جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

طالبان: ریشه‌ها، علل ظهور و عوامل رشد

از: دکتر حمید احمدی (استادیار دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران)

طالبان: ریشه‏‌ها، علل ظهور و عوامل رشد


فهرست مندرجات




[] طالبان در یک نگاه:

نام طالبان به‌عنوان یک گروه جدید مسلّح در افغانستان نخستین‌بار در سال ۱۹۹۴ در گزارش‏‌ها دیده شد. در آن هنگام طالبان توانسته بودند پس از تصرّف برخی مناطق شرق و جنوب افغانستان مانند سنگ حصار، دوراهی اسپین بولدک (Spin Boldak)، شهرهای قندهار و جلال‌آباد را نیز به‌تصّرف خود درآورند. آنان در سال ۱۹۹۵ موفق شدند به‏ پیشرفت‌‏های سریعی در سایر مناطق افغانستان چون هرات و ده استان‏ دیگر نایل آیند و کابل را محاصره کنند. احمدشاه مسعود وزیر دفاع‏ دولت ربّانی مدّت یک سال آن‌ها را در حومه‏‌های کابل متوقف کرد، امّا در سپتامبر ۱۹۹٦ ناچار شد به‌علّت قدرت‌یابی طالبان از راه گرفتن نیروهای‏ جدید و نیز فرار برخی فرماندهان محلّی بویژه پشتون‌ها و پیوستن آنان به‏ طالبان، بطور استراتژیک از کابل عقب‌نشینی کند. بدین ترتیب طالبان با فتح کابل تصّرف مناطق شمالی مانند مزار شریف را در دستور کار خود قرار دادند. آن‌ها با کمک طلاّب اعزامی از پاکستان و در سایۀ خیانت برخی‏ فرماندهان محلّی و اختلافات میان دوستم و عبدالملک در مه ۱۹۹٧ مزار شریف را به‌تصرّف درآوردند. یک روز بعد طالبان در اثر قیام مردم‏ مزار شریف و عملیّات نیروهای حزب وحدت و عبدالملک (که تا آن‏ زمان بنا داشت با طالبان سازش کند) شکست سختی خوردند و از مزارشریف عقب‏‌نشینی کردند. در این دوران پاکستان، عربستان و امارات عربی متّحده طالبان را به‌عنوان دولت قانونی افغانستان به رسمیّت‏ شناختند. پس از عقب‌نشینی از مزار، طالبان به تقویت نیروهای نظامی‏ خود و خرید سلاح‌های جدید پرداختند و در اواسط مرداد ۱٣٧٧ (اوایل‏ اوت ۱۹۹٨) موفّق شدند مزار شریف و مناطق اطراف آن را به‌چنگ آورند و در اواسط شهریور هجوم دیگری را به استان بامیان محّل استقرار نیروهای شیعۀ حزب وحدت شروع کنند. طالبان بخش اعظم شهر بامیان‏ را به‌تصرّف درآورده‌‏اند و هم‌اکنون درگیر عملیّات مسلّحانه با نیروهای‏ حزب وحدت برای فتح مواضع آن‌ها می‏‌باشند. احمدشاه مسعود فرمانده‏ با سابقۀ نیروهای جهادی افغان هم‌چنان در درّۀ پنجشیر و شمال کابل‏ مستقّر است و چنانچه طالبان بتوانند حزب وحدت را مغلوب سازند، به‏ سراغ احمدشاه خواهند رفت تا آخرین منطقۀ خارج از کنترل خود را فتح‏ کنند. با این همه، با توجّه به مقاومت گستردۀ شیعیان در بامیان و قدرت و ابتکار نظامی احمدشاه مسعود می‏توان پیش‏‌بینی کرد که طالبان به آسانی‏ موفق به این کار نخواهند شد. نیروهای طالبان در جریان تصّرف دوبارۀ مزارشریف دست به قتل دیپلمات‏‌های ایران و کشتار هزاران افغانی هزاره و تاجیک زدند و هم‏چنان سیاست تصفیۀ قومی را ادامه می‌‏دهند.

گرچه طالبان در ابتدا مدّعی بودند که با تولید موّاد مخّدر در افغانستان‏ مبارزه می‏‌کنند، امّا بنا به گزارش‌ها افزون بر کمک‌های خارجی بخش مهمّی‏ از درآمد خود را از راه تولید خشخاش به‌دست می‌‏آورند. گزارش‌های‏ سازمان ملل نشان می‏دهد که در سال ۱۹۹٦ در مناطق تحت کنترل‏ طالبان بین ۵۵ تا ۵٨ هزار هکتار زمین به کشت خشخاش اختصاص داشته‏ است و طالبان در همین سال ٢٢۵٠ تن تریاک خام تولید کرده‌‏اند که‏ می‏‌توان از آن ۱۱٠ هزار تن هروئین تهیه کرد.[*] درآمد حاصل از این‏ قاچاق به صدها میلیون دلار می‏‌رسد.

بنابر برخی گزارش‌ها، طالبان در اوایل سال ۱٣٧٦ (اواسط ۱۹۹٧) بیش از پنجاه هزار نفر نیروی مسلّح، ٣٠٠ تانک، تعداد زیادی نفر بر زرهی و یک اسکادران جنگندۀ میگ داشته‏‌اند.

رهبری طالبان را ملاّ محمّدعمر ۴۱ ساله که بر اساس گزارش‌ها یک‏ چشم خود را نیز در جریان جنگ با شوروی‌ها از دست داده است، به عهده‏ دارد. شورای علمای قندهار به اتفّاق آراء او را به رهبری افغانستان برگزیده‏ و «امیرالمؤمنین» خوانده است. ملاّ محمّدعمر سال گذشته نام افغانستان‏ را به «امارات اسلامی افغانستان» تغییر داد.

تحوّلات اخیر افغانستان به‌دنبال تصّرف مزار شریف، بار دیگر توجّه‏ مردم منطقه و جهانیان را به پدیدۀ طالبان جلب کرد. این مسئله بویژه‏ به‌دنبال قتل دیپلمات‌های ایرانی و کشتار اقلیّت‏‌های شیعی هزاره و تاجیک‏ در مزار شریف و در نتیجه شدّت یافتن تنش میان ایران و طالبان به یک‏ بحران منطقه‌‏ای تبدیل شد. با وجود این که گروه طالبان از سال ۱۹۹۴ به‏ بعد در صحنۀ سیاسی و نظامی افغانستان حاضر بوده است، مطالب چندان‏ گسترده‏‌ای در رابطه با ماهیّت این گروه و علل رشد آن انتشار نیافته است. این کمبود مطالب در ایران بیشتر از سایر کشورهای منطقه مانند هند و پاکستان آشکار است.

در این نوشته، بر آن هستیم تا در حدّ توان و با استفاده از منابع پراکنده و در دسترس به ریشه‌‏یابی جنبش طالبان، علل و عوامل رشد و گسترش آن‏ با توجّه به زمینه‏‌های اجتماعی و اقتصادی داخلی و خارجی و تأثیرات‏ احتمالی سلطۀ این گروه در افغانستان بر تحولاّت منطقه‌‏ای بپردازیم. برای سازماندهی بهتر بحث و فهم بیشتر تحولاّت، علل رشد پدیدۀ طالبان و موفقّیت‌‏های آن را در سه سطح تحلیل ملّی (جامعۀ افغانستان)، منطقه‏‌ای (بویژه، با توجّه به نقش پاکستان و تا حدّی عربستان و امارات‏ عربی متّحده)، و بین‏‌المللی (بویژه قدرت‏‌های بزرگ) مورد بررسی قرار می‏دهیم. بدیهی است که تحولاّت در هر یک از سه سطح تحلیل در یکدیگر تداخل و تأثیر متقابل دارند و نمی‏توان آن‌ها را کاملا جدای از هم‏ تجزیه و تحلیل کرد. در بخش دوّم مقاله نیز به بررسی آثار تحولاّت‏ افغانستان با فرض سلطۀ طالبان بر سیاست‌‏های این کشور در سطح‏ اجتماعی، منطقه‌‏ای و بین‏‌المللی و سناریوهای احتمالی در رابطه با سیاست کشورهای پشتیبان طالبان بویژه پاکستان خواهیم پرداخت.


علل و عوامل رشد گروه طالبان و پیروزی‏‌های آن

[] سه سطح تحلیل

همان‌گونه که گفتیم، برای سازماندهی و فهم بهتر علل رشد جنبش‏ طالبان و موفقیّت‌‏های آن در افغانستان، می‏توانیم متغیّرهای مؤثّر (مستقّل‏ و با واسطه) را در سه سطح جامعۀ افغان، نقش دولت‏های منطقه بویژه‏ پاکستان، و سیاستهای بین‏‌المللی جستجو کنیم. این عوامل، مستقّل از یکدیگر عمل نکرده و بر عکس گاه آثار مهمّی بر هم داشته‏‌اند، به گونه‏‌ای‏ که تأثیر برخی عوامل را هم می‏توان در سطح ملّی و هم منطقه‏‌ای مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. بطور نمونه تحولاّت سیاسی پس از عقب‏نشینی‏ شوروی که ویژگی مهّم آن گسترش اختلاف میان گروه‌های مختلف‏ جهادی و جنگ قدرت میان آن‌ها بود هم بر ظهور طالبان در داخل جامعۀ افغانستان اثر گذاشت و هم بر سیاست‏های پاکستان و استراتژی آیندۀ آن‏ کشور در رابطه با افغانستان و حمایت از گروه طالبان. از سوی دیگر، نقش مهّم مدارس دینی و حوزه‌‏های علمیّۀ پاکستان را هم می‌‏توان در سطح تحلیل ملّی مورد بررسی قرار داد و هم در سطح تحلیل منطقه‏‌ای‏ به‌عنوان بخشی از سیاست پاکستان و در حدّ کمتری عربستان در رشد جنبش طالبان. بدین جهت در بررسی عوامل ظهور و گسترش قدرت‏ طالبان در سه سطح تحلیل اجتماعی، منطقه‏‌ای و بین‏‌المللی گاه لازم‏ می‏اید به این نوع عوامل متداخل در دو یا هر سه سطح اشاره شود.


[الف] - عوامل داخلی ظهور و رشد طالبان (سطح تحلیل اجتماعی)

در بحث پیرامون عوامل مؤثّر در سطح تحلیل اجتماعی می‏توان‏ به ناتوانی رهبران جهادی و گروه‌های افغان در برقراری یک دولت فراگیر و در نتیجه استقرار ثبات سیاسی و امنیّت داخلی در کشور، پایداری‏ سنّت‏‌های مذهبی و گسترش فقر اقتصادی و فرهنگی، و عامل قومی‏ اشاره کرد.

۱- بی‏ثباتی سیاسی و جنگ داخلی پس از خروج شوروی: یکی از عوامل مهّم داخلی که منجر به‌ظهور طالبان در افغانستان شد، ناتوانی رهبران گروه‌های جهادی افغانستان در استقرار یک دولت فراگیر و تمایل برخی از این گروه‌ها به اعمال سلطۀ بیشتر بر دولت مجاهدین‏ بود. این بویژه در مورد گروههای پشتون مانند حزب اسلامی گلبدین‏ حکمتیار صادق بود، که بنا به سنّت دیرین ساخت قدرت در افغانستان از قرن هجدهم به بعد، تمایل داشتند قوم پشتون کنترل نهادهای حکومتی را در دست داشته باشد. به‌ظاهر ریشۀ این اختلاف میان حزب اسلامی‏ حکتیار و گروه‌های دیگر بود که از اواخر سال ۱۹۹٢ در کابل مستقر شده بودند. حضور ژنرال دوستم یکی از عوامل ظاهری اختلاف به شمار می‏آمد. گفتنی است که با وجود خروج نیروهای شوروی از افغانستان در ۱۵ فوریۀ ۱۹٨۹، نجیب‌اللّه توانسته بود در رأس دولت تحت حمایت‏ کمونیست‏‌ها و شوروی در کابل باقی بماند. رژیم نجیب‌اللّه موفّق شد بیش از سه سال در برابر نیروها و احزاب جهادی مقاومت کند و تنها زمانی قدرت را از دست داد که ژنرال دوستم یکی از همکاران وی طّی یک‏ توافق پنهانی با مجاهدین زمینۀ ساقط شدن رژیم کمونیست را در دسامبر ۱۹۹٢ فراهم کرد.

به نظر می‏‌آید هر یک از گروه‌های مجاهدین نظیر حزب اسلامی‏ گلبدین حکمتیار، یا جمعیّت اسلامی برهان‌الدّین ربّانی (و احمدشاه‏ مسعود چهرۀ قدرتمند آن) درصدد بوده‏اند اقتدار بیشتری در دولت داشته‏ باشند. این تمایل بویژه از سوی حزب اسلامی آشکار بود، که رهبر آن‏ گلبدین حکمتیار و نخست‏‌وزیر تعیین شده، به بهانۀ حضور ژنرال‏ عبدالرّشید دوستم در کابل و حمایت او از صبغۀاللّه مجددّی‏ رئیس جمهور افغانستان، مخالفت با مجددّی را آغاز کرد و جرقّه‏‌های جنگ داخلی را زد. بدین ترتیب با شروع جنگ‏های مسلّحانه میان‏ جناح‌های متخاصم، دولت مجددّی پس از دو ماه سقوط کرد. توافق‏ پیشاور نیز که بر اساس آن پروفسور برهان‌الدّین ربّانی به‌عنوان‏ رئیس جمهور و حکمتیار به‌عنوان نخست‌‏وزیر افغانستان رهبری دولت‏ را در دست گرفتند، نتوانست به اختلافات داخلی پایان دهد و پس از اندکی‏ آتش جنگ داخلی در مقیاسی گسترده‏تر میان حکمتیار رهبر حزب‏ اسلامی و جمعیّت اسلامی به رهبری برهان‌الدّین ربّانی و احمدشاه‏ مسعود آغاز شد. در جریان این جنگ‌های داخلی صدمات فراوانی به کابل‏ وارد شد و این شهر به‌صورت ویرانه‏‌ای درآمد. یکی از نکات جالب ابعاد جنگ داخلی، تغییر مواضع سریع نخبگان سیاسی برای دستیابی به‏ قدرت بیشتر بوده است. برای نمونه، در حالی که ژنرال دوستم در آغاز از متحّدان ربّانی و احمدشاه محسوب می‏شد، پس از مدّتی در کنار حکمتیار قرار گرفت و در صدد سرنگونی دولت ربّانی برآمد. به همین‏ ترتیب، حکمتیار که در ابتدا آتش جنگ داخلی را با مخالفت با صبغةاللّه‏ مجدّدی برافروخته بود، در این مرحله بر ضدّ احمدشاه و ربّانی با مجددّی‏ و دوستم متحّد شد.

