسیح) شكل گرفت؛ اما درباره ركن سوم آن (الوهیت روح‌القدس) بحثی به‌میان نیامد[٢٢] و صرفاً به ایمان به روح‌القدس بسنده شد. پس از گذشت چند دهه، این بحث نیز در قالب "هم‌جوهر بودن روح‌القدس با خدا و مسیح" توسط آتاناسیوس مطرح گردید. كه به‌نوبه خود بهانه‌ای شد برای تشكیل شورای عمومی قسطنطنیه در سال ٣٨۱ میلادی. در این شورا، بر الوهیت و هم‌جوهری روح‌القدس با ذات الهی، تاكید شد و اعتقاد به این‌كه مسیح یا روح‌القدس، تابع پدر یا در مرتبه وجودی پائین‌تری قرار دارند، بدعت شمرده شد.[٢٣]

و بدین ترتیب "تثلیث مسیحی" شكل نهایی و رسمی خود را در سال ٣٨۱ میلادی پیدا نمود و تاكنون از معتقدات رسمی و مهم كلیسا به‌شمار می‌رود.


[] تثلیث از دید مسیحیان

دكترين تثليث يكی از آموزه‌های مهم مسيحيت می‌باشد که کتاب مقدس هیچ‌جا آشکارا آن را بیان نکرده‌ است.[٢۴] بین دانشمندان توافق نظری در مورد اینکه آیا واقعاً تثلیث جزو تعلیمات کتاب مقدس هست وجود ندارد.

ریچارد سووین بورن، از جمله مورخانی است که خود به تثلیث اعتقاد دارد. او این مسئله را این‌گونه توضیح می‌دهد که اگر عیسی می‌خواست تثلیث را مشخصاً بیان کند به‌جز اندکی، بقیه منظور او را اشتباه می‌فهمیدند. بنابراین او تعلیماتی بر جای گذاشت که به‌صورت ضمنی تأییدکننده تثلیث باشد و مسیحیان بعدی بتوانند آن‌ها را به‌شکل منظم در آورند.[٢۵]

همه مفسران كاتوليكی[٢٦] عهد جديد و عهد عتيق كه درباره تثليث نوشته‌اند، هدفشان اين بوده است كه طبق كتاب مقدس اين عقيده را آموزش دهند كه مفهوم پدر، پسر و روح‌القدس[٢٧] يک وحدت الهی[٢٨] در ذات واحد با برابری غير قابل تقسيم است[٢۹]؛ و از اين رو، آن‌ها سه خدا، ولی يك خدا هستند[٣٠]؛‌ اگر چه پدر، پسر را توليد كرده است و بنابراين، آن‌كه پدر است، پسر نيست؛ پسر مولود پدر است و بنابراين آن‌كه پسر است، پدر نيست و روح‌القدس نه پدر است و نه پسر، بلكه تنها روح پدر و پسر است و خود او با پدر و پسر برابر است و به وحدت تثلیث تعلق دارد. پدر و پسر و روح­القدس همان‌طور كه غيرقابل تقسيم‌اند كارشان نيز غير قابل تقسيم[٣۱] است.[٣٢]

البته می‌توان گفت كه نظام الاهياتی كليسای شرق (ارتدوكس‌ها)[٣٣] در مورد تثليث، نظری غير از كاتوليك‌ها دارند. كليسای شرق بيشتر بر تمايز سه شخص يا اقنوم[٣۴] تثليث تاكيد داشت و برای پاس داشتن از اتحاد و يگانگی‌شان، بر اين نكته تاكيد می‌كرد كه پسر و روح‌القدس هر دو از پدر مشتق می‌شوند. به اعتقاد آنان، ميان سه شخص يا اقنوم تثليث رابطه‌ای هستی‌شناسانه وجود دارد. [این] رابطه ريشه در ماهيت يا نحوه وجود خاص هر يك از اين سه شخص دارد؛ برای مثال، رابطه پسر با پدر در قالب مولود­بودن تعريف می‌شود[٣۵].

به‌هر حال، امروزه بیشتر مسيحيان به این باور هستند که تثلیث از تعالیم عیسی ناصری (مسیح) و حواریون وی سرچشمه گرفته است.[٣٦]


[] تثلیث از دید اسلامی



[] تثلیث از منظر دانشمندان



[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[۴۵]
[۴٦]
[۴٧]
[۴٨]
[۴۹]

