جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

سیری در تلمود

از: آدين اشتاين سالتز؛ برگردان از: باقر طالبی دارابی

سیری در تلمود

بخش اول: تاريخ

شريعت شفاهى - نسل‏هاى اوليه


فهرست مندرجات

[سخن مترجم][بخش دوم]



[] شريعت شفاهى - نسل‌‏هاى اوليه

قوم يهود از ديرباز، مطابق با قانون مدوّن موسوى[۱] زندگى می‌كرده است. تا چندين نسل، به ويژه در دوره داوران و دوره معبد اول (حدود ٩۵٠-۵٨٦ ق.م) اين احكام به‌طور كامل، رعايت نمى‏شد؛ اما اين عدم مراعات به حدى نبود كه بتوان آن را انكار قانون موسوى و جايگزينى نظام شرعى ديگرى به جاى آن خواند. قوم يهود باآن كه گاهى از مجموعه شريعت كه بواسطه وحى الهى به آنان ارزانى شده بود تخطى می‌كردند و انبيا آنها را به خاطر خطاها و گناهانشان سرزنش می‌كردند، پيوسته خويش را به اين مجموعه وابسته می‌ديدند. بدين جهت است كه ايشان حتى در سخت‏ترين و مصبيت‏بارترين زمان‏‌ها تورات را می‌خواندند و به آموزه‏هاى آن عمل می‌كردند و تقريباً از همان ابتدا با شريعت شفاهى يا تُورا شِبِعَل‏پِه[٢] و شريعت مكتوب يا تورا شِبيخْتاوْ[٣] همراه بودند.

اطلاعات ما درباره خاستگاه و رشد اوليه شريعت شفاهى بسيار اندك است؛ چون به طور كلى، از زندگى فرهنگى و معنوى [يهوديان‏] در دوره معبد اول، تنها اطلاعات پراكنده‏اى در دست است. با اين حال، از اشاره‏ها و كنايه‏هاى متنوع كتاب مقدس می‌توانيم دريابيم كه چگونه شريعت شفاهى براى تفسير و تكميل شريعتِ مكتوب رشد كرد. اصولاً، روشن است كه هر قانونِ نوشته‏‌اى از شريعت بايد با سنتى شفاهى همراه باشد. در درجه اول، سنت شفاهى حتى براى انتقال كاربرد لغات [يعنى] حتى در حفظ و حراست و مطالعه يك زبان، امرى ضرورى است. هر عقيده يا واژه‏اى در قوانينِ نوشته، بايد از نسلى به نسل ديگر منتقل و براى نسل جديد تشريح گردد.

در آن جا كه واژه‏‌هاى ساده يا روزمره دركارند، اين امر خود به‌خود، به‌عنوان بخشى از تغييرات عادى يك زبان زنده به‏‌وقوع می‌پيوندد؛ اما هميشه واژگانى نامأنوس‏‌تر نيز وجود دارند كه شرح و توضيح خاصى را می‌طلبند. علاوه بر اين، زبان حتى در محافظه‏كارترين جامعه‏ها رشد می‌كند و دگرگون می‌شود و اسناد مكتوب يك دوره ممكن است براى نسل بعد روشن نباشند. قوم يهود تا زمانى كه به عبرى - زبان كتاب مقدس - سخن می‌گفت و می‌نوشت، انتقال مفاهيم در ميان آن به آسانى انجام می‌پذيرفت؛ اما حتى در آن زمان نيز وجود يك سنت يا شريعت شفاهى لازم بود تا معانى واژگان را حفظ كند. واژگان اساسى و ساده در طول قرن‏ها حفظ شدند و هرگز باعث نزاع و درك اشتباه نشدند. اما معانى واژگانى كه كاربرد كمترى داشتند، مثل اسامى اشياء، گياهان، حيوانات و مانند آن، بدون برخوردارى از پشتوانه يك سنت شفاهى، هرگز قابل كشف نبودند.

تقريباً در همان اوايل، دانشمندان يهودى، به‏ناچار، به عدم شناخت خويش از برخى واژه‏هاى تورات (اسفار پنج‏گانه)[۴] - مانند اسامى حيوانات - و ناتوانى در تشخيص آنها اعتراف كردند. در مواردى كه واژگان توسط فرد بزرگ‏ترى كه به طور عملى شيئى را نشان داده و آن را نام می‌برد براى طلاّب تبيين نمى‏شد، طولى نمى‏كشيد كه معانى آن واژگان از يادها می‌رفت. بنابراين، وظيفه اصلى شريعت شفاهى انتقال معانى واژگان بود. بعضى از اين معانى به آسانى فهميده شدند و بعضى ديگر از وضوح كمترى برخوردار بودند. براى نمونه، وقتى كه متن تورات به «شاخه‏هاى درختان پربرگ» (سفر لاويان ٢٣: ۴٠) اشاره می‌كند، به لحاظ زبان‏شناختى اين واژه می‌تواند بر انواع متعددى از گياهان اطلاق گردد.