بدین ترتیب با شروع جنگ‌های داخلی، نه تنها کابل میان جناح‌های‏ متخاصم تقسیم و به ویرانی کشیده شد، بلکه هر یک از جناح‌های متخاصم‏ نیز بر بخش‌هایی از خاک کشور سلطه داشتند و در صدد بودند به مناطق‏ بیشتری دست پیدا کنند. این درگیری‏‌ها، بی‏ثباتی و ناامنی و بحران‏ اقتصادی را بر سراسر افغانستان حاکم کرد. نبود یک دولت مسلّط بر کابل‏ باعث شد تا دیگر نقاط کشور تحت کنترل جناح‌های گوناگون قرار گیرد و رهبران و مقامات محلّی از یک سو و دار و دسته‌‏های مسلّح از سوی دیگر به‏ اقدامات خودسرانه دست زنند و با کنترل راه‌ها و شهرها و با گرفتن‏ مالیات‏های خودسرانه، زمینه را برای گسترش ناامنی اقتصادی و فیزیکی‏ فراهم سازند. همین گسترش بی‏ثباتی و ناامنی کمک مهمّی به‏‌ظهور گروه‏ طالبان کرد تا به بهانۀ برقراری ثبات و امنیّت از طریق از میان برداشتن‏ جناح‏‌های متخاصم جهادی دست به‌کار شود. پیروزی‏‌های اوّلیۀ طالبان‏ در مناطق جنوبی در قندهار و جلال‌آباد ناشی از همین ضعف دولت‏ مرکزی افغانستان و گسترش برخوردها میان دولت و مخالفان آن بود. از اوایل ۱۹۹۴ بود که گروه‏‌های جهادی به خطرات ظهور طالبان پی بردند. گرچه جناح‌های متخاصم در برابر خطر تازه رفته رفته دشمنی‏‌ها را کنار گذاشتند و تلاش کردند در چارچوب جبهه‏‏‏‌ای واحد و برقراری‏ زمینه‏‏‏‌های حکومت سراسری با مشارکت جناح‌های مختلف‏[۱] در برابر پیشروی‏‌های طالبان پایداری کنند، امّا شدّت جنگ داخلی و استمرار رقابت‏‌ها آن‏‌ها را همچنان ضعیف نگاه داشت. این رقابت‌‏ها در میان‏ نیروهای جبهۀ شمال و بویژه درگیری‏‌ها و اختلافات میان دو رهبر نیروهای ازبک یعنی ژنرال دوستم و عبدالملک،[٢] از عوامل عمدۀ ضعف‏ نیروهای مخالف طالبان در پیروزی قاطع بر این گروه بوده است.[٣]

٢- بحران اقتصادی، فقر فرهنگی و نفوذ پایدار سنّت‏‌های‏ مذهبی: ده سال جنگ گستردۀ نیروهای جهادی افغانستان با سربازان‏ اتّحاد جماهیر شوروی در فاصلۀ سال‌های ۱۹٧۹ و ۱۹٨۹ از یک طرف، و گسترش بی‏ثباتی و درگیری‏‏‌های داخلی میان گروه‌های جهادی (حزب‏ اسلامی در برابر جمعیّت اسلامی) از طرف دیگر، بنیان‏‌های اقتصادی‏ افغانستان را در هم ریخت و سبب فقر عمومی در کشور شد. تداوم این‏ فقر عمومی از یک سو و نفوذ پایدار سنّت‏‌های دینی از سوی دیگر از عوامل مهّم ظهور طالبان به شمار می‏‌رود. این نکته بویژه از این جهت قابل‏ توجّه است که بدانیم اکثریّت نیروهای طالبان و هسته‏‌های اصلی آن را گروهی از جوانان طبقات پائین و تهیدست جامعۀ افغانستان، بویژه پشتون‏‌ها تشکیل می‌‏دهند که در سال‌های بعد از خروج شوروی و پایان جنگ‌‏های‏ جهادی، در مدارس دینی پاکستان مشغول تحصیل شدند، تا با اندک‏ حمایت مالی که رهبران دینی این مدارس از آن‌ها در دوران طلبگی‏ می‏کردند خود را از فقر و تنگدستی رها سازند. این بحران اقتصادی و فقر فرهنگی از یک طرف و نفوذ دیرپای سنّت‏‌های مذهبی و تمایل به‏ تحصیل در مدارس دینی عامل مهمّی بود که دولت پاکستان و در درجۀ بعد عربستان را قادر ساخت از آن برای سازماندهی طالبان به‏‌عنوان یک‏ نیروی مذهبی-نظامی بهره گیرند. نیاز مادّی و تعصّب مذهبی دو پایۀ اساسی شکل‏گیری و گسترش قدرت طالبان در افغانستان بوده است. رهبران طالبان نه تنها به جنگجویان خود دستمزدهای ماهیانۀ گزاف بویژه‏ در مقایسه با میزان دستمزدها در افغانستان می‏‌پردازند، بلکه آن‌ها را متقاعد کرده‌‏اند که جنگیدن در جبهۀ طالبان و تلاش برای برقراری «امارت‏ اسلامی افغانستان» نوعی جهاد و به آزمایش گذاشتن ایمان و پیاده کردن‏ آموزه‏هایی است که در مدارس دینی پاکستان فرا گرفته‏‌اند. عبد العزیز یکی از همین طلاّب گفته است که «در این مدرسه‏‌ها فقط عشق به جهاد تقویت می‌‏شود.»[۴] به گفتۀ یکی دیگر از این طلاّب، «جهاد هدف اصلی‏ من در زندگی است.» یکی از آن‌ها نیز گفته است«سه سال است که در این‌جا هستم و چیزهایی یاد گرفته‏ام که هرگز نمی‏‌توانستم در جای دیگر بیاموزم. حالا می‏‌خواهم دانسته‌‏هایم را در عمل به کار بگیرم.»[۵] دانستن‏ این نکته نیز مهمّ است که اغلب این مدارس دینی که تحت حمایت مالی‏ نهادهای مذهبی عربستان هستند، دارای‏ گرایش‏‌های وهّابی و بنابر این‏ ضدّ شیعی هستند. رهبران طالبان به آن‌ها چنین القا کرده‏‌اند که مبارزۀ طالبان بویژه در شمال، جنگ با شیعیان «کافر» است و خود نوعی جهاد محسوب می‏شود که مردن در آن به مفهوم خریدن بهشت است!. این‏ تعصّب مذهبی، تلاش در جهت برقراری سلطۀ سیاسی را برای پیروان‏ طالبان به نوعی وظیفۀ مقدّس تبدیل کرده و عامل مهمّی در انسجام این‏ گروه بوده است. برای درک بیشتر اهمیّت بحران اقتصادی و فقر عمومی از یک سو و دیرپایی سنّت‏‌های مذهبی و تأثیر آن در انسجام گروه طالبان‏ لازم است بیشتر به این دو عامل بپردازیم.

۱-٢ بحران اقتصادی، فقر عمومی و تأثیر مسایل مادّی در ظهور و قدرت‏یابی طالبان: تأثیر عامل اقتصادی یکی از علل اصلی روی آوردن‏ روز افزون جوانان طبقۀ پایین جامعۀ افغان به مدارس دینی و تمایل آن‌ها به‏ امرار معاش از این طریق بوده است. گروه‌های متعدّد از جوانان افغان‏ نه تنها در مدّت تحصیل چند سالۀ خود از نظر نیازهای اوّلیۀ مادّی (خوراک، پوشاک و مسکن) تأمین می‌‏شوند، بلکه این نوع تحصیل را وسیلۀ خوبی‏ برای امرار معاش در سال‌های بعد از فراغت از تحصیل در جامعۀ افغانستان‏ می‏‌دانند. بدین ترتیب تمایل به حضور در مدارس دینی و تحصیل در آن‌ها انگیزۀ مهمّی برای رها شدن از فقر در میان این جوانان و خانواده‏‌های‌شان‏ بوده است. از سوی دیگر، هزاران مدرسۀ دینی در سراسر پاکستان از توان مالی کافی (از طریق کمک‏‌های مالی عربستان و برخی دیگر کشورهای عرب، کمک‏‌های دولت و کمک‏‌های مردمی از طریق‏ جمع‏‌آوری زکات) برخوردار شده‏‌اند تا جوانان بیشتری از جامعۀ افغان را به‌سوی خود بکشانند. پرداخت شهریّه به این طلاّب و تأمین نیازهای‏ مادّی آن‌ها وسیلۀ خوبی برای گسترش قدرت و پایگاه اجتماعی فرقه‌‏های‏ مذهبی در پاکستان نیز بوده است. رقابت دیرینه و سنّتی میان دو فرقۀ مذهبی اهل تسنّن یعنی فرقۀ دئوبندی (Deobandi) و فرقۀ بارلوی (Barelvi) نیز که هر کدام شبکۀ گسترده‏ای از مدارس دینی را در اختیار دارند، عامل مهمّی در جذب جوانان افغان بوده است. در رابطه با نقش این‏ مدارس و اهمیّت آن‌ها در جامعۀ پاکستان در صفحه‏‌های بعد توضیحات‏ بیشتری داده خواهد شد. در این‌جا به ذکر این نکته بسنده می‏‌کنیم که‏ فرقۀ دئوبندی بیشترین سعی را در جذب طلاّب افغانی داشته است.

بدین ترتیب، این طلاّب نه تنها در دوران تحصیل در پاکستان در مقایسه با همتایان خود در جامعۀ جنگ زدۀ افغانستان از وضع مادّی‏ بهتری برخوردار بوده‌‏اند، بلکه پس از شکل‏گیری گروه طالبان‏ دستمزدهای هنگفتی نیز بابت جنگیدن در صفوف آن دریافت می‏‌کنند.[٦] گذشته از این، بیشتر این طلاّب به امید کسب مقامات گوناگون سیاسی - اجتماعی و اقتصادی در دولت طالبان همکاری گسترده‏‌ای با آن دارند.

باید به این نکتۀ مهم نیز اشاره کرد که پس از خروج شوروی از افغانستان و سقوط نجیب‌‏اللّه، دیگر آن انگیزۀ انقلابی سابق در میان‏ جنگجویان و فرماندهان افغان وجود نداشت و گرایش به جاه و مقام و جمع‏‌آوری امتیازات مالی جای آن را گرفته بود. این تمایلات از سال‏ ۱۹۹٣ که گزارش‌هایی مبنی بر دست داشتن رهبران گروه‌های افغان در معاملات مالی بازارهای پر التهاب کابل، هرات، قندهار و پیشاور منتشر شد آشکار گردید. گفته می‏‌شود که در زمان حکومت نجیب‏‌اللّه فرار بسیاری از فرماندهان محلّی با هدف کسب پول یک پدیدۀ عادی شده بود. نجیب‏‌اللّه نیز به‌خوبی از این پدیده استفاده می‏‌کرد تا حملات مجاهدین‏ از پاکستان به جلال‌‏‌آباد و خوست را در ۱۹۹٢ خنثی کند.

بنابر این، انگیزۀ مادّی تنها برای طالبان تعیین کننده نبوده است، بلکه‏ مخالفان طالبان نیز در سایۀ انگیزه‌‏های اقتصادی و مالی ترجیح داده‏‌اند به طالبان ملحق شوند. رهبران طالبان هم از این وضع بهره‌‏برداری کامل‏ کرده و بسیاری از فرماندهان محلّی وابسته به گروه‌های مخالف را به‌سوی خود کشیده‏‌اند. بنا به گفتۀ برخی از تحلیلگران، یکی از عوامل‏ اصلی پیشرفت چشمگیر طالبان در سراسر افغانستان را باید در همین‏ سیاست تطمیع آن‌ها جستجو کرد نه در توان نظامی یا استراتژی‏ جنگی‌شان چرا که از لحاظ استراتژی جنگی، مخالفان طالبان بسیار کار آزموده‏‌تر از آن‌ها هستند.[٧] این پدیده ابتدا در میان فرماندهان محلّی پشتون‏ وابسته به حزب اسلامی حکمتیار و سپس متحّدان پشتون احمدشاه‏ مسعود روی داد که به‏‌خاطر وعده‏‏‌های مالی به‌سوی طالبان می‌‏گریختند. این مسأله بعدها دامن غیرپشتون‌ها را هم گرفت. این سیاست تطمیع علّت‏ اساسی پیشرفت سریع طالبان از قندهار به سمت شمال و فتح ۱۴ استان‏ افغانستان قبل از فتح کابل، بدون روبرو شدن با کوچک‌ترین مقاومت بود. در سال ۱۹۹٧ این سیاست با موفقیّت بیشتری دنبال شد و مخالفان‏ غیر پشتون طالبان چون احمدشاه مسعود را تضعیف کرد. به نوشتۀ دیکزیت، رهبرانی چون عبدالّرشید دوستم، کریم خلیلی و سید نادری به‏‌علّت گریختن فرماندهان محلّی با تجهیزات‌شان ضعیف شدند نه به‌دلیل‏ شکست در جنگ. برای نمونه، ورود طالبان به سالنگ در سال ۱۹۹٧ هنگامی تسهیل شد که یک فرماندۀ محلّی به‏‌نام بشیر سالنگی به طالبان‏ پیوست.[٨]

یکی از عواملی که به تضعیف ربّانی و احمدشاه مسعود کمک کرد و آن‌ها را واداشت در ۱۹۹٦ از کابل عقب‏نشینی کنند، همین فرار فرماندهان محلّی بود. طالبان پس از فتح کابل از این سیاست تطمیع‏ بیشتر استفاده کردند. این امر در فوریۀ ۱۹۹٧ به هنگام حرکت طالبان‏ به‌سوی درّۀ غوربند در نزدیکی درّۀ پنج شیر روی داد که قبل از آن تعدادی‏ از فرماندهان محلّی همراه با تجهیزات خود به سوی طالبان رفتند و به‏ نیروهای احمدشاه مسعود پشت کردند. این مسأله باعث تضعیف‏ موقعیّت احمدشاه مسعود و نیروهای شیعۀ حزب وحدت شد که در نزدیکی گذرگاه شبر مستقر شده بودند. یک ماه پس از این حادثه، طالبان‏ دو تن از فرماندهان مهّم حزب وحدت را خریدند و این افراد با فرار خود به سوی طالبان، راه آن‌ها را به سوی مزار شریف باز کردند. این دو فرمانده‏ وابسته به جناح تحت رهبری حاجی دلجو از حزب وحدت بودند. خود دلجو نیز در ژوئیۀ ۱۹۹٧ در «میدان شهر» با طالبان به توافق رسید و صحنه را خالی کرد.[۹] در همین زمان دو تن دیگر از فرماندهان وابسته به‏ احمدشاه مسعود به‌نام‏‏‌های عزیزاللّه و غفور که در درّۀ غوربند مستقر بودند به فتع طالبان تغییر موضع دادند. یکی از نمونه‏‏‌های برجستۀ این‏ سیاست تطمیع مالی، در رابطه با حملۀ نخست طالبان به مزار شریف در مه‏ ۱۹۹٧ قابل ذکر است. طالبان پیش از حمله به مزار شریف با استفاده از اختلافات دیرین عبدالرّشید دوستم و عبدالملک پهلوان رهبران ازبک در شمال و با دادن وعده‏‌های پاداش مالی توانستند عبدالملک و برادرش گل‏ محمّد پهلوان را که از جناح رسول پهلوان برادر بزرگ خود در جنبش‏ ملّی شمال بودند بخرند. گفته می‏‌شود که طالبان وعده کرده بودند دویست میلیون دلار به عبدالملک بپردازند و او را وزیر خارجۀ خود کنند. بدین ترتیب بسیاری از فرماندهان وابسته به عبدالرّشید دوستم نیز صحنۀ جنگ را به نفع طالبان ترک کردند. همین امر عامل اصلی موفقیّت طالبان‏ در پیشرفت به‌سوی مزار شریف و تصرّف آن بود. امّا بدرفتاری طالبان با ساکنان شهر، و تلاش آن‌ها برای خلع سلاح کردن شبه نظامیان ازبک و نگرانی از خلف وعدۀ طالبان و سرنوشتی که گریبان نجیب‌‏اللّه را گرفته‏ بود از یک سو، و قیام مردم مزار شریف بر ضدّ طالبان از سوی دیگر[۱۱] باعث‏ شد که عبدالملک از تصمیم خود برگردد و همراه با نیروهای شیعۀ حزب‏ وحدت به رهبری خلیلی طالبان را در مزارشریف سرکوب کند.