[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- آرمان رشدی، تثلیث و پسر خدا بودن عیسی
[۲]- همان‌جا
[۳]- فاتحی، دکتر مهرداد. خدای مسیحیان: نگاهی به تثلیث، بخش دوم، مقدمه.
[۴]- مك گراث، اليستر، درآمدی بر الهيات مسيحی، صص ٣٢٠ و ٣٢۱.
[۵]- الستر مك كراث، درآمدی بر الاهيات مسيحی، ترجمۀ عيسي ديباج، انتشارات كتاب روشن، ص ٣٦٢
[۶]- "سرچشمه و تکامل دین"، برگرفته از: آیا باید به تثلیث معتقد باشید؟، ص ٦
[٧]- "بت‌پرستی در مسیحیت ما"، برگرفته از: آیا باید به تثلیث معتقد باشید؟، ص ٦
[۸]- ميشل، توماس، كلام مسيحی، ص ٧٣
[۹]- The Encyclopedia Americana (1956), Vol. XXVII, p. 294L
[۱٠]- Nouveau Dictionnaire Universel (Paris, 1865-1870),Vol. 2, p. 1467
[۱۱]- "چیزی که پدران پیش از نیقیه آموزش می‌دادند"، برگرفته از: آیا باید به تثلیث معتقد باشید؟، ص ٧
[۱۲]- History of the Doctrine of the Trinity, Accessed September 15, 2007.
[۱۳]- الستر مك كراث، درآمدی بر الاهيات مسيحی، ص ۱۲
[۱۴]- استوارت اليوت، راز تثليث، انتشارات نور جهان، ص ۹۱
[۱۵]- او در سال ۳۱۲ میلادی در یكی از جنگ‌ها، ناگهان ادعا می‌كند كه در خواب صدایی می‌شنود كه به او امر می‌كند روی سپرهای سربازانش، علامت و نشانه مسیح را بگذارد. او در پی این ادعا، با كمك مسیحیان و پیروان میترا - كه زیر صلیب نور میترایی سال‌ها جنگیده بودند - توانست در جنگ پیروز شود و فرمانروای مسلم مغرب گردد. (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۳، ص ٧٦۴)
[۱۶]- ویل دورانت بر اساس شواهد و قراین متعددی كه می‌آورد، ادعا می‌كند كه این تغییر مذهب یك مانور خردمندانه سیاسی بود تا یك عمل ناشی از اعتقاد مذهبی. (همان، ص ٧٦٦ و ٧٦۵)
[۱٧]- تأثیر پولس در این نظام به‌قدری مشهود است كه محققان او را در كنار عیسی مسیح، موسس دوم مسیحیت می‌شمارند. (سلیمانی اردستانی، پسر خدا در عهدین و قرآن، ص ۱٢۹)
[۱۸]- این دو گانگی در اناجیل اربعه نیز كاملاً مشهود است. (پسر خدا در عهدین و قرآن، صص ۱٠۸-۱٠۳)
[۱۹]- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۳، ص ٧٧٠.
[٢٠]- همان‌جا
[٢۱]- جان ناس، تاریخ جامع ادیان، صص ٦۳۵ و ٦۳۴.
[٢۲]- در اينجا ممکن است این پرسش مطرح شود که "اگر تثليث آموزش کتاب مقدّس نيست، پس چگونه به يکی از اعتقادات جهان مسيحيت مبدل شده است؟" بسياری تصور می‌کنند که اين اعتقاد در شورای نيقيه در سال ۳٢۵ میلادی تدوين شد. ولی اين نظر کاملاً صحيح نيست. البته شورای نيقيه اظهار کرد که مسيح و خدا از يک جوهرند، و همين امر اساس را برای الهيات تثليثی آتی فراهم کرد. اما تثليث را پايه‌گذاری نکرد، زيرا در آن شورا هيچ اشاره‌ای به روح‌القدس به‌عنوان شخص سوم در الوهيتی ثلاثه نشده است.
سال‌های بسیار، مخالفت‌های فراوانی بر پایۀ کتاب مقدس با نمو و توسعۀ این عقیده که عیسی خداست صورت گرفت. سرانجام، کنستانتين امپراتور روم در تلاشی برای حل و فصل مشاجرات، تمامی اسقف‌ها را به نيقيه فراخواند. ۳٠٠ نفر از آن‌ها که تنها بخش کوچکی را شامل می‌شدند، در آنجا حضور يافتند.
با این وجود، هیچ یک از اسقفان در نیقیه عقیدۀ تثلیث را ترویج ندادند. آنان فقط دربارۀ طبیعت عیسی تصمیم گرفتند، نه نقش روح‌القدس. اگر عقیدۀ تثلیث حقیقت آشکاری از کتاب مقدس می‌بود، آیا آن‌ها نمی‌بایست آن را در آن هنگام مطرح می‌کردند؟
[٢۳]- محمد ایلخانی، "تثلیث"، دانشنامه جهان اسلام، ص ۴۸٢.
[۵]- Michael D. Coogan, The Illustrated Guide to World Religions, p.65, Oxford University Press
