سیری در تلمود
بخش اول: تاريخ
شريعت شفاهى - عصر زوگوت (زوجها)
فهرست مندرجات
- بخش اول: تاريخ
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[سخن مترجم] [بخش دوم]
[↑] شريعت شفاهى - عصر زوگوت (زوجها)
عصر زوگوت (زوجها)[۱] تا حد زيادى، با دوره حاكميت يونان بر فلسطين (٣٣٢-١۴٠ ق.م) و بهدنبال آن، دوره سلسله حَشْمُونائيم[٢] (١۴٠-٣۷ ق.م) همزمان است. از لحاظ فرهنگى، اين دوره، دوره مقابله بود؛ مقابله با يونانيان سلوكى[٣] (كه فرامين آنها يورش به دين يهودى بود)، مقابله با تأثيرهاى هلنيستى[۴]، و مقابله با فرقههاى مرتدّ مختلفى كه در طول اين دوره شكل گرفته بودند. آغازين روزهاى اين دوره، در سيطره شخصيتى بزرگ و اسطورهاى بهنام كاهن اعظم شيمعون هَصَديق[۵] (عادل) بود. نقش تاريخى و تاريخ دقيق حيات شيمعون در ابهامى قابل توجه فرو رفته است و به احتمال قوى، اين ابهام ناشى از تشابه اسمى و لقبى دو شخص مختلف (پدربزرگ و نوه) است. همچنين، ممكن است علت چنين ابهامى اين باشد كه نام ذكرشده براى بيان فعاليتهاى تعدادى ازكاهنان اعظم در اين دوره گذار از حاكميت پارس و آغاز بيداد سلوكیها، بهكار میرفته است.
يهوديان بهخاطر رهايى از سلطه حاكمان پارس، سرمست و خوشحال بودند و مدتى با حاكمان جديد يونانیگرا، به ويژه سلسله بطالسه[٦] در مصر، در هماهنگى كامل بهسر بردند. در بخش نتيجهگيرى كتاب بن سيرا كه در همين دوره نوشته شد، شيمعون بهنحو اغراقآميزى، مورد ستايش قرار میگيرد و با تمام شكوه و جلال مقام كاهنى، از او بهعنوان رهبر قوم يهود و فردى قديس ياد میشود. در منابع تلمودى او را يكى از «بازماندگان مجمع كبير» میدانند. درباره شخصيت او افسانهها بافتهاند كه در تمامى آنها بر آگاهى او از اين واقعيت كه نقطه عطف تاريخ يهودى به پايان خود نزديك میشود، تكيه كردهاند. در عين حال، او طليعه دوره جديدى است كه حكيمانِ آن را به نام، میشناسيم و بر اساس نظرها و احكامشان آنها را تشخيص میدهيم. كاتبان گمنام، اينك جاى خود را به گروهى كوچك از رهبران میدهند كه بعضى بيانات حكيمانه و نوآوریهاى آنان تا به امروز، باقى است.
با اينكه تأثير فرهنگ يونانى سالها پيش از آن كه اسكندر كبير بر امپراتورى پارس غلبه كند در شرق نمايان بود، در فرهنگ و زندگى فلسطينيان ريشه عميقى ندوانيده بود. حتى زمانى كه اسكندريه[٧] به مركزى قدرتمند براى فرهنگ يونانیگرا مبدّل شده بود، عمدتاً يهوديان مصر بودند كه نفوذ آن را حس كردند و يهوديان مستقر در فلسطين عموماً با جنبه ديگرى از اين فرهنگ يونانى، يعنى يونانیمآبى ظاهرى، روبه رو بودند كه گونهاى قديمى از شرقگرايى بود و موجب اختلاط آرايههاى ظاهرى فرهنگ يونانى با جنبههاى گوناگون فرهنگ خاورِ نزديك شده بود. يونانیمآبى به آسانى با فرهنگها و اديان پارسى و سورى درآميخت، اما به خاطر طبيعت ايمانِ اعضاى مجمع كبير نتوانست با دين يهودى تركيب شود.