٢-٢ تداوم سنّت‏‌های مذهبی و تأثیر آموزش‏‌ها در مدارس مذهبی: همان‌گونه که اشاره شد، جنبش طالبان یک جنبش بسیار متعصّب مذهبی‏ است که به سبب آموزش‌هایی که اعضای آن در طول دوران تحصیل خود دیده‏‌اند، شرکت در عملیّات مسلّحانه برای استقرار نظام مذهبی در افغانستان را یک وظیفۀ شرعی در نظر می‏‌گیرند و مقام این نوع فعّالیت را تا سطح جهاد در راه خداوند بالا می‏برند. جنبۀ ضدّ شیعی تعالیم آن‌ها و قلمداد کردن شیعیان به‌عنوان عناصر «رافضی» و خارج از دین، جنبۀ مذهبی و تعصّب آن‌ها نسبت به فعالیّت نظامی در صفوف طالبان را دو چندان می‏‌کند. این تعصّب مذهبی محصول دوران تحصیل آن‌ها در مدارس دینی در نقاط گوناگون پاکستان می‏‌باشد. در این مورد لازم است‏ اشارۀ مختصری به ماهیّت این مدارس داشته باشیم. هر چند می‏‌توان این‏ مسأله را در سطح تحلیل منطقه‏‌ای یعنی سیاست‏‌های پاکستان در قبال‏ طالبان بررسی کرد، امّا از آنجا که تعالیم این مدارس تأثیر مهمّی در شکل‏‌گیری تعصّب دینی طالبان دارد می‌‏توان آن را در سطح تحلیل ملّی - اجتماعی نیز مطرح ساخت.

گسترش مراکز دینی در پاکستان (که بنا به آمار موجود تعداد مدارس‏ رسمی به بیش از ٨٠٠٠ و مدارس غیر رسمی به ٢۵٠٠٠ در سراسر پاکستان می‏رسد)[۱٢] محصول سیاست‌‏‏های مذهبی دوران ضیاءالحق در دهۀ ۱۹٧٠ و اوایل دهۀ ۱۹٨٠ بود. ضیاءالحق نیز همانند جعفر نمیری‏ رهبر سودان، از سیاست اسلامی کردن جامعه (تشریع) به‏‏‌عنوان ابزاری‏ برای افزایش مشروعیّت خود استفاده می‌‏کرد. صدور فرمان زکات و عشر (ده یک) در سال ۱۹٧۹،[۱٣] که به تشکیل کمیته‌‏‏های زکات زیر نظر مقامات مذهبی (مولوی) و رؤسای برخی مدارس منجر شد، قدرت مالی‏ و سپس سیاسی و اجتماعی رؤسای مدارس را گسترش بخشید و به آن‌ها امکان داد با استفاده از پول‌های هنگفت ناشی از جمع‏‌آوری ذکات به ایجاد مدارس متعدّد دست بزنند. تضادّ میان دو فرقۀ مذهبی دئوبندی و بارلوی‏[۱۴] که هر یک برای گسترش نفوذ خود به جذب بیشتر طلاّب دینی‏ می‏پرداختند این روند را تسریع کرد. تعداد این مدارس در سال ۱۹٧٢ به حدود ٨۹٣ مدرسه می‏‌رسید که تقریباً ٣۵۴ مدرسه به فرقۀ دئوبندی، ٢٦٧ مدرسه به فرقۀ بارلوی، ۱۴۴ مدرسه به اهل الحدیث، ۴۱ مدرسه به‏ شیعیان و ۱٠۵ مدرسه به سایر رهبران محلّی مذهبی تعلّق داشت. پس از ۱۹٧۹، تعداد این مدارس به سرعت رو به گسترش نهاد.[۱۵] بنابر یک‏ آمارگیری در سال ۱۹۹٦، تنها ٢۵۱٢ مدرسۀ دینی در ایالت پنجاب‏ مشغول فعالیت بوده‏اند.[۱٦] برخی از مدارس مذکور، بویژه، جامعةالعلوم‏ الاسلامیّه در کراچی که تحت ریاست مولانا محمّدیوسف بن نوری اداره‏ می‏‌شود از شهرت جهانی برخوردار است و جوانان مسلمان از کشورهای‏ گوناگون برای تحصیل به آن‌جا می‏‌آیند. ملاّ محمّدعمر رهبر فعلی‏ جنبش طالبان خود یکی از طلاّب همین مدرسه بوده است. جالب این‏ است که سه تن از اعضای شورای رهبری ٦ نفری مذهبی طالبان در قندهار که ملاّ عمر در رأس آن‌ها قرار دارد فارغ‌التحصیل همین‏ مدرسه‌‏اند.[۱٧] بسیاری دیگر از مهم‌ترین فرماندهان طالبان نیز در همین‏ مدارس تحصیل کرده‏‌اند. به گفتۀ مولانا فضل محمّد صاحب، استاد حدیث جامعۀ العلوم الاسلامیّه (که به مدرسه علاّمه بن نوری تاون- Al Iama Binnori Town نیز معروف است) فرماندار جلال‌آباد یکی از فارغ‌التحصّیلان دارالعلوم الحقّانیه در آکورا کاتک، و مولانا عبدالحکیم‏ نمایندۀ طالبان در سازمان ملل از فارغ‌التحصّیلان مدرسه علاّمه بن نوری‏ تاون، مفتی معصوم سفیر طالبان در اسلام آباد فارغ‌التحصّیل دارالعلوم‏ الحقّانیه، و نمایندۀ طالبان در کراچی فارغ‌التحصّیل جامعۀ المحمّدیّه‏ است.[۱٨]

در این مدارس به نوآموزان از ٦ سالگی تا حدّاقل ۱٦ سالگی تعالیم‏ شدید مذهبی داده می‌‏شود. کتاب‌هایی همچون کافیه و شرح جامی در زبان عربی، مختصر المعانی، دروس البلاغ، مفتاح العلوم در فقیه و فلسفه و شرح تهذیب و سلم العلوم در منطق در این مدارس به طلاّب آموخته‏ می‏شود. در سال‌های دهۀ ۱۹٨٠ و دهۀ ۱۹۹٠ این تعالیم مذهبی سمت و سوی سیاسی نیز پیدا کرده و طلاّب و فارغ‌التحصّیلان این مدراس در فاصلۀ دروس یا پس از اتمام آن‏‌ها در اردوگاههای نظامی در مرزهای‏ پاکستان و افغانستان آموزش نظامی دیده و به کشمیر یا افغانستان اعزام‏ شده‏اند. برخی از این طلاّب در دوران جنگ‏‌های جهادی در گروه‌های‏ وابسته به رهبران جهادی افغانستان بر ضدّ شوروی مبارزه می‌‏کردند. برای نمونه، ملاّ محمّدعمر رهبر (یا امیرالمؤمنین) طالبان همراه تعدادی دیگر از یاران خود در «حرکت انقلاب اسلامی افغانستان» وابسته‏ به مولوی محمّدنبی و برخی دیگر از این طلاّب در حزب اسلامی تحت‏ رهبری مولوی یونس خالص از گروه‌های جهادی پشتون فعالیّت‏ می‏‌کرده‏‌اند.[۱۹]

در این مدارس گذشته از دروس مذهبی، تعالیم سیاسی برای مبارزه با کفّار و جهاد با آنان نیز به طلاّب داده می‏‌شود. بدین ترتیب مبارزه با سربازان شوروی در افغانستان، سربازان هندی در کشمیر، و نیروهای‏ وابسته به گروه‌های جبهۀ متحّد اسلامی و شیعیان افغانستان جهاد در راه‏ خداوند قلمداد می‏شود.

یکی از ویژگی‌های برجستۀ فارغ‌التحصیّلان این مدارس، خصومت‏ شدید آن‌ها با شیعیان (چه در پاکستان و چه افغانستان یا کشورهای دیگر) است. جالب این است که بدانیم فضل‌الرّحمان رهبر گروه‏ «جمعیّةالعلماءالاسلام» یکی از گروه‌های ضدّ شیعی پاکستان، جزو حامیان اوّلیه و اصلی گروه طالبان بوده است.[٢٠] سپاه صحابه که در سال‏ ۱۹٨۴ برای مقابله با رشد روزافزون نفوذ سیاسی و اجتماعی شیعیان‏ پاکستان (که در گروه تحریک محاذفقه جعفری به رهبری علاّمه‏ سیّد عارف حسینی فقید متشکل بودند) به وجود آمد، توسّط رهبران‏ جمعیّة العلماء الاسلام سازماندهی شد. انجمن سپاه صحابۀ پاکستان که‏ تحت رهبری مولانا حق نواز جنگوی عضو فعّال جمعیّة‌العلماءالاسلام‏ قرار داشت، از ۱۹٨۴ به بعد صدها شیعۀ پاکستانی را به قتل رسانده‏ است. ترور علاّمه عارف حسینی، نجی مسئول خانۀ فرهنگ ایران در لاهور، پنج دانشجوی نظامی ایرانی در پاکستان، و سایر مقامات شیعه از اقدامات گروه سپاه صحابه بوده است. «دست زدن به اقدامات همه جانبه‏ بر ضدّ فرقۀ شیعه» یکی از اصول اساسی مندرج در مرامنامۀ سپاه صحابه‏ است. این گروه ده‌ها جزوه بر ضدّ شیعیان در سراسر پاکستان توزیع کرده‏ است و هدفش آن است که خصومت اهل سنّت را نسبت به شیعیان‏ برانگیزد. این گروه هم‌چنین شیعیان را کافر قلمداد می‏‌کند. در یکی از این جزوه‌‏ها تحت عنوان «چرا شیعیان مسلمان نیستند» به قلم شخصی‏ به‌نام مولانا قاضی مظهر حسین، از مسلمانان سنّی خواسته شده است‏ به‌عنوان یک وظیفۀ دینی به تحریم اجتماعی شیعیان دست بزنند. در جزوۀ دیگری تحت عنوان «شأن امیر معاویه» گفته شده است که انتقاد از معاویه به‌خاطر کشتن امام حسین(ع)کفر است. بر اساس این جزوه، معاویه و امام حسین همانند برادران یکدیگر بوده‏اند، و «خارجی‏‌ها حق‏ ندارند در منازعات شخصی دو برابر مداخله کنند». سپاه صحابه‏ همچنین فتواهای ضدّ شیعی صادره از سوی برخی نهادهای دینی نظیر دار العلوم دئوبند مبنی بر کافر بودن شیعیان را منتشر می‏کند. بطور نمونه‏ در یکی از این فتاوی فتنه‏انگیز آمده است: «هر کس با یک شیعی ازدواج‏ کند، گوشت ذبح شده توسّط شیعیان را بخورد، در نماز جنازۀ آن‌ها شرکت‏ کند، با آن‌ها غذا بخورد، آن‌ها را به‌عنوان شاهد ازدواج برگزیند و... کافر است».[٢۱]

از آن‌جا که گروه طالبان از سوی چنین فرقه‏‌هایی حمایت و تقویت‏ می‏‌شود، و اعضای آن تحت تعالیم شدید مذهبی آن‌ها قرار داشته‏اند، در جریان تلاش برای تصرّف مناطق مختلف افغانستان بیرحمی‏‌های زیادی‏ نسبت به شیعیان هزاره نشان داده‏‌اند. گذشته از این، بر طبق اطلاّعات‏ موجود، بسیاری از اعضای سپاه صحابۀ پاکستان همراه طالبان در درگیری با نیروهای جبهۀ متّحد اسلامی و کشتار شیعیان افغانستان‏ شرکت داشته‏‌اند.[٢٢]

این نکات نشانگر آن است که تأثیر سنّت‏‌های دینی و تعصّبات‏ فرقه‏ای و باورهای سیاسی-اعتقادی ناشی از تعالیم مدارس مذهبی‏ پاکستان، بویژه عناصر ضدّ شیعی آن، در انسجام گروه طالبان تحت‏ رهبری واحد نقش اساسی ایفا کرده است؛ و همین مسأله، در مقایسه با اختلاف و تفرقه میان گروه‌های ضدّ طالبان، یکی از علل مهّم موفقیّت آن‌ها در تصرّف اکثر مناطق افغانستان بوده است.

٣-٢ عامل قومی در رشد طالبان: عامل قومی در کنار عقاید مذهبی و انگیزۀ مالی در ظهور و رشد طالبان بسیار مؤثّر بوده است. هسته‌‏های‏ رهبری و اولیّۀ تشکیل دهندۀ طالبان را یکسره افغانان پشتون تشکیل‏ می‌دهند. با توجّه به این که پشتون‌ها بطور سنّتی از قرن هجدهم به بعد قدرت را در افغانستان به دست داشته‏اند، طالبان خود را وارثان قدرت‏ پشتون‌ها و شایستۀ آن می‏دانند. از آنجا که اکثر رهبران جهادی افغان را غیرپشتون‌ها تشکیل می‏‌داند، و ربّانی نیز از تاجیک‌‏ها بود، پدیدۀ دولت‏ وی در نوع خود در تاریخ افغانستان سابقه نداشت. در جریان‏ درگیری‏‌های میان طالبان و مخالفان نه تنها اکثر فرماندهان محلّی و جنگجویان پشتون در جبهۀ ربّانی - احمدشاه به‌سوی طالبان رفتند، بلکه‏ پشتوهای ساکن مناطق غیر پشتون (نظیر پشتونهای اطراف مزار شریف و شمال) اغلب به عنوان ستون پنجم طالبان عمل کرده و با ورود طالبان به‏ این مناطق به آن‌ها پیوسته‏‌اند.