بنابراين، بر پدر يا معلم لازم بود كه براى طلبه [يا فرزند] توضيح دهد كه منظور، درخت مَوْرَد[۵] است. و باز، در جايى كه متن از طُوطافُوت[٦] (پيشانى و بازوبندها) سخن می‌گويد، استادان دوره‏هاى گذشته موظف بودند توضيح دهند كه مقصود همان چيزهايى هستند كه بعداً به تِفيلين[٧] معروف شدند. اين شرح‏ها كه از نسلى به نسل ديگر انتقال يافته‏اند، در شريعت شفاهى از چنان مرتبه‏اى برخوردار شدند كه براى فهميدن و در نتيجه، براى زنده ماندن ضرورى بود.

نيازهاى ديگرى پس از اين مرحله نخست پيدا شدند. يكى از اين نيازها ضرورت بيان تعريف واژه‏ها و مفاهيمى است كه در تورات آمده‏اند. ارزش‏ها و رسوم به ناچار تغيير يافتند و مسائل جديدى مطرح شدند. بنابراين، تعريف و تبيين دقيق معانى برخى واژه‏ها ضرورت پيدا كرد. مثلاً در «ده فرمان» آمده است: «اما روز هفتمين، شبّات[٨] براى يهووا خداى توست؛ در آن هيچ كار مكن» (سفر خروج ٢٠: ١٠) در هر عصرى اين امر، بى‏درنگ، پرسشى كاملاً كاربردى را مطرح ساخته است: «تعريف كار چيست؟ تعريف ذكرشده جامع چه چيزها و مانع چه مواردى است؟» تورات به صراحت از كارهايى نام می‌برد كه انجام دادن آن در روز سبت حرام است؛ مانند شخم زدن، درو كردن، آتش افروختن، و پخت و پز نان و غذا.

اما هر نسلى پرسش‏هاى خاص خودش را درباره فعاليت‏هايى مطرح می‌كند كه براى نسل‏هاى پيشين ناشناخته بودند. و باز اگر در نص بيان می‌شود كه «هفت روز در سايه‏بان سايه‏بان باشيد» (سفر لاويان ٢٣: ۴٢) طلبه بايد بى‏درنگ از خود بپرسد كه معناى «سايه‏بان» چيست؟ در برخى از دوره‏ها، معانى واژگان نزد همه روشن است و چون زندگى ايستاست، هر نسل از نسل پيشين خود تقليد می‌كند. اما پرس‏وجو در قضاياى فرعى و نوآورى‏ها در هر عصرى مطرح می‌شود. تعريف دقيق مستلزم قانون‏گذارى صريح نيست، بلكه از شيوه‏هاى رفتارى مردم كه چه چيزى را بايد انجام دهند و در اوضاع و احوال گوناگون چه رفتارى بايد از خود بروز دهند، به‏دست می‌آيد. حكيمان هر نسلى تلاش كردند تا اين سنت‏ها را در قالب معيّنى از تعميم و انتزاع بريزند.

با اين حال، وظيفه مهم ديگر شريعت شفاهى، كه ملازم شريعت نوشتارى حركت كرده است، به احكامى مربوط می‌شود كه بر آداب و رسوم عاميانه يا واقعيات به رسميت شناخته شده از سوى كليّت جامعه مبتنى‏اند، اما به تفصيل، در كتاب مقدس توضيح داده نشده‏اند و تنها راه شناخت آنها همين سنت شفاهى است. براى نمونه، تورات درباره ذبح حيوانات اين‏گونه سخن می‌گويد: «از رمه و گله خود ذبح كن... چنان‏كه به تو فرمان داده‏ام.» (سفر تثنيه ١٢: ٢١) تعيين زمانى كه اين آيه به آن اشاره دارد به همين سنت شفاهى وابسته است.

اگر نص حكم می‌كند مردى كه همسرش را طلاق می‌دهد بايد يك سِفِر كريتوت[۹] (طلاق‏نامه) برايش بنويسد، فرض ضمنى آن اين است كه [اولاً] راه‏هاى مختلفى براى ثبت طلاق وجود دارد و [ثانياً] اين طلاق‏نامه پديده‏اى رايج است. تمام اين وقايع در قلمرو شريعت شفاهى قرار می‌گيرد كه بايد از نسلى به نسل بعد منتقل و به خاطر سپرده شود تا به جامعه در رعايت احكام شريعت مكتوب، يارى رساند.