در آن زمان و تا چند نسل بعد، اين آشتیناپذيرى، رويارويیاى ميان فلسفه يونان و روح يهوديت تلقى نگرديد. در محدوده رابطه ميان ايندو جهان كه در ظاهر بسيار متفاوت به نظر میرسيدند، احترام متقابل در سطح بالايى وجود داشت. جلوههاى ظاهرى تمدن يونانى، بسيارى از يهوديان را مجذوب خود ساخته بود و براى جذب مردم يهوديه به يك پادشاهى يونانى مآب بزرگتر، فشارى دائمى و رسمى، به ويژه از سوى اعضاى طبقات برخوردارترِ يهوديه، كه در پى يارى رساندن به اين التقاط دينى[٨] بودند، وجود داشت.
با پيدايش فرقههاى دينى كه در منابع يهودى - يونانى به حَسيديم[۹] (در لغت به معناى پارسايان) معروفند، اين روند تعديل شد. رهبران روحانى اين اقليت، شاگردان و وارثان فاضل اعضاى مجمع كبير بودند. حاكمان سلوكى فشارهاى سياسى را فزونى بخشيدند كه در نهايت، به تصويب اولين فرمانهاى زورمدارانه در تاريخ يهود انجاميد كه دقيقاً موجوديت دين يهودى را نشانه رفته بود. در نتيجه اين فرمانها، فراگردى دو سويه در ميان قوم يهود آغاز شد؛ از سويى آزار وحشيانه و از سوى ديگر سرپيچى سرسختانه در مقابل تجاوز به حريم تورات، كه الهام گرفته از مفهوم يِهارِگ وِاَل يَعَوُور[۱٠] (بگذاريد بميرد تا مرتكب گناه نشود) بود.
اين آمادگى براى تحمل رنجها و حتى جان دادن به جاى خيانت به ايمان حقيقى، در منابع تلمودى و در كتب مكابيان[۱۱] منعكس شده است. همزمان، صاحبمنصبان يهودى با صدور احكام و فرمانهايى درصدد تضعيف دوستى و برادرى يهوديان با غيريهوديان برآمدند. مردم تمامى اين فرمانها و مقررات خشك را بهآسانى نمیپذيرفتند، اما به موقع خود، اين فرمانها و مقررات به بخشى از هَلاخا و سنت فرهنگى يهود مبدّل شدند.
اين دوران، همچنين سخت محتاج فعاليت و تلاشى خلاّق براى وضع احكام معقول و بازدارنده، در برابر آمادگى مؤمنين پرشور و پرحرارت براى جانفشانى در راه انجام تكليف دينى خويش بود. فرمانى كه جنگ دفاعى را در روز شَبّات مجاز میشمرد، دستكم در «كتاب مكابيان» به مَتَتْيا[۱٢]، مؤسس سلسله حَشْمُونائيم و اولين شورشى عليه سلوكیها، نسبت داده شد. اين فرمان، سرانجام به صورت يك حكم با پشتوانه متن كتاب مقدس درآمد و بيانگر آن بود كه نقض [احكام] شَبّات در زمان جنگ و بحران مجاز است. تعاريف و مصوبّات مشابهى نيز در طى قرنها به اقتضاى ضرورت دوران آشوب، اضافه شدهاند.
پيروزى شورش حَشْمُونائيم كه با نام قيامى دينى و مردمى با رهبرى حَسيديم آغاز شده بود، در عمل به آزادى يهوديه و فلسطين از يوغ سلطه خارجى انجاميد. تا مدتى چنين به نظر میرسيد كه حاكمان حَشْمُونائيم (اعضاى يك خانواده كاهنى، كه از طرف خود مقام كاهنى اعظم را براى خويش برگزيده بودند) قدرت اجرايى و سياسى را در دست خواهند گرفت و در عين حال، حكيمان و دادگاه شرع (ت، بِت دين[۱٣] ظاهراً از حِوِر هَيِهوديم[۱۴] گرفته شده است، كه بر روى سكههاى حَشْمُونائيم ضرب شده بود) امور داخلى را با روشهاى جاافتادهاى اداره خواهند كرد. اما اين وضعيت دوام نياورد؛ چرا كه حاكمان حَشْمُونائيم به دلايل سياسى يا جز آن، به صِدوقيم (صَدوقيان)[۱۵] اقبال نشان دادند و كشور بار ديگر بر اثر نزاع از هم پاشيد.