[ب] - عوامل منطقه‌‏‏ای مؤثر در ظهور و رشد طالبان (سطح تحلیل منطقه‏‏‌ای)

عوامل منطقه‏‌ای نظیر سیاست‏‌های پاکستان، رقابت عربستان با ایران‏ و خصومت امارات عربی متحّده با ایران در منطقه نقش مهمّی در رشد و تقویت طالبان بازی کرده است. پاکستان در سازماندهی و هدایت سیاسی‏ طالبان نقش اصلی را ایفا کرده و عربستان و امارات عربی متحّده، حمایت‏ مالی اصلی از این گروه را به‌عهده داشته‌‏اند.

۱-پاکستان و جنبش طالبان. اصولا پیش از پرداختن به نقش‏ پاکستان در سازماندهی و تقویت گروه طالبان باید به این نکتۀ مهم اشاره کنیم که این کشور نقش کارسازی در حمایت نظامی و سیاسی و مالی از گروههای عمدۀ جهادی در برابر شوروی داشته است. از سوی دیگر، همۀ کمک‏‌های نظامی و مالی غرب و بویژه ایالات متّحدۀ آمریکا در طول‏ سال‌های دهۀ ۱۹٨٠ از طریق مقامات نظامی پاکستان در اختیار مجاهدین‏ قرار می‏‌گرفته است. در این رابطه سازمان اطلاّعات پاکستان‏ (آی. اس. آی) Inter-services Intelligence در سازماندهی‏ گروه‌های جهادی - بویژه پشتون‏ها - در آغاز تهاجم شوروی به افغانستان از ۱۹٧۹ به بعد نقش بسیار چشمگیری ایفا کرده است. ژنرال اختر عبدالرّحمن یکی از مقامات برجستۀ آی.‌اس.‌آی و از دوستان بسیار نزدیک ضیاءالحق حدود ده سال طرّاح استراتژی پاکستان در قبال‏ افغانستان، و مسئول سازماندهی گروه‌های مجاهدین و رساندن کمک‏‌های‏ نظامی و مالی به آن‌ها بوده است. وی در متقاعد کردن آمریکایی‏‌ها به دادن‏ سلاح‌های پیشرفته‌‏ای همچون موشک‌های استینگر به مجاهدین نقش‏ محوری بازی کرده بود.[٢٣] بدین ترتیب، پاکستان خود را در تعیین‏ سرنوشت نظام ساسی افغانستان پس از خروج نیروها شوروی، محق‏ می‏‌پنداشته است.

پاکستان در صدد بوده از طریق حزب اسلامی گلبدین حکمتیار نفوذ خود را در افغانستان اعمال نماید. حکمتیار نیز تحت حمایت پاکستان‏ بود که در برابر صبغةاللّه مجدّدی و سپس برهان‏الدّین ربّانی رؤسای‏ جمهور اوّل و دوّم افغانستان ایستادگی می‏کرد و بنای مخالفت و درگیری‏ مسلحّانه با سایر گروه‏‏‌های مجاهدین را گذاشت. امّا بی‏‏‏اعتمادی‏ پاکستانی‌‏‏ها به حکمتیار به‏‌علّت برخی مواضع ضّد آمریکایی او و نیز ناتوانی‏‏اش در شکست دادن ربّانی و احمدشاه مسعود، از عواملی بود که‏ پاکستان را در سال‌‏‏های ۹۴-۱۹۹٣ از حکمتیار ناامید ساخت. از اواسط سال ۱۹۹٣ سازمان اطلاّعات پاکستان توجّه خود را به چندین هزار مجاهد که از درگیری جناح‏‌های رقیب نا امید شده و به مدارس دینی در شهرهای پاکستان روی آورده بودند، معطوف ساخت.

بدین ترتیب، پاکستانی‏‌ها تلاش برای ایجاد یک نظم جدید را با سازماندهی طلاّب افغانی در مدارس دینی کراچی، پیشاور، اسلام آباد، لاهور و سایر شهرهای پاکستان آغاز کردند. گفته می‌‏شود که سر لشکر نصراللّه بابر مغز متفکّر پاکستانی‌‏‏ها در این رابطه بوده است، و همو بوده‏ که ضمن تماس با مدارس متعدّد دینی در سراسر پاکستان و بویژه مدارس‏ تحت نظر فرقۀ دئوبندی سازماندهی طالبان را آغاز کرده است.[٢۴] دیکزیت محقّق مرکز مطالعات استراتژیک هندوستان معتقد است که‏ ظهور و رشد طالبان حاصل رقابت میان سازمان اطلاّعات پاکستان‏ (آی.‌اس.‌آی) و وزارت کشور در اسلام آباد طی دوران دوّم‏ نخست‏وزیری خانم بی‏‌نظیر بوتو بوده است. ظاهراً بی‌‏نظیر بوتو می‌‏خواسته از طریق وزارت کشور موقعیّت و نفوذ سازمان اطلاّعات‏ پاکستان را در سیاست‌های افغانستان تضعیف کند و با سازماندهی طالبان‏ در صدد رسیدن به این هدف بوده است. به‌همین دلیل زمانی که بوتو در عملیّات نوامبر ۱۹۹۴ از طالبان استفاده کرد، از سوی مخالفان خود در نهادی حکومتی مورد انتقاد قرار گرفت. در این ماجرا یکی از کاروان‌های تجاری پاکستان که عازم آسیای مرکزی بود، توسط رهبر یکی‏ از گروه‌های مسلّح محلّی قندهار مصادره شد. گروه طالبان که در آن ایّام‏ در مراکز نظامی مرزی پاکستان آموزش دیده بودند طّی عملیّاتی برق‌آسا در اطراف قندهار، کاروان مذکور را از چنگ مصادره‌کنندگان رها ساختند. این نخستین عملیّات طالبان قبل از فتح مناطق جنوبی و شرقی‏ افغانستان بوده است.

همان‌گونه که گفته شد، سازمان اطلاّعات پاکستان از اواخر دهۀ ۱۹٧٠ با خود مختاری کامل، رهبری عملیّات در افغانستان را به‌دست‏ داشت، امّا زمانی که امید خود را به حکمتیار برای سرنگونی دولت ربّانی‏ از دست داد، راه حلّ بی‏نظیر بوتو را پذیرفت، و با وجود تضعیف موقعیّت‏ خود، آموزش و هدایت طالبان را به‌عهده گرفت. سرلشکر نصراللّه بابر که از بی‏‌نظیر بوتو اختیارات تام گرفته بود، نقشی اساسی در این رابطه‏ بازی کرد. به هر حال علی‌رغم تکذیب‏‌های بی‏نظیر بوتو[٢۵] در رابطه با سازماندهی طالبان، جای شکّی نیست که سازمان اطلاّعات پاکستان و نیروهای ویژۀ وزارت کشور پاکستان نقش اصلی را در خلق، آموزش و تجهیز طالبان بازی کرده‌‏اند.[٢٦]

آموزش نظامی طالبان تحت نظر مقامات نظامی پاکستان صورت‏ گرفته و اردوگاه‌های نظامی بیشتر در مرزهای افغانستان و پاکستان در ایالت مرزی شمال غربی قرار داشته است. نخستن گروه از شاگردان‏ مدارس دینی تحت نظارت مولانا فضل‌الرّحمن توسط «سپاه پاسبان‏ مرزی» پاکستان Frontier Constabulary Corps و نیز «پیشاهنگان‏ سبی» Sibi Scouts در اردوگاه‌های آموزشی نزدیک مرز بلوچستان‏ پاکستان با افغانستان آموزش دیدند.[٢٧] بعلاوه، پاکستان نه تنها شاگردان‏ افغانی مدارس دینی در کشور خود را آموزش داده، بلکه به بسیاری از شاگردان پاکستانی الاصل مدارس فوق اجازه داده است در صفوف طالبان‏ با نیروهای مخالف درگیر شوند. مدارس مذکور مرکز اصلی تأمین‏ نیروی طالبان بوده است و رهبران طالبان در مواقع لزوم از پاکستانی‌‏ها خواسته‌‏اند تا زمینۀ ورود داوطلبان پاکستانی در مدارس دینی را به‏ افغانستان تسهیل کنند. نیروهای سپاه صحابه که همراه طالبان در جریان‏ فتح کابل شرکت داشتند، بدون اجازۀ مقامات نظامی پاکستان قادر به‏ مشارکت در این نوع عملیّات نبوده‏‌اند. گذشته از این، برخی از فعّالان‏ سپاه صحابۀ پاکستان در دسامبر ۱۹۹٦ (پس از فتح کابل) وارد این شهر شدند تا به کمک طالبان طرح حملات بعدی به مخالفان اتحّاد شمال‏ (جبهۀ متحّد بعدی) را بریزند. به گفتۀ جلال‌زای روزنامه‏‌نگار بلوچ پاکستانی بسیاری از داوطلبان سپاه صحابه در جریان حملۀ نخست‏ طالبان به مزار ریف در مه ۱۹۹٧ شرکت داشته‏‌اند. و در مصاحبه‌‏هایی‏ که با برخی از آن‌ها به عمل آمده به این مسأله اعتراف کرده‌‏اند.[٢٨] به‌دنبال‏ شکست سختی که طالبان در نتیجۀ قیامهای مردم در مزار شریف و حملۀ نیروهای شمال دیدند[٢۹]، بار دیگر از سپاه صحابه و نیز مدارس مذهبی در پاکستان، بویژه جامعۀ العلوم الاسلامیّه وابسته به مولا سمیح‌الحق در بن نوری تاون درخواست اعزام نیرو کردند.[٣٠] سمیح‌الحق در این باره‏ گفته بود «ملاّ عمر شخصاً به من تلفن کرد و خواست اجازه بدهم طلاّب‏ از مدرسۀ بن نوری به او ملحق شوند.»[٣۱] غیر از سپاه صحابۀ پاکستان، نیروهای نظامی وابسته به برخی دیگر گروه‌های پاکستان نظیر «حرکۀ الانصار» و «حزب المجاهدین» که نیروهای آن‌ها مدّت‌ها در کشمیر در برابر هند به عملیّات مسلّحانه دست می‌‏زدند، با طالبان رابطه نزدیک‏ داشته‏‌اند و با آن‌ها همکاری می‏‌کنند.[٣٢]

نکتۀ مهم این است که مقامات سیاسی پاکستان همیشه دخالت خود را در این امورت تکذیب کرده‏اند، و در برابر پرسش خبرنگارانی که نمونه‏‌های‏ مذاخلۀ نظامی پاکستان در افغانستان را ارائه می‌‏کنند، چنین استدلال‏ می‏‌کنند که گروه‌ها و فرقه‏‌های مذهبی پاکستان یا نظامیان از روی‏ ماجراجویی و بدون موافقت دولت به این کار دست می‏‌زنند.[٣٣] این‌گونه‏ استدلال‏‌ها ما را به یاد سیاست سنجیدۀ روسیۀ تزاری و وزیر خارجۀ زیرک‏ آن گور چاکف در فتح آسیای مرکزی در سال‌های ۱٨٦۵ تا ۱٨٨۱ می‏‌اندازد که هرگاه با پرسش‌های مقامات انگلیسی در رابطه با انگیزۀ آن‌ها از این مداخلات و فتوحات مواجه می‏شدند، پاسخ می‏دادند که دولت روسیّه‏ هیچ مداخله و طرحی در این رابطه نداشته و نظامیان ماجراجو خودسرانه‏ به این اقدامات دست زده‏‌اند.[٣۴]

دولت پاکستان از شیوه‌‏های سیاسی و دیپلماتیک نیز برای تقویت‏ طالبان و تضعیف دولّت قانونی ربّانی بهره گرفته است. شناسایی عجولانۀ طالبان به‌عنوان دولت رسمی افغانستان یک روز پس از فتح اوّل‏ مزار شریف در ٢۵ مه ۱۹۹٧ آشکارترین جلوۀ این سیاست پاکستان‏ بود.[٣۵] پاکستان همچنین طّی یک تلاش دیپلماتیک موفقیّت‏آمیز کرسی‏ افغانستان در سازمان کنفرانس اسلامی را از دست دولت ربّانی خارج‏ کرده و نیز کوشیده است کرسی افغانستان در سازمان ملل را از دولت‏ ربّانی بگیرد که تا کنون راه به جایی نبرده است. دولت پاکستان هم‏‌چنین‏ به مقامات طالبان سفارش کرد در اجلاس صلح اصفهان در سال ۱٣٧٦ حضور نیابند.[٣٦]

۱-۱ انگیزه‏‌های حمایت پاکستان از طالبان: به نظر می‏‌آید که دولت‏ پاکستان بر اساس دو عامل اقتصادی و سیاسی درصدد بوده است با حمایت از یکی از جناح‌های درگیر در بحران افغانستان نظیر حزب‏ اسلامی حکمتیار و سپس گروه طالبان یک دولت تحت نفوذ خود در کابل‏ روی کار آورد. در این رابطه انگیزۀ اقتصادی از اهمیّت بیشتری‏ برخوردار است. پس از سقوط شوروی و استقلال آسیای مرکزی، پاکستان همواره افغانستان را به‌عنوان یک دالان عبور سودمند برای‏ دست‏یابی به غنایم بازرگانی و تجاری کشورهای آسیای مرکزی‏ می‏‌نگریسته است. وخامت اوضاع اقتصادی پاکستان از اوایل دهۀ ۱۹۹٠ به بعد، بدهی‏‌های هنگفت این کشور به نهادهای مالی بین‏المللی مانند بانک جهانی و صندوق بین‏‌المللی پول و ناتوانی‏اش در بازپرداخت وام‌‏ها این کشور را در شرایط سخت ریاضت اقتصادی و طبقۀ متوسط جامعه و حتّی طبقات ثروتمند سابق را تحت فشار قرار داده است.[٣٧]