[۶]- Richard Swinburne, Revelation, p.149, Oxford University Press
[٧]- كاتولیك در لغت‌ به‌معانی اصل، اصیل، جامع، بلندنظر، آزاده، از ریشه "Katholicos" یونانی به‌معنای "مرتبط با كل" و "جامع" گرفته شده است. این واژه در هیچ‌جای عهد جدید به‌كار نرفته است. تا قرن سوم كلمه "كاتولیك" به‌معنای "جهانی" بود. در پایان این قرن، این كلمه به‌معنای اعتقاد به آموزه‌های دارای سنت حواری بود كه در یك فدراسیون جهانی از كلیساها كه همدیگر را به رسمیت می‌شناختند، پذیرفته شده بود. (كونگ، هانس؛ تاریخ كلیسای كاتولیك، ص ٦۱. و گریدی، جوان، اُ؛ مسیحیت و بدعت‌ها، ص ۳۸.).
[۸]- روح‌القدس یکی از سه شخصیت تثلیث است؛ به اعتقاد مسیحیان قدرت وی تا زمان خدمات عیسی مسیح (زندگی زمینی) بر انسان­ها ظاهر نشده بود. به اعتقاد آن‌ها روح‌القدس به‌عنوان یک شخص با تمام خصوصیات مختص به‌خود آشکار شده است. او یک شخصیت الهی مانند پدر و پسر است. (البته برخی از مسیحیان اعتقاد دارند روح‌القدس یک نیروی خاص است که آن‌ها را هدایت می‌کند). (محمدیان، بهرام و دیگران، دایرةالمعارف کتاب مقدس، صص ۵۵۴-۵۵۵)
[۹]- وحدانیت خدا در الهیات مسیحی یعنی فقط یک خدا وجود دارد، و ذات الهی غیر قابل تقسیم می‌باشد. ... خدا نه تنها واحد است، بلکه منحصر به‌فرد بوده و نظیر ندارد. او فقط دارای یک وجود نامحدود و کامل است. تصور دو وجود نا محدود یا بیشتر بر خلاف عقل و منطق است. (تیسن، هنری، الهیات مسیحی، ص ۸٧)
[۱٠]- یعنی خدا از اجزای مختلف تشکیل نشده و نمی‌توان او را تقسیم کرد. وجود او واحد است و قابل تقسیم نمی‌باشد. انسان دارای اجزا است و متشکل از بدن، یعنی وجود مادی و غیر مادی است. اما خدا روح است و از هر نوع انقسام برئ است.
[۱۱]- یعنی در عین حال که معتفد به‌یکی بودن خدا هستند وجود اقانیم ثلاثه را در خدای واحد قبول دارند. به‌عبارت دیگر در ذات الهی در عین وحدت تثلیث هم وجود دارد. (برگرفته از کتاب الهیات مسیحی، ص ۸٧)
[۱۲]- البته اگر به‌جای غیرقابل تقسیم از عبارت غیر قابل تفکیک استفاده شود صحیح‌تر خواهد بود. (تیسن، هنری، الهیات مسیحی، ص ۸٧)
[۱۳]- پيترز، اف ائی، يهوديت، مسيحيت، اسلام، ج ۳، ص ۴٠۵.
[۱۴]- Orthodox. واژۀ ارتدکس در زبان یونانی به‌معنای راست‌کیش است. این فزقه از نظر عقیدتی با کاتولیک‌ها اختلاف چندانی ندارند، آن‌ها رهبری واحد اسقف رم (پاپ) را قبول ندارند.
[۱۵]- "Hypostases" اقنوم حالتی از وجود و عمل است
[۱۶]- مك گراث، اليستر، درآمدی بر الهيات مسيحی، ص ٣٢۴.
[۱٧]- عهد جدبد: متی ۲۸: ۱۹، یوحنا ۸: ۱۹، یوحنا ۵: ۲۳ و ۲۴، یوحنا ۸: ۵۸، دوم‌قرنتیان ۱۳: ۱۴، یوحنا ۱٠: ۲۵-۳۳، یوحنا ۱: ۱ رساله‌ی دوم پطرس ۱: ۱، رومیان ۹: ۵، فیلیپیان ۲: ٦-۱۱، کولسیان ۱: ۱۵-۱٧، اول‌پطرس ۱: ۲، کولسیان ۲: ۹، تیطس ۲: ۱۳، یوحنا ۲٠: ۲۸، عبرانیان ۱: ۳، عبرانیان ۱: ۸، اول‌یوحنا ۴: ۱۳-۱۴، اول یوحنا ۵: ۲٠

[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

الیستر مگ ‌گراث، درآمدی بر الاهيات مسيحی، ترجمۀ عيسی ديباج، انتشارات كتاب روشن، چاپ اول - ۱۳۸۵
مک گراث، الیستر، درسنامه الهیات مسیحی، ترجمۀ بهروز حدادی، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، پاییز ۱۳۸۴.
ميشل، توماس؛ كلام مسيحی، ترجمه حسن توفيقی، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ دوم، ۱۳۸۱.






[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]




[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]