اطلاع ما از خاستگاه صَدوقيان بسيار ناچيز است. تعداد آنان اندك بود، اما چون در ميانشان كاهنان و افراد ثروتمند زيادى وجود داشتند، از نفوذ اجتماعى گستردهاى برخوردار شدند. صَدوقيان رسماً از محافظهكارى دينى طرفدارى میكردند و شريعت شفاهى، سنتها و احكام برآمده از آن را انكار مینمودند و تنها خواهان بازگشت دوباره شريعت نوشته بودند. در نهايت نيز، مثل قرائيم[۱٦] كه چندين نسل بعد ظهور كردند، مجبور شدند كه براى حفظ رضايتبخشى شريعت مكتوب، سنت شفاهى خاص خودشان را ايجاد نمايند. دلمشغولى اصلى آنها محدود كردن اعتبار شريعت مدوّن موسوى به حوزه كارهاى عملى در معانى خاص آن بود تا به اين وسيله، تقليد از تمدن يونانى را تسهيل كنند. صَدوقيان بخشى از اصول اعتقادى مورد قبول قوم يهود در آن ايام، مانند اعتقاد به جاودانگى روح، اجر و پاداش اخروى و رستاخيز مردگان، را نيز انكار میكردند.
صَدوقيان برخلاف فراخوانیشان به بازگشت به عقايد و الگوهاى رفتارى گذشته، درحقيقت، فرقهاى بدعتگزار بودند. توده مردم، شامل كسانى كه هوادار خاص حَسيديم نبودند، راهى را در پيش گرفته بودند كه فريسيان (پروشيم[۱٧]، يعنى عزلتگزيدگان؛ ظاهراً اصطلاحى است كه فقط ديگران براى فريسيان به كار میبردند)، پيشگامان آن راه بودند. حاكمان حَشْمُونائيم كه برخلاف نظر رهبران فريسى سنهدرين، خود را پادشاه معرفى میكردند، در تفكر، مجذوب فرقه صَدوقيان شدند. در نتيجه، روابط ميان پادشاه و سران سنهدرين به تيرگى گراييد و در روزگار اسكندر ينايى با مداخله عوامل خارجى، اين وضعيت به نزاعى آشكار بين حسيديم و مزدوران اسكندر انجاميد.
اطلاعات درباره رهبران اين دوره پراكنده است. رياست عالیترين نهاد روحانى سنهدرين، بر عهده زوگوت(دو انسان فرهيخته) بود كه يكى از آنها ناسى[۱٨] (رئيس) و آن ديگرى، قائم مقام وى يعنى آو بِت دين[۱۹] (رئيس دادگاه شرع) بود. به هيچ طريقى نمیتوان به اهميت دقيق اين زوج كه ظاهراً نماينده دو مكتب فكرى قانونگذارى بودند، پى برد؛ ولى روشهاى گوناگونى كه از آنها دفاع میكردند، داراى موارد مشترك بسيارى بود كه به استثناى چند اصل و حكم كلى، از اغلب آنها اطلاعى در دست نداريم. تنها شخصيتى كه از اين دوره میشناسيم، ناسى شيمعون بن شاطَح[٢٠] است كه در دوره حاكميت اسكندر ينايى میزيست.
شيمعون برادر زن اسكندر بود و از اينرو، از جايگاهى والا و مصونيتى ويژه در مقابل اقدامات پادشاه برخوردار بود. او به عنوان يكى از جنجالیترين مخالفان صَدوقيان، در كشمكشى دائم با اسكندر قرار داشت. تلاش جسورانه او در وارد آوردن فشار بر پادشاه براى پذيرفتن مرجعيّت سنهدرين ناكام ماند و به شعلهور نمودن آتش آشوب در ميان مردم، تعبير شد. پس از مرگ اسكندر، بيوه او شَلْمونين (شلومصيون)[٢۱] به جاى او بر تخت نشست و حكومت او در تلمود به اختصار، «عصر طلايى» توصيف شد. شَلْمونين وضعيتى را كه در ابتداى دوره حَشْمُونائيم حاكم بود، دوباره برقرار ساخت.