به هر صورت، افغانستان کانال بازرگانی پاکستان به آسیای مرکزی‏ است. این موضوع بویژه در رابطه با عبور لوله‌‏های نفت و گاز کشورهای‏ آسیای مرکزی از افغانستان به سوی بندر کراچی بسیار اهمیّت دارد و درآمد هنگفتی نصیب پاکستان می‌‏سازد. گذشته از این، پاکستانی‏ها می‏توانند از این طریق مصرف نفت و گاز خود را به آسانی و به قیمتی‏ کمتر تأمین نمایند. غیر از مسألۀ خطوط لوله نفت و گاز، تجارت ترانزیت‏ افغان یا ورود و خروج قاچاقی کالاهای گوناگون درآمد خوبی برای‏ پاکستان ایجاد می‏‌کند. بنابر تخمین‌‏های بانک جهانی این درآمد سالانه به‏ دو و نیم میلیارد دلار بالغ می‌‏شود و این غیر از درآمد حاصل از تجارت‏ موّاد مخدّر است که آن هم سالانه به یک میلیارد دلار سر می‏‌زند.[٣٨] بدین‏ ترتیب بسته بودن راه تجارت ترانزیت افغان نه تنها پاکستان را از این‏ درآمدهای هنگفت محروم می‏‌کند، بلکه دو درصد نیز بر میزان تورّم در پاکستان می‏افزاید.[٣۹] پاکستان همیشه از طالبان خواسته است با اعمال‏ کنترل شدید نظامی این راه تجارت ترانزیت را باز نگاهدارند. بی‏‌جهت‏ نیست که سراج عزیز وزیر دارایی پاکستان گفته است که پاکستان‏ افغانستان را از نظر اقتصادی استان پنجم خود قلمداد می‌‏کند.[۴٠]

به نوشتۀ آنتونی هیمن پاکستان از سال ۱۹۹٢ به بعد، تلاش‌های‏ متعدّدی برای نفوذ در بازارهای اقتصادی کشورهای آسیای مرکزی‏ کرده است. هدف پاکستان این بوده که تجارت موّاد خام بویژه محصولات‏ پنبه و چرم آسیای مرکزی را به انحصار خود درآورد، و در گسترش‏ صنایع نسّاجی به آن‌ها کمک کند. پاکستانی‌‏ها هم‌چنین کوشیده‌‏اند آموزش‏‌های خدماتی در زمینه‏‌های بانک، بیمه، بازار سهام، و مدیریّت‏ بازرگانی در اختیار این کشورها قرار دهد. با این همه، تحقّق اهداف‏ اقتصادی پاکستان در کشورهای آسیای مرکزی به رابطۀ این کشور با افغانستان بستگی دارد.[۴۱]

انگیزۀ سیاسی حمایت پاکستان از طالبان به مسألۀ پشتون‌ها در ایالت‏ سرحدّ این کشور در بلوچستان باز می‏گردد. پشتون‌های ساکن ایالت‏ بلوچستان پاکستان که دارای‏ گرایش‌های پان پشتونی هستند، همیشه‏ خواستار مرزبندی مجدّد بلوچستان و جدا شدن مناطق پشتون زبان از بلوچستان بوده‏اند. بعلاوه، پشتون‌‏ها مدّعی هستند که مناطق بلوچ زبان‏ خان گره، یعقوب آباد، هراند، درّه قاضی خان جزو قلمرو پشتون‏هاست. پشتون‏های ایالت بلوچستان از سوی رهبران پشتون افغانستان حمایت شده‏ و دارای تمایلات جدایی‌‏خواهانه و تشکیل یک کشور مستقل به نام‏ پشتونستان بوده‌‏اند. بی‏‌جهت نیست که سردار عطاءاللّه منگال یکی از رهبران حزب عواملی ملّی در بلوچستان پاکستان در سال گذشته پیش بینی‏ کرده بود که بلوچستان روزی تقسیم خواهد شد.[۴٢]

در اثر حضور هزاران مهاجر افغانی در ایالت بلوچستان، درگیری‏‌های‏ خشونت‏‌باری میان پشتون‌ها و بلوچ‏‌ها روی داده است. در ژوئیۀ ۱۹۹٦ بود که سعید فیض رئیس سازمان دانشجویی بلوچ اعلام کرد که دولت‏ پاکستان با پشتون‌های کوته فکر و احزاب سیاسی آن‌ها همکاری می‌‏کند و قصد دارد با استقرار پشتون‌های مهاجر افغان در بلوچستان مسألۀ مهاجران‏ را برای همیشه حل کند و در عوض اکثریّت بلوچ را به اقلیّت تبدیل‏ نماید.[۴٣]

پاکستان با حمایت دایمی از جناح‌های پشتون در افغانستان (در گذشته‏ از طریق حزب اسلامی حکمتیار و امروزه از طریق طالبان) قصد دارد با مسلّط ساختن آن‌ها در افغانستان پشتونها را راضی نگهدارد و در ضمن از حمایت پشتونهای داخلی در بلوچستان نیز برخوردار شود. سیاست‏‌های‏ دولت پاکستان یکی از عوامل مهّم تشدید اختلافات و درگیری‌‏ها میان‏ پشتون‌ها و بلوچ‌های پاکستانی و مشغول نگه‌داشتن بلوچ‌ها به این‌گونه‏ مشکلات و در نهایت بازداشتن آن‌ها از طرح خواسته‌‏های سیاسی محلّی‏ نزد اسلام‌آباد است.

٢- عربستان و امارات عربی متحّده: اگر پاکستان را مغز متفکّر در سازماندهی و آموزش گروه طالبان بدانیم، بر پایۀ بسیاری از منابع موجود حمایت مالی از جنبش طالبان به عهدۀ عربستان و در درجۀ بعد امارات‏ عربی متحّده بوده است. اصولاً عربستان در دوران حضور شوروی نیز کمک‏‌های زیادی به گروه‌هایی از مجاهدین افغان می‏‌کرده است. عربستان نه تنها تأمین‌کننده اصلی نیازهای مالی مدارس دینی گوناگون در پاکستان و بویژه مدارسی نظیر جامعۀ العلوم الاسلامیّه (مدرسه‏ علاّمه بن نوری) است، بلکه در تأسیس گروه‌های مسلّحی همچون سپاه‏ صحابۀ پاکستان و بعدها طالبان نقش مهمّی ایفا کرده است. عربستان پس‏ از شروع عملیّات نظامی طالبان در فتح قندهار، جلال‌آباد و سایر استان‌ها، حمایت‏های مالی خود را از این گروه افزایش داد. بنابر برخی تخمین‏‌ها، طالبان در سال‌های ۱۹۹۵ و ۱۹۹٦ برای تداوم فعالیت‏‌ها و عملیات خود ماهانه به ٧٠ میلیون دلار نیاز داشته‌‏اند. سپس این هزینه به دلیل نیاز به‏ خرید اسلحه برای ادامۀ جنگ افزایش نیز یافته و یک نمونۀ آن خریدهای‏ تسلیحاتی طالبان در سال گذشته از او کراین بوده است. به نوشتۀ نشریۀ هندی«تحلیل استراتژیک»، بخش اعظم این بودجه از طریق عربستان‏ تأمین می‏شود.[۴۴] آنتونی همین ضمن اشاره به تلاش‌های پاکستان در سازماندهی و آموزش گروه طالبان، عربستان را «حامی بانکی تلاش‌های‏ پاکستان» خوانده است.[۴۵] وی در جایی دیگر پاکستان را «حامی مخفی» طالبان و عربستان را «حامی مالی» این گروه دانسته است.[۴٦]

عربستان در پشتیبانی از طالبان دو انگیزۀ اساسی داشته است. نخست آن‌که عربستان خود را «امّ القرای» جهان اسلام می‏داند و کمک به‏ مسلمانان را نوعی وظیفه برای خود درنظر می‏گیرد. در واقع عربستان از طریق کمک‏‌های هنگفت مالی سالانۀ خود از طریق مؤسسۀ «الرّابطة العالم‏ الاسلامیّه» به شبکۀ وسیعی از مساجد و مدارس دینی در سراسر جهان و به رهبران مذهبی محّلی تلاش داشته است خود را بعنوان پشتیبان اصلی‏ مسلمانان و رهبر جهان اسلام مطرح سازد. این کمک‌‏ها همیشه به‌نام‏ «خادم الحرمین الشریفین» (القبی که به ملک فهد در دهۀ اخیر داده شده‏ است) به گروه‌های اسلامی یا مقامات گوناگون مذهبی داده می‏‌شود. عربستان از این طریق به گسترش نفوذ سیاسی خود در جهان اسلام، و در میان اقلیّت‌‏های مسلمان در کشورهای غیراسلامی می‏‌پردازد. فعالیّت‏‌های گستردۀ مالی و تبلیغی عربستان در قفقاز و آسیای مرکزی‏ پس از فروپاشی شوروی نمونه‏‌ای از این نوع تلاشهاست. بدیهی است که‏ کمک‌‏های مالی هنگفت عربستان به گروه طالبان نیز در راستای همین‏ اهداف صورت می‏گیرد.

انگیزه دوّم عربستان در حمایت از طالبان، رقابت با نفوذ ایران در افغانستان و بدین طریق منزوی ساختن جمهوری اسلامی در این کشور و آسیای مرکزی بوده است. افغانستان تحت کنترل طالبان می‌‏تواند راه‏ ارتباطی بسیار مناسبی میان عربستان و کشورهای آسیای مرکزی باشد. رقابت عربستان با ایران بر سر کسب نفوذ تنها به افغانستان محدود نمی‏‌شده است، بلکه پس از انقلاب اسلامی به سراسر جهان اسلام و حتّی‏ کشورهای غیرمسلمان در آفریقا و اروپا و آمریکای شمالی گسترش‏ یافته است. گسترش تبلیغات وهابیّت و دامن زدن به احساسات‏ ضدّ شیعی و اختلافات میان تشیّع و تسنّن یکی از اهداف عربستان در کشورهایی مانند پاکستان و افغانستان بوده است. دو تن از تحلیل‏گران‏ خاورمیانه رقابت ایدئولوژیک ایران و عربستان را جنگ سرد اسلامی‏ خوانده‌‏اند.[۴٧]

با این همه نباید این نکته را فراموش کرد که بهبود روابط ایران و عربستان در یک سال اخیر بر سیاست‏‌های ریاض اثر گذاشته و از نگرانی‏ و هراس مقامات عربستان از اهداف ایران کاسته است. این امر در زمینۀ حمایت عربستان از طالبان نیز مؤثر خواهد بود. بی‏‌جهت نیست که‏ طالبان در دو سال اخیر به منظور تأمین نیازهای مادّی خود تنها بر پشتیبانی مالی عربستان تکیه نکرده‏اند و از راه تولید تریاک و قاچاق موّاد مخّدر کوشیده‏‌اند بر درآمدهای خود بیفزایند.

عامل دیگری که باعث شده است از شدّت حمایت گستردۀ عربستان‏ از طالبان اندکی کاسته شود، حضور مخالفان مذهبی افراطی عربستان‏ نظیر اسامه بن لادن در افغانستان بوده است. اسامه بن لادن و طرفدارانش‏ در میان مهاجران یا دانشجویان عرب اسلام‏گرای افراطی با تشکیل‏ شبکه‏‌ای گسترده تبلیغات وسیعی برضّد رژیم سعودی به راه انداخته‏اند و درصدد برپایی یک رژیم اسلامی وهابّی خالص هستند که در آن‏ چهره‏‌هایی نظیر سفیر الحوالی و بن لادن نقش محوری دارند. بن لادن پس‏ از آنکه تحت فشار عربستان و آمریکا ناچار شد به درخواست دولت‏ سودان خاک این کشور را ترک کند، در سال ۱۹۹٦ وارد افغانستان شد، جایی که قبلا در دوران اشغال شوروی کمک‏‌های فراوان در اختیار مجاهدین افغان قرار داده بود. وی همراه دیگر شخصیت‏‌های افراطی‏ اسلام‏گرای عرب چون شیخ دکتر عبداللّه العضّام به سازماندهی مخالفان‏ اسلام‏گرای رژیم‏‌های عرب که بعدها به افغان‌های عرب (الافغان العرب) معروف شدند دست زده بود.[۴٨] وی پس از ورود به افغانستان نزد حزب‏ اسلامی شیخ یونس خالص در ننگرهار مهمان شد و یونس خالص نیز تقاضای سلیمان‌العلی سفیر عربستان در افغانستان را برای تحویل‏ بن لادن رد کرد. بن لادن پس از مدّتی در جلال‌آباد تحت حمایت طالبان‏ قرار گرفت و از سوی آن‌ها به گرمی پذیرفته شد. یکی از شاهدان می‏‌گوید که یکی از فرماندهان طالبان خطاب به بن لادن چنین گفته بود:

ای شیخ! سرزمین ما سرزمین افغان‏ها نیست، بلکه سرزمین اللّه‏ است؛ و جهاد ما نیز جهاد افغان نبوده، بلکه جهاد همۀ مسلمانان‏ است. شهدای تو در هر ناحیۀ افغانستان حضور دارند و قبرهای‏ آنها به این امر گواهی می‏دهد. تو اکنون میان خانواده و قوم و قبیلۀ خودت هستی، و ما خاکی را که تو روی آن قدم می‏‌زنی متبرّک‏ می‏‌دانیم.[۴۹].

طالبان حاضر نشده بودند، حتّی به ازای شناسایی رسمی خود، بن لادن را به دولت عربستان تحویل دهند، و در مرداد ۱٣٧٧ نیز بار دیگر تقاضای عربستان و آمریکا را برای استرداد وی رد کردند و تنها وعده‏ دادند که بن لادن را از دست زدن به فعالیّت‏های سیاسی ضدّ سعودی- آمریکایی منع کنند. با این همه، و علی‏‌رغم نگرانی عربستان نسبت‏ به موضع طالبان، دولتمردان ریاض طالبان را پس از فتح اوّل مزار شریف‏ در مه ۱۹۹٧ به عنوان دولت قانونی افغانستان شناختند. برخی از حامیان‏ جنبش بنیادگرایی اسلامی و مخالفان عربستان بر آن هستند که نیاز مالی‏ طالبان را به عربستان این خطر را به دنبال دارد که طالبان کاملاً جذب رژیم‏ سعودی شوند.[۵٠]

امارات عربی متحّده نیز یکی از حامیان عمدۀ مالی طالبان محسوب‏ می‏‌شود. همان گونه که گفته شد، امارات عربی متحّده پس از پاکستان و عربستان سوّمین کشوری است که طالبان را به‌عنوان دولت قانونی‏ افغانستان به رسمیت شناخته و کمک‌‏‏‏های مالی هنگفتی در اختیار این‏ گروه قرار داده است. به نوشتۀ آنتونی هیمن، پول رایج و اسکناس‏‏‏‌های‏ مخصوص طالبان به میزان فراوان در امارات عربی متحّده چاپ‏ می‌‏شود.[۵۱] امارات عربی متّحده، بر خلاف عربستان مشکلی با طالبان‏ نداشته و همچنان به کمک‏‌های خود به این گروه ادامه می‏‌دهد. به گفتۀ برخی منابع غیررسمی، پیش از تصرّف مزار شریف و تحرکّات طالبان در شمال افغانستان که منجر به فتح بامیان شد، امارات عربی متحّده مبالغ‏ هنگفتی در اختیار طالبان قرار داده و بویژه نفربرهای مخصوص حمل‏ نیرو و سلاح برای آن‌ها خریداری کرده است. بدون شک اختلاف امارات‏ عربی متحّده با ایران بر سر جزایر سه گانۀ ایرانی در خلیج فارس عامل‏ اصلی کمک‌‏‏های امارات به طالبان و تلاش برای استقرار یک رژیم‏ ضدّ ایرانی در افغانستان می‏‏‏‌باشد.