لزوم انتقال رسمى شريعت شفاهى به نسل بعد، با گذشت زمان بيشتر احساس شد. در نسل‏هاى اوليه پس از نزول وحى آسمانى در كوه سينا، تمامى جامعه معنا و مقصود هر عبارتى را می‌دانستند و اقدام عمدى براى ترويج برنامه‏ريزى شده چنين دانشى امرى زايد بود. در موقع مقرر، زمانى فرا رسيد كه ديگر، تمايل طبيعى پدران به آموزش پسرانشان كفايت نمى‏كرد و تربيت، موضوع تحصيل آگاهانه و رسمى شد. جوانان وقايع اصلى و تفسير و توضيح آنها و چگونگى به عمل در آوردن امور نظرى را از بزرگ‏ترها و اساتيد خويش می‌آموختند.

بنابراين، می‌بينيم كه قانون مدوّن موسوى، همانند هر شريعت ديگر، به چارچوبى كه در قالب آن بتوان مشكلات را مهار كرد، و نيز به سنتى زنده كه دانشمندان فاضل و متبحر در هر دو شريعت شفاهى و مكتوب اعتبار و شايستگى انتقال آن به ديگران را داشته باشند، نيازمند بود. خود تورات يادآور می‌شود كه ممكن بود مسائلى مطرح شود كه نتوان تنها با بررسى نص، پاسخ‏گوى آن بود و مستلزم دانشى تخصصى‏تر باشد.

... هرگاه داورى موضوعى براى تو دشوار باشد، ميان خون و خون، دعوا و دعوا و در ميان ضرب و ضرب، از مرافعه‏هايى كه در دروازه‏هايت واقع شود. آن گاه برخيز به سوى مكانى كه يهووا خدايت برگزيده برو و نزد كَهنه و لاويان و نزد داورى كه در آن روزگار باشد رفته مسئلت‏نما تا تو را در مورد اين داورى آگاه سازند. (سفر تثنيه ١۷: ٨-٩).

در دوره معبد اول، ما با يادآورى توفْسِه تورا[۱٠] (تورات آموختگان) روبه رو می‌شويم كه در مطالعه و تفسير شريعت شركت داشتند. در آغاز دوره معبد دوم، زمانى كه عزراى كاتب[۱۱] بخشى از تورات را براى مردم قرائت می‌كرد (۴۴۵ ق.م) گروهى از لاويان كنار او می‌ايستادند تا معناى كامل متن را شرح دهند.

عزراى كاهن و كاتب در ميان تمامى حكيمانى كه به مطالعه و شرح تورات و آموزش قوم يهود پرداختند، اولين نفرى است كه به نام، شناخته شده است. درباره او گفته‏اند كه «بر شريعت موسى كه خداوند خداى اسرائيل آن را داده بود، كاتبى هميشه آماده بود». (حزقيال ۷: ٦). وظيفه‏اى كه او به دوش كشيد مأموريت تمامى اساتيدى شد كه پس از او آمدند: «چون‏كه عزرا دل خود را به طلب نمودن شريعت خداوند و به عمل آوردن آن و به تعليم دادن فرايض و احكام به بنى اسرائيل مهيا ساخته بود». (عزرا ۷: ١٠) از اين رو، او زمينه ساز و طليعه دوره كاتبان بى‏نام و نشان است؛ دوره‏اى كه در تاريخ يهودى به دوره كِنِست گِدولا[۱٢] (مجمع كبير) معروف است.

اين دوره كه تقريباً هم‏زمان با دوره حاكميت پارس بر سرزمين فلسطين (حدود ۵٣٩-٣٣٢ ق.م) است، به‏درستى وقايع‏نگارى نشده است. ماهيت مجمع كبير دقيقاً مشخص نيست. احتمال دارد كه نهادى ثابت با اختيارات قانون‏گذارى و اجرايى، يا صرفاً نامى عام براى تمامى دانشمندان دوره‏اى معيّن، بوده باشد. در واقع، به استثناى تعدادى اندك، اسامى حكيمان و شخصيت‏هاى برجسته اين دوره ناشناخته‏اند. اين ابرِ ابهام بر اعمال و فعاليت‏هاى اعضاى مجمع كبير نيز سايه افكنده است و چيزى از رفتار و روش‏هاى آنها در دست نيست. اما از نظر فرهنگى و معنوى، اين دوره در تاريخ قوم يهود، دوره‏اى سرنوشت‏ساز و تعيين‏كننده بود و به يهوديت، چارچوب معنوى يگانه و كاملاً معيّنى داد كه برخلاف تغييرات و اصلاحات، طى قرن‏ها در سرزمين مقدس و در مناطق آوارگى پا برجا ماند.