يعنى رسيدگى به امور دينى داخلى در اختيار سنهدرين قرار گرفت و برادرش شيمعون با بهرهبردارى از موقعيت خود به ايجاد تغييرات وسيع دست زد. او از راههاى گوناگون و اصولاً از راه شدت بخشيدن به گفت وگوهاى عقيدتى آتشين، موفق شد تا رهبران صَدوقيان و حاميان آنها را از سنهدرين بيرون براند؛ از آن زمان به بعد، نهاد ياد شده در انحصار فريسيان قرار گرفت. او آخرين آثار و ريشههاى بت پرستى و جادوگرى را از ميان برداشت و براى رسيدن به اين مهم، معيارهاى سختى را به خدمت گرفت و سرانجام موفق شد تا اصل «حكومت تورات» را (يعنى اينكه شريعت تورات و اراده خدا بايد تعيين كننده رفتار كل امت باشد) به عموم مردم بقبولاند.
پافشارى او بر اجراى ظاهر نص صريح شريعت، او را با يك مصيبت شخصى روبهرو ساخت؛ آنگاه كه پسرش به انجام عمل ناروايى متهم شد، او به خاطر حفظ اصول محاكمات رسمى، با اعدام فرزندش موافقت كرد تا روش قضايى معتبرى براى نسلهاى آينده ايجاد كند. معون بن شاطَح، 3شيمعون بن شاطَح فرمانهايى نيز از خود بر جاى نهاد كه معروفترين آنها حكمى است كه براى افزايش حقوق زنان و تثبيت هر چه بيشتر خانواده صادر كرد كه جانشين كتوبا[٢٢] (عقد رسمى ازدواج) گرديد.
فعاليتهاى اين «زوجها» و اشاعه نظاممند شريعت شفاهى، دانشمندان بزرگ را حتى در زمانى كه قدرت و اختيارات واقعى سياسى و كاهنى اعظم در دست ديگران بود به رهبران قوم يهود مبدّل ساخت. شِمَعْيا[٢٣] و اَوْطَلْيُون[٢۴] كه رهبرى سنهدرين را در نسل پس از معون بن شاطَح، 3شيمعون بن شاطَح بر عهده داشتند، از پدر و مادرهايى نوآيين به دنيا آمده بودند و ازاينرو، ازقرار معلوم، اصالت اجتماعى سطحپايينى داشتند. باوجود اين، قوم يهود آنها را رهبران حقيقى خويش میپنداشت وآنها را بركاهن اعظم، حتى در اوج مقبوليتش، ترجيح میداد. اين عبارت تلمود را كه حكمت تورات «گرانبهاتر از مرواريد» است (به اين معنا كه از كاهن اعظم كه به مقدسترين مكانها پا میگذارد گرانبهاتر است) همه قوم پذيرفته بودند.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- the era of the zugot )pairs(
[٢]- Hasmonean
[٣]- Seleucid Greeks
[۴]- Hellenistic
[۵]- Simeon Ha-Tzadik
[٦]- House of Ptolemy
[٧]- Alexandria
[٨]- syncretism
[۹]- Hasidim
[۱٠]- yehareg ve-al ya'avor
[۱۱]- Books of Maccabees
[۱٢]- Matatias
[۱٣]- bet din
[۱۴]- Hever ha-Yehudim
[۱۵]- Tzedokim (Sudducees)
[۱٦]- Karaites
[۱٧]- Perushim
[۱٨]- isan
[۱۹]- av bet din
[٢٠]- Simeon Ben Shetah
[٢۱]- Shlomzion (Salome)
[٢٢]- Ketubah
[٢٣]- Shema'ya
[٢۴]- Avtalyon
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ آدين اشتاين سالتز، سیری در تلمود، ترجمۀ باقر طالبی دارابی، ناشر: قم - مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب زمستان ۱٣٨٢