[پ] - سیاست بین‏الملل و پدیدۀ طالبان (سطح تحلیل سیستمی)

به منظور درک علل و عوامل ظهور و رشد پدیدۀ طالبان، افزون بر تحوّلات در سطح داخلی و منطقه‏‌ای، متغیّرهای مؤثّر در سطح نظام‏ بین‏‌المللی را نیز باید مورد بررسی قرار داد. از آن‌جا که نظام بین‌‏المللی‏ متشکل از بازیگران عمده‏‌ای است که در شکل‏گیری و طرّاحی قواعد بین‌‏الملل بسیار مؤثّر بوده‏‌اند،[۵٢] بررسی سیاست قدرتهای بزرگ در رابطه با تحوّلات افغانستان و پدیدۀ طالبان لازم به نظر می‏‌رسد. در این‏ رابطه سیاست‏‌های آمریکا و روسیّه بیش از دیگر کشورهای بزرگ‏ اثر گذار بوده است.

۱- ایالات متّحدۀ آمریکا و طالبان: در ایران، پیرامون سیاست‌‏های‏ آمریکا در قبال گروه طالبان بحث چندانی فرای شعارهای سیاسی‏ صورت نگرفته است. در بسیاری از بیانیّه‏‌ها، سخنرانی‏‌ها و اظهار نظرهای مطبوعاتی به دخالت آمریکا در شکل‏گیری جنبش طالبان‏ اشاره شده است، امّا این بحث‌‏ها کمتر در قالب نوشته‌‏های تحقیقی و متکّی بر شواهد و مثال‌های عینی بوده است. حتّی باید تأکید کرد که‏ برخی از محقّقان و صاحب‌نظران معتبر و جدّی مسایل افغانستان چون‏ دکتر چنگیز پهلوان و دکتر پرویز ورجاوند نیز اشارات کوتاهی به این‏ موضوع داشته و به بررسی مفصّل این سیاست‏‌ها دست نزده‏‌اند.[۵٣] البتّه ما بر آن نیستیم که تأثیر سیاست‌‏های آمریکا بر رشد طالبان را انکار کنیم، امّا معتقدیم که سیاست‏‌های آمریکا غیر مستقیم بر تحوّلات افغانستان اثر گذاشته است. به عبارت دیگر، شواهد تاریخی و تحوّلات دهۀ ۱۹۹٠ و سیاست‌های ایالات متحّدۀ آمریکا در منطقه نشانگر این است که آمریکا همانند پاکستان بطور مستقیم و آشکار در شکل دادن به گروه طالبان و حمایت مالی و نظامی از آن نقشی نداشته، و اصولا آمریکا در عمل از سال ۱۹۹۱ تا اواخر سال ۱۹۹٦ به دلایلی که ذکر خواهد شد از تحوّلات‏ افغانستان دور بوده است. یکی از دلایل عمدۀ انزوای آمریکا در زمینۀ مسائل افغانستان در دوران ظهور و قدرت‏گیری طالبان را باید در سیاست‏ بین‌‏المللی قدرت‌های بزرگ جستجو کرد. آمریکا در سال‌های جنگ‏ جهادی با شورویها بیشترین کمک‏‌ها را از طریق سازمان اطلاّعاتی خود (سی.‌آی.‌ای) به مجاهدین افغان رساند و ما در بحث سیاست‏های‏ پاکستان در قبال افغانستان به ارتباط میان سازمان اطلاّعات پاکستان و آمریکایی‏‌ها اشاره کردیم. پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان‏ در سال ۱۹٨۹، آمریکا به‌تدریج خود را از صحنۀ افغانستان دور ساخت. البتّه تا زمانی که آمریکا از عدم مداخلۀ شوروی در حمایت از نجیب‌اللّه‏ مطمئن نشده بود از صحنۀ افغانستان خارج نشد. به نوشتۀ ماهاپاترا محقّق‏ مرکز مطالعات استراتژیک هندوستان توافق سپتامبر ۱۹۹۱ میان آمریکا و شوروی مبنی بر اینکه هر دو قدرت «حمایت نظامی خود را به ترتیب از نیروهای شوروشی و دولتی متوقّف سازند»، یک نقطۀ عطف بود و پس از آن‏ «وزارت خارجۀ آمریکا همۀ علائق و تماس‌های مستقیم خود را با امور افغانستان، مگر در زمینۀ توسعۀ کمک‏‌های مالی برای مقاصد بشر دوستانه، قطع کرد.»[۵۴] آنتونی هیمن می‏نویسد که بعد از سال ۱۹۹۱ افغانستان برای آمریکا اهمّیت گروه‌های جهادی در حال تخاصم، و از روی‏ بدگمانی و ناامیدی خود را از اوضاع افتضاح‏آمیزی که این همه در خلق‏ آن تلاش کرده بود دور ساخت، و حتّی کمک‏‌های انسان دوستانۀ خود به‏ افغانستان را نیز قطع کرد.[۵۵] جاب این است که در سخنرانی‌‏ها و گزارش‌های مهّم مقامات آمریکایی در رابطه با منافع حیاتی آمریکا در مناطق حسّاس جهان هیچ اشاره‏ای به افغانستان نمی‏شد. نمونۀ این پدیده‏ را می‏توان در گزارش مهّم وارن کریستوفر وزیر خارجۀ وقت آمریکا به‏ کمیتۀ روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا در ژوئیۀ ۱۹۹٦، و سخنرانی مهّم بیل کلینتون در دانشگاه جورج واشینگتن پیرامون «امنیّت‏ آمریکا در جهان در حال دگرگونی» در اوت ۱۹۹٦ دید. هیچ یک از این‏ مقامات با وجود سخن گفتن از بسیاری مناطق بحرانی در جهان، اشاره‏ای‏ به افغانستان نکرده بودند. شایان ذکر است که این گزارش‌ها و سخنرانی‌‏ها پس از نخستین جلسۀ بحث و بررسی پیرامون افغانستان در کنگرۀ آمریکا در ماه مه ۱۹۹٦ به دنبال سفر رابین ریفل (R. Raphel) معاون‏ وزیر خارجۀ آمریکا به پاکستان و افغانستان در نوامبر ۱۹۹۵ و سفر سناتور هنک براون (H. Brown) و رابین ریفل معاون وزیر خارجه در آوریل ۱۹۹٦ به افغانستان صورت گرفته بود.[۵٦] مادلین آلبرایت سفیر وقت آمریکا در سازمان ملل، طیّ سخنانی در باشگاه نویسندگان ماوراء دریاها به بسیاری از مناطق بحرانی جهان چون قبرس، لیبی، عراق، برمه، نیجریه، آفریقای جنوبی، السالوادور، هائیتی، کامبوج، رواندا، سومالی، موزامبیک، یوگسلاوی و غیره اشاره کرد، امّا هیچ ذکری از افغانستان به‏ میان نیاورد.[۵٧] به‏‌نوشتۀ ماهاپاترا:

همۀ این‌ها نشان می‏‌دهد که مسألۀ افغانستان مورد توجّه مقامات‏ بلند پایۀ دولت کلینتون نیست. این حالت کاملاً برخلاف واکنش‏ جیمی کارتر در دوران ریاست جمهوری‌‏اش در دسامبر ۱۹٧۹ که بحران افغانستان با تهاجم شوروی آغاز شد، و بر خلاف‏ تصمیم دولت ریگان و بوش مبنی بر ادامۀ جنگ سرد با «امپراتوری شرّ» است.[۵٨]

کمک‏های بشر دوستانۀ آمریکا به افغانستان نیز پس از ۱۹٨۹ کاهش‏ یافته است. آمریکا در سال ۱۹٨۹، ٧۴ میلیون دلار کمک چند جانبه کرد امّا این رقم در ۱۹۹۵ به ۴۴ میلیون دلار کاهش یافت. کمک دو جانبۀ آمریکا نیز که در ۱۹٨۹ حدود ۱٠٢ میلیون دلار بود، در سال ۱۹۹۵ به یک میلیون دلار کاهش پیدا کرد.[۵۹]

با وجود این، از سال ۱۹۹٦ به بعد، آمریکا تا حدّی سیاست‏ انزوا طلبی خود در رابطه با افغانستان را به دو دلیل عمده کنار گذاشت. نخستین دلیل، امتیازات اقتصادی ناشی از کشیدن خطوط لولۀ نفت و گاز آسیای مرکزی از طریق افغانستان و پاکستان به دریای آزاد بود و دیگری‏ تمایل به مقابله با گسترش احتمالی نفوذ ایران در افغانستان. آمریکا از تلاش‌های شرکت یونوکال (UNOCAL) که یک برنامۀ ٨ میلیارد دلاری‏ برای کشیدن خط لولۀ نفت و گاز از افغانستان ارائه کرده بود، حمایت کرد تا این خطوط از طریق ایران کشیده نشود.[٦٠]

با توجه به این مسأله، شرکت یونوکال ضمن حمایت مالی از طالبان‏ در جهت تأمین منافع خود در آینده، با این گروه هم صدا شد و ایران را خطری برای عملیّات خط لولۀ خود دانست. آمریکا نیز در این راستا «استقبال محتاطانه‏ای» از طالبان کرد.[٦۱]

بدین ترتیب به‌نظر می‏‌رسد که آمریکایی‏‌ها به این دلایل از سال‏ ۱۹۹٦ به بعد و بویژه پس از فتح کابل بی‏میل نبوده‏اند که طالبان با سلطه‏ بر افغانستان هم منافع نفتی شرکت‌های آمریکایی را تأمین کنند و هم به دلیل‏ ماهیّت ضّد ایرانی‏‌شان به نفوذ ایران در افغانستان و آسیای مرکزی لطمه‏ بزنند. با این همه، پس از آنکه طالبان ماهیّت قشری و افراطی خود را در اوایل سال ۱۹۹٧ فاش ساختند و با اقداماتی چون مخالفت با حضور زنان‏ و دختران در اجتماع و مدارس، شکستن رادیو و تلویزیون، اجبار مردان‏ به داشتن ریش‏ه‌ای بلند، ممنوع کردن عکسبرداری و نظایر آن چهرۀ بسیار نامطلوبی از خود و آیندۀ حکومتشان ارائه کردند، آمریکایی‏‌ها با احتیاط بیشتری با آن‌ها برخورد نمودند. گذشته از این، آمریکایی‏‌ها، علی رغم شناسایی طالبان بوسیلۀ متحّدان‌شان یعنی پاکستان، عربستان و امارات عربی متحّده، به دلیل ماهیّت طالبان از شناسایی این گروه به عنوان‏ دولت قانونی افغانستان خودداری کرده‏اند. بهبود روابط آمریکا و ایران، یا به عبارت صحیح‏تر تنش زدایی در روابط ایران و آمریکا در ۱۵ ماه اخیر از یک سو، و خودداری طالبان از تحویل اسامه بن لادن و اقدامات این گروه در تصفیه‏‌های قومی و مذهبی از طریق کشتار شیعیان هزاره و قتل‏ دیپلمات‌های ایرانی، نگرش آمریکایی‌‏ها به طالبان را تغییر داده است. به هر حال استدلال تحلیل‏گرانی نظیر هوشنگ امیر احمدی که معتقدند آمریکا با سیاست «مهار دوگانۀ» خود در مورد ایران غیر مستقیم به رشد طالبان کمک کرده است استدلال درستی است.[٦٢]

از سوی دیگر، این استدلال که آمریکا به گونۀ سنجیده از طریق‏ پاکستان در ظهور و رشد طالبان نقش داشته است، نیاز به توضیح دارد. این استدلال می‌‏تواند در مورد سال‌های ۱۹۹٦ به بعد تا حدّی درست‏ باشد، امّا نمی‏توان آن را به سال‌های ۱۹۹٣ تا ۱۹۹۵ که طالبان در پاکستان‏ سر برآوردند و در افغانستان به گسترش سلطۀ خود پرداختند تعمیم داد. اصولا آمریکا از سال ۱۹۹٢ به بعد حضور بسیار کمتری در سیاست‌‏های پاکستان نسبت به سال‌های قبل از آن داشته است. در سال‏ ۱۹۹٢ آمریکا کمک‌‏های مالی و همه گونه عرضۀ تسلیحات نظامی به‏ پاکستان را به حال تعلیق درآورد، و این مسأله اهرم فشار آمریکا در مورد پاکستان را به گونه‌‏ای اجتناب ناپذیر ضعیف کرد.[٦٣] بدین ترتیب، اقدامات‏ پاکستان در شکل دادن به گروه طالبان و کمک‏‌های عربستان به این گروه را پیش از هر چیز باید ناشی از سیاست‏های منطقه‏ای این دو کشور دانست، نه لزوما سیاست‏هایی که از سوی آمریکا دیکته شده است. گرچه‏ تحلیل‏گران مسایل خاورمیانه عادت داشته‏‌اند بطور سنّتی سیاست‏ خارجی کشورهای خاورمیانه‏‌ای را بطور تام و تمام تابعی از سیاست‏ خارجی قدرت‌های بزرگ بدانند، امّا این‌گونه تحلیل یک جانبه تنها در مورد برخی تحولاّت مصداق دارد. در سال‌های اخیر این گونه رهیافت‏‌های‏ مبتنی بر تئوری توطئه با توجّه به سیاست خارجی مستقّل کشورهای‏ منطقه و حتّی آن‌ها که متحّدان غرب و شرق محسوب می‏‌شده‏‌اند، بطور جدّی زیر سئوال رفته است.[٦۴]