كار مجمع كبير با فعاليت‏هاى حكيمان آن دوره پيوند خورده بود؛ حكيمانى كه به لقب عمومى سُوفريم[۱٣] (كاتبان) معروف بودند و به گفته تلمود، به اين نام خوانده می‌شدند؛ «زيرا آنها تمام حرف‏هاى تورات را شمرده بودند» (واژه سوفِر در عبرى، هم به معناى «نويسنده» است و هم به معناى «شمارشگر»). به اين جمله نبايد در قالب مفهوم محدود و لفظى آن نگاه كرد. اعضاى مجمع كبير در حقيقت، نوشته‏هاى مقدس را جمع‏آورى كردند و درباره اين كه چه كتاب هايى بايد در كتاب مقدس، متن رسمى باشد و چه فصل‏هايى از هر يك از اين كتاب‏ها گزينش شود، تصميم گرفتند. شكل كنونى كتاب مقدس نتيجه كار آنهاست. تكميل كتاب مقدس يكى از بزرگ‏ترين طرح‏هاى مجمع كبير، و نشانه آغاز دوره حاكميت شريعت شفاهى بود.

زمانى كه كار رسمى كردن كتاب مقدس به پايان رسيد و همه پذيرفتند كه كتاب مقدس، مرجع اصلى براى پايه‏ريزى زندگى قوم يهود باشد، كاتبان با وظيفه برقرارى نظم در [محتواى‏] شريعت شفاهى روبه رو شدند. مجموعه‏اى عظيم از دست مايه‏ها، كه در طى قرن‏ها روى هم انباشته شده بودند، گوناگون بودند؛ به صورتى كه تحصيل آن ميسور باشد، نبودند. كاتبان ابتدا به مطالعه در سنت‏هاى شفاهى كه حاوى تفسيرها، آداب و سابقه‏هاى شرعى بودند پرداختند و دستاورد اصلى آنها، برقرارى رابطه ميان اين سنت‏ها و شريعتِ نوشته بود. همين كاتبان بودند كه روش‏هاى اصلى ميدراش هَلاخا[۱۴] (تفسير هَلاخايى) يعنى روش‏هاى آموختن و بيرون كشيدن هَلاخا از خود متون كتاب مقدس را متحول ساختند و به رفع تناقض‏هاى ظاهرى بين متون، تفسير گزاره‏هاى مبهم، و تحليل و حل مشكلات با تعمق در متن پرداختند. آنان هم‏چنين كوشيدند تا به راه‏هاى ايجاد نظم در ميان انبوه موضوع‏ها دست يابند، تا انتقال روشمند آنها را تسهيل كنند.

مجمع كبير هم‏چنين، وظيفه صدور دستورعمل‏هاى بى‏شمار جديد را، براساس نيازى كه مطرح می‌شد، برعهده داشت. بايد يادآور شد كه جامعه يهوديان در يهوديه[۱۵]، در آغاز دوره معبد دوم از لحاظ تركيب [جمعيتى‏] و ساختار، تفاوت فراوانى با جامعه دوره معبد اول داشت. جمعيت يهوديه از گروهى از بازگشتگان از تبعيد بابلى[۱٦] و باقى‏مانده جمعيت بومى مقيم آن‏جا تشكيل می‌شد. آثار تقسيم‏بندى‏هاى قديمى و قبيله‏اى با اين‏كه هنوز باقى بود، ديگر اهميت زيادى نداشت. املاك ديگر آن تقسيم‏بندى گذشته را نداشتند.

كاهنان و لاويان نيز نمى‏توانستند در همه شهرهايى كه زمانى متعلق به آنها بود، ساكن شوند. حتى معبد، دقيقاً مطابق با نقشه معبد اول ساخته نشد و بسيارى از قسمت‏هاى آن را نداشت. برجسته‏ترين چيزى كه در معبد جديد وجود نداشت، تابوت عهد[۱٧] بود. در مجموع، حكومت تغيير كرده بود؛ به جاى نظام پادشاهى كه در دوره معبد اول حاكميت داشت، اينك كانون قدرت سياسى به تدريج از نجيب زاده‏هاى نسل پادشاهى به كاهن اعظم و شوراى حكيمان[۱٨] كه بعدها به سنهِدرين[۱۹] مبدّل شد، در حال جابه‏‌جايى بود. تمام اين‏تحولات مستلزم صدها دستورعمل ومصوبه جديد براى تنظيم حيات فرهنگى ودينى بود.