٢- روسیّه و مسأله طالبان: گرچه روسیّه در مقایسه با آمریکا منافع‏ حیاتی‏‌تری در افغانستان داشته است و هرگونه تحوّل سیاسی و نظامی در افغانستان می‏تواند بر کشورهای آسیای مرکزی چون تاجیکستان و ازبکستان اثر گذارد، امّا روسیه نیز به‌دلیل مشکلات گوناگون سیاسی و اقتصادی از سال ۱۹۹٢ به بعد، از دور نظاره‌‏گر مسایل افغانستان بوده و جزابر از نگرانی از تحولاّت افغانستان و ظهور طالبان اقدامی جدّی‏ به منظور جلوگیری از خطر طالبان به عمل نیاورده است و در این رابطه‏ باید گفت که روسیّه علی رغم ابراز نگرانی مکرّر از آثار قدرت‌یابی طالبان‏ بر جمهوری‏‌های آسیای مرکزی، تلاشی جدّی به‌منظور تقویت‏ گروه‌های متّحد ضدّ طالبان نیز نکرده است. البتّه باید به این واقعیّت اشاره‏ کرد که دیدگاه همۀ نخبگان سیاسی در مسکو در رابطه با میزان اهمیّت‏ تحولاّت افغانستان و ارتباط آن با امنیّت روسیّه و متحّدان آن کشور در آسیای مرکزی یکسان نبوده است. برخی از این نخبگان سیاسی‏ خواستار تحرّک بیشتر مسکو در رابطه با مسایل افغانستان به منظور جلوگیری از گسترش قدرت طالبان بوده‏اند، امّا برای بوریس یلتسین‏ مسایلی چون بحران اقتصادی و توسعه اهمیّت بیشتری داشته است. ژنرال الکساندر لبد مشاور ارشد امنیّتی یلتسین در ۹٦-۱۹۹۵ حساسیّت‏ بیشتری نسبت به خطر طالبان داشت و مسکو را تشویق می‌‏کرد تا به حمایت از حکومت برهان الدّین ربّانی و دیگر نیروهای مخالف طالبان‏ برخیزد. وی ضمن یک سخنرانی بسیار مهم در مسکو ضمن اشاره به‏‌خطر طالبان گفته بود: «طرح آن‌ها [طالبان‏] آن است که بخش‌هایی از ازبکستان، از جمله بخارا را به بخشی از افغانستان تبدیل کنند. قصد آن‌ها این است که به نیروهای سیّد نوری رهبر مخالفان تاجیک که با آن‌ها هم عقیده است ملحق شوند و سپس به سرعت به مرزهای ما نزدیک‏ شوند».[٦۵] با این‌همه، رئیس جمهور روسیّه به این توصیه‏‌ها چندان توجّه‏ نمی‌‏کرد، و در واقع این سخنرانی با مخالفت شدید و انتقاد مخالفان‏ یلتسین روبرو شد. روی هم رفته سیاست بی‏تفاوتی روسیّه نسبت به‏ مسأله افغانستان باعث شد که نیروهای ضدّ طالبان مورد حمایت جدّی‏ مسکو قرار نگیرند، و این امر دست طالبان را که به دلیل تعصّبات قومی- مذهبی مورد حمایت پشتون‌ها بودند و پاکستان و عربستان و امارات عربی‏ متحّده و در سال‌های اخیر شرکت نفتی یونوکال آمریکایی از آن‌ها حمایت‏ می‌‏کردند باز گذاشت تا به پیشروی خود در افغانستان ادامه دهند.

برخی از محققّان نیز بر آن هستند که انگلستان نقشی اساسی در تقویت طالبان داشته است. بطور نمونه، پرویز ورجاوند انگلستان را «سکّاندار» ماجرای طالبان می‏‌داند[٦٦] و محمّد ترکمان معتقد است که‏ اکثر جریان‌های افراطی اسلام‌‏گرا، که چهرۀ معتدل اسلام را تیره می‏کنند از سوی انگلستان حمایت می‏‌شوند. به نوشتۀ ترکمان، نفوذ و رابطۀ تاریخی انگلستان با پاکستان و تحولاّت سیاسی افغانستان شاهدی بر این‏ مدّعاست.[٦٧] به‌هر صورت باید تأکید کرد که بحث‌‏های مربوط به نقش‏ انگلستان از حدّ فرضیّه‌‏پردازی فراتر نرفته است و به تحقیقات مستند و تجربی بیشتر نیاز است.


[] آیندۀ طالبان

آنچه تا کنون در این مقاله مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت، شرحی‏ از ظهور و گسترش قدرت طالبان، و تبیین علل و عوامل این ظهور در سه‏ سطح تحلیل اجتماعی (داخلی)، منطقه‏ای و بین‌‏المللی بود. با طرح‏ روش سطح تحلیل بر آن بودیم تا بر خلاف آن گروه از سیاستمداران، ناظران یا تحلیل‏گرانی که در داخل ایران ظهور و رشد طالبان را صرفا به دخالت‏‌های خارجی نسبت می‏‌دهند، یا کسانی که منکر هر گونه مداخلۀ خارجی بوده و بر پایه‌‏های حمایت داخلی این گروه تأکید می‏‌کنند،[٦٨] نشان‏ دهیم که ظهور طالبان و قدرت گرفت آنها محصول رابطۀ متقابل و پیچیدۀ متغیّرهای داخلی و خارجی و پویایی‏‌های سیاست‏‌های منطقه‏‌ای و بین‏‌المللی بوده است. بدین ترتیب سعی کردیم از یک سو تا حدّ توان، پایگاه اجتماعی (قومی-مذهبی) طالبان در داخل افغانستان را مورد بررسی قرار دهیم و از سوی دیگر نشان دهیم که بدون حمایت‏های‏ منطقه‏ای و فارغ از تأثیر سیاست‌های قدرتهای بزرگ طالبان قادر نبوده‏اند در طول چهار سال گذشته بر اکثر مناطق افغانستان چنگ اندازند.

با توجّه به تحوّلات دو ماهۀ اخیر در رابطه با سلطۀ طالبان‏ بر مزار شریف و بامیان، کشتار دیپلمات‌های ایرانی، قتل عام اقوام هزاره و تاجیک و محکومیّت گستردۀ این اقدامات از سوی بیشتر کشورهای جهان‏ و سازمان‌های بین‌‏المللی و نهادهایی که با حقوق بشر سر و کار دارند (سازمان ملل، سازمان عفو بین‌الملل)، بسنده کردن به بررسی و تحلیل‏ علل و عوامل رشد و گسترش قدرت طالبان بدون توجّه به احتمالات‏ آینده، شانه خالی کردن از بحث پیرامون آیندۀ طالبان و افغانستان به نظر می‏‌رسد.

۞ هر چند طالبان در حال حاضر بر تقریبا ۹٠ درصد خاک افغانستان‏ مسلّط شده‌‏اند، با جرأت نمی‏توان پیرامون موفقّیت آن‌ها در راندن‏ مخالفان‌شان از صحنه سخن گفت. با توجّه به فشارهای وارد شده بر پاکستان پس از حادثۀ کشتار دیپلمات‌های ایرانی در مزار شریف از سوی‏ ایران و نیز محکوم شدن طالبان از سوی کشورهای جهان و قطعنامه‌‏های‏ شورای امنیّت مبنی بر درخواست از پاکستان برای عدم مداخله در امور افغانستان، چنین به نظر می‏‌آید که اسلام آباد تا حدّی تحت تأثیر این‏ فشارها نتواند سیاست سابق را با همان شدّت ادامه دهد.

۞ تجربۀ حضور شوروی در افغانستان نشان داده است که بدون جلب‏ رضایت همۀ جناح‌ها و گروه‌های افغان، هیچ دولتی قادر نیست بطور کامل بر افغانستان مسلّط شود و ثبات سیاسی و امنیّت را بر این کشور برقرار سازد. بدین ترتیب، چنانچه طالبان موفق به تصرّف مناطق تحت‏ کنترل حزب وحدت و احمدشاه مسعود هم بشوند، توان استقرار یک‏ دولت باثبات در افغانستان را نخواهند داشت. نارضایتی مردم از اقدامات‏ خشونت‏‌بار و قشری طالبان از یک سو، و تداوم مقاومت گروه‌های مخالف‏ در چارچوب مبارزات چریکی از سوی دیگر، همچنان طالبان را با چالش‏ مواجه خواهد ساخت.

۞ سیاست‌‏های پاکستان نیز در مقابل طالبان قابل پیش‏‌بینی نیست. به عبارت دیگر، مشخّص نیست که اسلام‌آباد در آینده مانند گذشته‏ به حمایت خود از طالبان ادامه دهد. این امر بویژه به اوضاع پس از پیروزی‏ احتمالی طالبان بر همۀ جناح‌های مخالف خود و مسلّط شدن بر سراسر خاک افغانستان مربوط می‌‏شود. چنین به نظر می‏اید که طالبان در سطح‏ جهانی به‌خاطر اقدامات خشونت‏‌بار و تعصّب‌آلودش نسبت به مظاهر جدید تمدّن بشری و پیشرفت‏‌های تکنولوژیک، بدرفتاری با زنان و اقوام‏ غیر سنّی و غیر پشتون، بسیار بدنام شده و به یک گروه تاریک اندیش، عقب افتاده و قرون وسطایی مشهور شده است. این مسایل از یک طرف و محکومیّت طالبان از سوی برخی اسلام‏گرایان معتدل و شخصیت‌‏های‏ روشنفکر مسلمان در سراسر جهان به‌خاطر بدنام کردن چهرۀ اسلام در نزد غیر مسلمانان از طرف دیگر، برای اسلام آباد یا عربستان و امارات‏ عربی متحّده نیز که از چنین گروهی پشتیبانی می‏کنند چندان خوش آیند نیست و بد بدنامی خود آن‌ها منجر می‏‌شود. بدین جهت به‌نظر می‏‌آید که‏ پاکستان در نهایت با سلطۀ همیشگی چنین گروهی بر افغانستان چندان‏ موافق نباشد. هدف اصلی اسلام‌آباد استقرار یک دولت تابع و متّحد پاکستان در افغانستان است تا منافع اقتصادی و سیاسی اسلام‌آباد را تأمین‏ کند. با توجّه به این نکته مهّم بعید نمی‏‌نماید که حتّی در صورت سلطّۀ کامل طالبان بر افغانستان پاکستانی‌‏ها در صدد برآیند تغییراتی در ساخت‏ قدرت طالبان و سیاست‌‏های آن‌ها پدید آورند. بدین دلیل است که برخی‏ تحلیل‏گران طالبان را یک پدیدۀ گذار در نظر می‌‏گیرند و معتقدند که‏ اسلام‌آباد پس از از میان رفتن احتمالی توان نظامی مخالفان طالبان، گروه‏ بسیار متعادل‌‏تری را در رأس قدرت قرار خواهد داد. این کار ممکن است‏ از طریق از میان برداشتن رهبری کنونی طالبان (ملاّ عمر و همفکرانش) صورت گیرد. این نکته بویژه با توجّه به شکاف‏‌های موجود میان‏ مقامات طالبان و اختلافات گاه به گاه میان جناح افراطی و جناح میانه‏‌روی‏ این گروه قابل درک است. در حالی که ملاّ محّمد عمر و کسانی چون‏ مولوی خیراللّه، مولوی ربّانی و مولوی وکیل احمد هسته‌‏های اصلی‏ جناح افراطی و غیر قابل انعطاف طالبان (معروف به جناح قندهار) هستند، شخصیّت‏‌هایی چون ملاّ محمّد غوث و مولوی احسان‌اللّه در رأس جناح میانه‏‌رو و معتدل‏‌تر طالبان قرار دارند.[٦۹] میان این دو جناح در موارد متعدّد (نظیر محاصرۀ کابل در ۱۹۹٦، آتش‌بس و مذاکره با مخالفان، یا شیوۀ برخورد با مردم) اختلاف نظر به‌وجود آمده، و به‌هر حال‏ جناح تندرو به رهبری ملاّ عمر غالب شده است.[٧٠]

۞ حضور طالبان و سلطۀ این گروه بر سیاست‌‏های افغانستان، بیش‏ از هر کشور دیگری برای ایران پیامدهای منفی دارد. گروه طالبان نه تنها نسبت به شیعیان بلکه نسبت به تاجیک‏‌ها و بطور کلّی مظاهر فرهنگ و تمدّن ایرانی دشمنی نشان می‏دهند و در صورت تسلّط کامل بر کشور اقدامات خود را در جهت کاهش نفوذ فرهنگ و تمدّن ایرانی گسترش‏ خواهند داد. رهبران طالبان سال گذشته، برپایی نوروز عید باستانی‏ افغانستان و ایران را غیراسلامی و حرام اعلام کردند، و بر خلاف نظامهای‏ سیاسی سابق درصدد برخواهند آمد تا زبان فارسی و استفاده از آن در نظام آموزشی، مطبوعات و رسانه‏‌های دولتی را محدود سازند. بطور کلّی‏ پا گرفتن طالبان برای ایران یک تهدید ملّی است و این تهدید نه تنها مظاره‏ فرهنگ و تمدّن ایرانی، بلکه در صورت تداوم قدرت آنان و حمایت‏ نیروهای خارجی از آن‌ها، مرزها و قلمرو ایران را با خطر روبرو می‏‌سازد. بدین جهت دولت جمهوری اسلامی مسئولیّت مهّم و سنگینی برای‏ مقابلۀ سنجیده با این تهدید بر دوش دارد. به‌نظر می‏‌رسد طرّاحان‏ سیاست خارجی ایران و تصمیم‏‌گیران در این زمینه تا این اواخر پرداختن‏ به افغانستان را جزو اولویّت‌‏های سیاست خارجی خود نمی‏‌دانسته‏‌اند و به‏ مسایلی چون لبنان توجّه بیشتری معطوف می‏‌کرده‏‌اند، در حالی که‏ معقول‏‌تر این بود که با در نظر گرفتن همسایگی افغانستان با ایران، جایگاه‏ والای آن در تمدّن و فرهنگی ایرانی و حضور شیعیان تحت ستمی که به ما چشم امید داشته‏‌اند، مسئولان سیاست خارجی و دولت جمهوری‏ اسلامی با تکیه بر یک سیاست تمدّنی ایرانی و با در نظر گرفتن منافع ملّی‏ ایران، خطر طالبان را به‌گونه‏‌ای جدّی‏‌تر در نظر می‏‌گرفتند و مسألۀ افغانستان را در صدر اولویّت‏‌های سیاست خارجی قرار می‏‌دادند.

گرچه به نمایش در آوردن قدرت نظامی در برابر تهدیدات طالبان‏ می‏تواند شیوۀ مؤثّری برای جلوگیری از رشد و گسترش آن باشد، امّا بربرخورد قدرتمندانه تنها محدود به نمایش قدرت نظامی نیست. گذشته از آن، قدرت نظامی، مصرف کوتاه‏مدت دارد. چنانچه جمهوری اسلامی‏ به افغانستان به‌عنوان «عمق استراتژیک» ایران نگاه کند، در پیش گرفتن‏ سیاست خارجی مؤثر در جهت انزوای طالبان و متحدّان آن‌ها را نباید از نظر دور بدارد. این نکته بویژه با توجّه به بدنامی این گروه در سطح منطقه‏ و جهان قابل تأمّل است، و فرصت مناسبی است تا با استفاده از آن و با دست زدن به اقدامات دیپلماتیک انزوای طالبان در منطقه و جهان را شدّت‏ بخشند. سیاست احتیاط‌آمیز غرب در برابر طالبان، و بویژه ایالات‏ متحّدۀ آمریکا، و محکوم شدن اقدامات طالبان از سوی اکثر کشورهای‏ اروپا و آمریکا بهترین فرصت را برای جمهوری اسلامی ایران فراهم‏ می‏‌سازد. نگرانی عربستان از تقویت مخالفان نو وهابّی خود که از طریق‏ بن لادن و شبکه‌‏های افراطگرایان اسلامی با طالبان در تماس هستند این‏ فرصت تازه را به ایران می‌‏دهد که از طریق برقراری ارتباط بیشتر با سعودی‏‌ها و تشویق آن‌ها زمینۀ قطع حمایت ریاض را از طالبان فراهم‏ سازد. اخراج نمایندۀ طالبان از ریاض و فراخوانی کاردار عربستانی از کابل در اوّل مهر ۱٣٧٧ زمنیۀ نزدیکی ایران و عربستان به‌منظور مهار کردن طالبان را افزایش داده است. جهان معاصر نشان داده است که‏ اقدامات دیپلماتیک همه جانبه و خردمندانه مبتنی بر دفاع از منافع ملّی‏ تأثیر کمتری از اقدامات قهرآمیز ندارند. تجربۀ تلخ افغانستان و پدیدۀ طالبان و تهدیداتی که از این لحاظ متوجّه ایران می‏شود، نشان می‏‌دهد که‏ یک سیاست خارجی مبتنی بر منافع ملّی باید بر سیاست‏ها و اهداف‏ آرمانگرانۀ دور از دسترس برتری داشته باشد. تجدیدنظر در سیاست‏‌های نادرست گذشته، و اتخّاذ یک سیاست خارجی مبتنی بر منافع‏ ملّی به‌هیچ‌وجه به مفهوم دور شدن از اصول نیست، و اساساً هیچ اصلی‏ بر دفاع از منافع ملّی ایران و ایرانیان و میراث فرهنگی و تمدّنی آن برتری‏ ندارد.[٧۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[*]- "The Taliban and Drugs", The Economist (Sep. 6, 1997) p. 60.
[۱]- در رابطه با تلاش‌های نخبگان سیاسی احزاب جهادی برای تشکیل‏ حکومت‌‏های فراگیر با مشارکت همۀ جناحهای مخالف طالبان نظیر دولت‏ غفورزای و شورای مصالحه وحدت ملّی و مقاومت در برابر خطر جدید، نگاه کنید به:
دکتر چنگیز پهلوان، «دولت مزار؛ گفتاری دیگر پیرامون تداوم بحران‏ مشروعیّت در افغانستان»، اطلاّعات سیاسی - اقتصادی، شماره‏‌های‏ ۱٢٨-۱٢٣.
[٢]- در موارد این اختلافات نگاه کنید به:
چنگیز پهلوان، «دولت مزار (بخش سوّم) ...». اطلاّعات سیاسی - اقتصادی، شماره ۱٢٨-۱٢٧، صص ۱٠٧-۱٠۵.
[٣]- دکتر پرویز ورجاوند، «بحران دیپلماسی ایران و پیامدهای آن»، همان، ص ۱۱٢.
[۴]- «مدارس مذهبی در پاکستان»، صفحۀ اوّل، شماره ۵٢ (تیر ۱٣٧٧)، ص ۴۹.
[۵]- همان.
[٦]- به گفتۀ منابع غیر رسمی، هر یک از طلاّب داوطلب در صفوف طالبان‏ ماهیانه ٣٠٠ دلار دریافت می‌‏کنند که با توجّه به ارزش بالای دلار آمریکا در برابر پول رایج افغان، مبلغ بسیار زیادی به شمار می‏‌آید.
[٧]- Aabha Dixit. "Soldicrs of Islam: Oriins, Ideology and Strategy of the Taliban". Strategie Analysis (August 1977), P. 669.
[٨]- Ibid. P. 667.
[۹]- Ibid. quaied from "Taliban Confirm Accord with Hezb-i-Wahdat". The News, July 16. 1997.
[۱٠]- Ibid. pp. 669-670
[۱۱]- چنگیز پهلوان که در آن دوران خود در تالقان در شمال افغانستان به سر می‏‌برده توصیف جالبی از علل قیام مردم هزاره در مزار شریف در برابر طالبان به‌دست می‏‌دهد. رجوع کنید به پهلوان، «دولت مزار ...»، پیشین، صص ۱٠٧-۱٠۵.
[۱٢]- «مدارس مذهبی در پاکستان»، پیشین، ص ۴۹.
[۱٣]- بنابر فرمان عشر و زکات، جمع‌آوری مالیات از ۱۹٧۹ به بعد تحت عنوان زکات صورت می‏‌گرفت و برخی مدارس مذهبی در کمیته‏‌های‏ زکات شرکت فعّال داشتند. عشر به نوعی مالیات کشاورزی اشاره داشت‏ که بر آن اساس یک دهم کّل محصولات (نقد و غیر نقدی) می‏‌بایست به دولت‏ پرداخت شود. در رابطه با این فرمان، نحوۀ اجرای آن و سیاست‏ اسلام‏گرایی (شریعت) ضیاءالحق، نگاه کنید به:
Surendra Naht Kaushik, Politics of Islamization in Pakistan: A Study of Zia Reglme (New Delhi: South Asian Publishers, 1993). pp. 144-150.
[۱۴]- ریشه‏های اصلی این دو فرقۀ مسلمانان و رقابت آنها به سالهای نیمۀ دوّم‏ قرن نوزدهم می‏رسد.
یکی از رهبران مسلمان هندی دارای ‏گرایش‌های صوفیان در سال ۱٨٧٢ مدرسه‏ای مذهبی به‌نام مصباح التّهذیب در شهر بارلی (Barely) در هندوستان بنیان گذاشت. قبل از آن یک رهبر دیگر مسلمانان، مدرسه‌‏ای را در شهر دئوبند در هندوستان تأسیس کرده بود. در طیّ سال‌ها مدارس‏ وابسته به این دو جناح رو به گسترش نهاد، و میان آن‌ها رقابت شدید آشکار شد. این مدارس شاگردان بسیاری تربیت کردند، و به‌دنبال مهاجرت‏ مسلمانان به سند و پنجاب و تأسیس پاکستان در ۱۹٦٧، پیروان این دو مکتب به‌نام دئوبندی‏ها و بارلوی‏ها با یکدیگر رقابت داشته‏‌اند.
[۱۵]- Musa Khan Jalalzai, The Sunni - Shia Conflict in Pakistan (Lahore: Book Traders, 1998), P. 306.
[۱٦]- Dixit, op. cit, p. 668
[۱٧]- Ibid.
[۱٨]- Dha rb -e- Mu,mi. "Who are Taliban?" Nida'ul Islam, (June - July 1997).
[۱۹]- "A Reminding Glimpse of the Islamic Jihad.", Nida'ul Islam, (April-May 1997).
[٢٠]- Dixit, op. cit, p. 667.
برای اطلاّعات بیشتر پیرامون جمعیّة العلماءالاسلام و عقاید و خطّ مشی‏ سیاسی آنها نگاه کنید به:
Jalazai, op. cit, pp. 122-126.
[٢۱]- Ibid, pp. 179-180.
[٢٢]- در این رابطه در صفحات بعد توضیحات بیشتری داده خواهد شد.
[٢٣]- در رابطه با نقش ژنرال اختر عبدالرحمن در این امور، نگاه کنید به:
هارون الرّشید، «نقش پنهانی آی. اس. آی در جهاد افغانستان»، ترجمۀ محمداکرم عارفی، سراج، شماره‏های ۱٣ و ۱۴ (پائیز و زمستان ۱٣٧٦)، صص ۱٣٣-۱٠٧.
[٢۴]- Dixit, op. cit, pp. 666-667
[٢۵]- بی‏نظیر بوتو در مصاحبۀ اخیر خود (اواسط شهریور ۱٣٧٧ برابر با اوایل سپتامبر ۱۹۹٨) با رادیو بی‏بی‏سی در لندن، نقش خود در به وجود آوردن طالبان را تکذیب کرد. امّا حمایت مدارس دینی و طلاّب پاکستانی از طالبان و مشارکت آنها در نبرد با جبهۀ متحّد را مورد تأیید قرار داد.
[٢٦]- Dixit, op. cit, pp. 664-665
[٢٧]- Ibid. p. 667.
[٢٨]- Jalalzai, op. cit, p. 384.
[٢۹]- در مورد این تحولاّت در مزار شریف نگاه کنید به:
- "The Battie of Afghanistan", The Economist (May 31. 1997). pp. 59-60.
- "The Volley From the Valley", The Economist (August 2. 1997). pp. 47-9.
[٣٠]- Dixit, op. cit, p. 668.
[٣۱]- «مدارس مذهبی در پاکستان»، پیشین، ص ۴۹.
[٣٢]- همان.
[٣٣]- چنگیز پهلوان، «دولت مزار ...»، اطلاّعات سیاسی - اقتصادی، شماره‏های ۱٢٨-۱٢٧، ص ۱٠۴.
[٣۴]- در رابطه با این تحولاّت رجوع کنید به:
فیروز کاظم‏زاده، روس و انگلیس در ایران ۱۹۱۴-۱٨٦۴ پژوهشی دربارۀ امپریالیسم (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱٣٧۱) صص‏ ۹۱-۱.
[٣۵]- "The Battle of Afghanistan", op. cit.
[٣٦]- برای اطلاّع بیشتر از این تلاشهای دیپلماتیک پاکستان به نفع طالبان، نگاه کنید به:
چنگیز پهلوان، پیشین، صص ۱٠۱-۱٠٠.
[٣٧]- در رابطه با اوضاع وخیم اقتصادی پاکستان، نگاه کنید به:
Imran Raza Kazmi, "Pakistan: Standing at the Cross-roads", Dialogue (Desember 1996). pp. 4-5.
[٣٨]- Jalalzai, op. cit, p. 385.
[٣۹]- Ibid.
[۴٠]- Ibid.
[۴۱]- Anthony Hyman, "Pakistan: Prospects in Central Asia", Dialogue (August 1996). pp. 4-5.
[۴٢]- Jalalzai, op. cit, p. 349.
[۴٣]- Ibid. p. 351.
[۴۴]- Dixit, op. cit, p. 666.
[۴۵]- Anthony Hyman, "Afghansitan: War Without End?.", Dialogue (February 1998). p. 5.
[۴٦]- Anthony Hyman, "Afghansitan: Taleban Throw Down the Gauntlet", Dialogue (November, 1996). p. 2.
[۴٧]- Shahram Chubin and Charles Trip, Iran - Saudi Arabin Relations and Regional Order (London: Adelphi Paper 304, 1996). pp. 48-65.
[۴٨]- "Mujahid Usamah Bin Ladin Talks Exclusively to 'Nida'ul Islam'," Nida'ul Islam (October - November 1996).
[۴۹]- "The Islamic Taliban Movement and the Dangers of Regional Assimilation", Nida'ul Islam. No. 18 (April - May, 1997).
[۵٠]- Ibid.
[۵۱]- Hyman, "Afghansitan: War Without End?.", op. cit.
[۵٢]- Kenneth Waltz, Theory of International Politics (New York: Addion - Wesley, 1979). pp. 72-73.
همچنین رجوع کنید به:
حمید احمدی، «ساختارگرایی در نظریۀ روابط بین‏المللی؛ از والرشتین تا والتز،» مجّلۀ دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی، شمارۀ ٣٧، (تابستان ۱٣٧٦)، صص ۱۴۱-۱۱٣.
[۵٣]- پرویز ورجاوند، آمریکا را حامی طالبان و انگلستان را سکّاندار زیرک‏ ماجرای طالبان می‏داند. نگاه کنید به ورجاوند، پیشین، ص ۱۱۱.
چنگیز پهلوان در مقالات اخیر خود مفصّل‏تر از ورجاوند به نقش آمریکا اشاره می‏کند، امّا این اشارات بیشتر به حوادث سال ۱۹۹٦ و دیدار ریفل برای‏ اوّلین بار و گزارش وی به کنگره مربوط می‏شود نه به چگونگی مداخلۀ آمریکا در شکل‏گیری و رشد طالبان در مراحل اوّلیه. نگاه کنید به پهلوان، «دولت مزار»، پیشین.
[۵۴]- شینتامی ماهاپاترا، «سیاست ایالات متّحده در قبال افغانستان»، ترجمۀ ساناز طبرستانی، اطلاّعات سیاسی - اقتصادی، شماره‏های ۱٢٨-۱٢٧ (فروردین و اردیبهشت ۱٣٧٧)، ص ۱۱٦.
[۵۵]- Hyman. "Afghanistan: War Without End?." op. cit, p. 5.
[۵٦]- ماهایاترا، پیشین، صص ۱۱٧-۱۱٦.
[۵٧]- همان.
[۵٨]- همان.
[۵۹]- همان، ص ۱۱٨ به نقل از:
Fact Sheet,USIS. New Delhi, 16 October 1996.
[٦٠]- همان.
[٦۱]- همان، ص ۱٢٠.
[٦٢]- مصاحبۀ هوشنگ امیر احمدی با صدای آمریکا، برنامۀ فارسی، روزهای شنبه و یکشنبه ٢٨ و ٢۹ شهریور ۱٣٧٧.
[٦٣]- Hyman. "Afghanistan: War Without End?." op. cit, p. 5.
[٦۴]- بطور مثال نگاه کنید به یکی از مهمترین این آثار انتقادی:
- Fawaz Gerges. The Super-Powers and the Middle East, (Boulder: Westview, 1994);
همچنین نگاه کنید به:
- Fawaz A. Gerges. The Study of Middle East International Relations: A Critique", British Journal of the Middle East (1992).
[٦۵]- Hyman, "Afghansitan: Taleban Throw Down the Gauntlet", op. cit. p. 2.
[٦٦]- ورجاوند، پیشین.
[٦٧]- محمد ترکمان، «طالبان کیستند»، ایرانیان، ٢٢ شهریور ۱٣٧٧.
[٦٨]- بطور نمونه صادق زیبا کلام به این نگاه درونی بر علل ظهور طالبان‏ بیشتر تمایل دارد. نگاه کنید به توس، ۱٢-۱۱ شهریور ۱٣٧٧.
[٦۹]- Dixit. op. cit, p. 672.
[٧٠]- برای شرح مفصّل‏تر این اختلاف نظرها، نگاه کنید به:
Ibid. pp. 671-72
[٧۱]- احمدی، حمید، طالبان: ریشه‌ها، علل ظهور و عوامل رشد، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، مرداد و شهريور ۱٣٧٧ - شماره ۱٣۱ و ۱٣٢، صص ٢۴-٣۹



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

دو ماهنامۀ اطلاعات سیاسی - اقتصادی، مرداد و شهريور ۱٣٧٧ - شماره ۱٣۱ و ۱٣٢