اين شيوه جديد زندگى در عين حال كه تغيير و پيشرفت را مورد توجه قرار داد، به قانون مدوّن موسوى نيز وفادار بود. عهد كبير (نگاه كنيد به نِحِميا باب ٩) - كه می‌توان آن را اولين قانون اساسى جهان دانست - صرفاً يك اعلاميه تشريفاتى حاكى از ملزم بودن مردم به رعايت تمامى احكام تورات نبود، بلكه پذيرش بسيارى از دستورعمل‏ها و آداب ديگر را نيز اعلام می‌داشت. اعضاى مجمع كبير، اينك با وظيفه تهيه الگوهاى ثابت رفتارى در بسيارى از حوزه‏ها روبه‏رو بودند، كه پيش از اين به تشخيص افراد، واگذار شده بود. بر اين اساس، آنان آيين عبادى منظمى را به‌وجود آوردند. شِمُونِه عِسرِه[٢٠] (بركت‏هاى هجده‏گانه) دعاى اصلى آيين عبادى يهودى تا زمان حاضر، مانند دعاهاى ديگر و آداب مختلف، در اصل، ساخته مجمع كبير است.

كاتبان به مسائل ايمانى نيز توجه داشته‏اند. می‌توان مدعى شد كه در ايام باستان و حتى در دوره معبد اول، هيچ تقرير دقيقى از اين موضوع‏ها وجود نداشت و آنها به عنوان بخشى از سنت عمومى، بدون تأكيدى خاص، از يك دوره به دوره‏اى ديگر منتقل می‌شدند. با وجود اين، انبيا و مكاتب نبوى، يا به گفته كتاب مقدس، پسران انبيا كانون‏هاى مطالعه و تأمل بودند. اما در دوره مجمع كبير، نبوت خاتمه يافت و نهاد ياد شده با وظيفه‏اى ديگر، [يعنى‏] انتقال ميراث معنوى انبيا به نسل جديد، روبه رو شد. بخش‏هايى از اين ميراث معنوى در آيين عبادى و دعاهايى كه كاتبان نوشته‏اند، جاى گرفت و جنبه‏هايى از آن نيز در تفسيرهاى شريعت مكتوب منعكس شد. بخش‏هاى ديگر اين ميراث كه سرشتى عرفانى داشت، درقالب درس‏هاى جداگانه و تا حدى به طور سرى و مخفيانه، تدريس می‌شد وبعداً درموضوع مَعَسِه بِرِشيت[٢۱] (قانون‏خلقت) ومَعَسِه‏مِركاوا[٢٢] (تدبير الهى) كه بخش آخر از آيين قَبالا را تشكيل می‌دادند، وارد شد.

بنابراين، دوره معبد دوم دوره‏اى بود كه پايه‏‌هاى شريعت يهودى بنا شد و چهره معنوى قوم يهود براى قرن‏هاى آينده قالب گرفت. گمنامى حكيمان اين دوره نشان می‌دهد كه آنان به اتفاقِ هم فعاليت می‌كردند. هدف آنها دست‏يابى به نتايج مورد قبول عموم، با تصويب مرجعيت عالى روحانى جامعه (مجمع كبير يا سنهدرين، معروف به شوراى هفتاد و يك نفره مهتران) بود. اين دوره با اين كه مشكلات خاص خود را داشت، در مجموع، دوره‏‌اى بى‏دغدغه بود كه در آن تحولات تدريجى و خوش‏‌ساختى واقع شد كه دنياى يهود را براى خيزش‌‏هاى اجتماعى آينده آماده می‌ساخت.


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- Mosaic Code
[٢]- Torah she-be-al-peh
[٣]- Torah she-bi-khtav
[۴]- Pentateuch
[۵]- myrtle tree ؛ درخچه‏ايى با برگ‏هاى معطر و هميشه سبز
[٦]- totafot
[٧]- tefilin
[٨]- Sabbath
[۹]- Sefer kritut
[۱٠]- tofsei Torah
[۱۱]- Ezra the Scribe
[۱٢]- Kenesset Gedolah
[۱٣]- sofrim
[۱۴]- midrash halakhah
[۱۵]- Judea
[۱٦]- Babylonian Exile
[۱٧]- The Ark of the Covenant
[۱٨]- Council of Sages
[۱۹]- Sanhedrin
[٢٠]- Shemoneh Esreh
[٢۱]- Ma'aseh Bereshit
[٢٢]- Ma'aseh Merkavah



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

آدين اشتاين سالتز، سیری در تلمود، ترجمۀ باقر طالبی دارابی، ناشر: قم - مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب زمستان ۱٣٨٢