جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

سیری در تلمود

از: آدين اشتاين سالتز؛ برگردان از: باقر طالبی دارابی

سیری در تلمود

بخش اول: تاريخ

تَنّائيم


فهرست مندرجات

[سخن مترجم][بخش دوم]


[] تَنّائيم[۱]

شروع دوره تَنّائيم را به‌طور دقيق، می‌‌توان هم‏‌زمان با هيلل[٢] و شَمّای[٣] در آغازين روزهای حكومت هيروديس دانست. تَنّا[۴] به كسی گفته می‌شود كه تحصيل می‌كند و آنچه را از اساتيد خود آموخته، باز می‌‌گويد و به ديگران منتقل می‌‌سازد. در اين دوره، سنت عمومی شريعت شفاهی، به شبكه‌‌ای از قوانين كه به‌طور دقيق تقرير يافته و به‌طور موضوعی يا به گونه‌ای كه بتوان آن را به خاطر سپرد، مرتب شده‌اند، تبديل گرديد.

دانشمندان اين عصر در پذيرش اين عنوان بسيار تواضع می‌‌كردند. چون در واقع، اين عنوان سرآغاز خلاّقيتی مستقل و حياتی در بسياری از زمينه‏‌ها، و سرانجام، نوآوری و ابداع در شكل و محتوا بود. اين دوره با كشمكش‏‌ها و بحران‏‌های داخلی و خارجی نيز همراه بود. انهدام ساختمان معبد (بيت‏المقدس) در سال ٧٠ ميلادی، توسط روميان، تجديد بنای بافت كلی زندگی دينی را امری اجتناب‌‏ناپذير ساخته بود. با آن كه مينيم[۵] (بدعت‏‌گذاران، به ويژه گنوسی‏ها) و فرقه‏های مسيحی خطر بزرگی را برای وحدت دينی داخلی به‌وجود آورده، و قوم بنی‌‏اسرائيل از شكنجه به‌دست ظالمان بيگانه در رنج بودند، از درون همين بحران‏ها، فرهنگ يهودی شكوفا شد.

آنچه اين دوره را ممتاز ساخته است، روش‌‏های نوين تحقيق است؛ از نظر دانشمندان جديد، اين دوره بيانگر انتقال به عصری است كه به طور كامل‏‌تری واقعه‌‏نگاری شده است. در حالی‏كه تحقيق در دوره پيش از تَنّائيم، به استثنای چند نام كه از لابه‏‌لای اين اجماع عظيم سر بيرون آورده‌اند، به صورت جمعی و بدون ذكر نام بود، اينك با دانشمندان منفردی آشنا می‌شويم كه شخصيت آن‌ها به صورت چند بعدی و به روشنی ترسيم شده است. آن‌ها را نه تنها براساس روش تحقيق و تدريس، كه از روی رفتارها و حتی قيافه ظاهری نيز می‌توان توصيف كرد. يُوحانان بن زكّای[٦] از چهره‏‌های شاخص اين عصر است كه تلاش كرد تا از شاگردان بارز خود، توصيفی مختصر ارائه كند:

ربی اليعزر بن هورقِنس[٧]، منبع مستحكم آب است كه هرگز قطره‌ای از آن به هدر نمی‏رود؛ ربی يهُوشوعَ بن حَنَنيا،[٨] رحمت بر آن مادری كه او را بزاد؛ ربی يُوسِه بن كهن،[۹] حاسيد (انسان متقی) است؛ ربی شيمعون بن نَتَن‏اِل[۱٠] پرهيزگار و از گناه گريزان؛ ربی اليعزر بن عَراخ،[۱۱] چشمه‌ای بی‌پايان است.

داستان‏ها و حكايت‏های بی‌شماری از تَنّائيم، و خصوصيات فردی و شخصيت آنان سخن می‌گويند و آن‌ها را به درون زندگی ما وارد می‌سازند. در همين دوره فردگرايی بود كه آن دسته از دانشمندان را كه منصبی شرعی دريافت می‌داشتند رَبّی[۱٢] ناميدند، ولی بقيه دانشمندان كه سِميخا[۱٣] نگرفته بودند، هم‏چنان به همان نام خودشان شناخته می‌شدند. اين ابداع به افزايش شمار دانشمندان و ارتقای رتبه آن‌ها انجاميد.

هيلل و شَمّای موجب ظهور پديده‌ای جديد در زندگی يهودی - شكل‏گيری و بروز دو مكتب كه به نام خود آن‌هاست (بت هيلل و بت شَمّای[۱۴]) - شدند. برخلاف تمام مشاجراتی كه بين آن‏دو بيداد می‌كرد، هر دو مكتب در چارچوب يهوديتی كه به‏طور سنتی پذيرفته شده بود، قرار داشتند. نزاع‏های هَلاخايی ميان اين دو مكتب تا چندين نسل ادامه يافت و سرانجام، ديدگاه‏های مكتب هيلل حاكم گرديد. هر دو مكتب، تا حدودی بيانگر شخصيت پايه‏گذاران خود هستند. هيلل، ناسی سَنهدرين، در خانواده‌ای ثروتمند به دنيا آمد، اما در تنگدستی شديد، برای تحصيل به اورشليم رفت. بااين حال، او از پذيرش هرگونه كمك مالی از سوی بستگانش سر باز زد.

وی به خاطر پيشرفت‏های غيرقابل انتظارش به مقام ناسی نايل آمد؛ اما برخلاف جايگاه بلندش، هرگز تماس با مردم عادی و رفتار متواضعانه و ساده‏اش را ترك نكرد. اندرزهای كوتاه و پرمغز او از بلند نظری، پرهيزگاری و عشق وی به انسان حكايت می‌كنند. از سوی ديگر شَمّای، معماری است كه به صداقت و پايداری بيش از حد، بر آنچه انجام می‌داد، شهره بود. برخلاف هيللِ خوش‏مشرب، شَمّای زود به خشم می‌آمد و درباره خود و ديگران با موازين خشك و سخت قضاوت می‌كرد. شاگردانش نيز تا حد زيادی به او شبيه‌اند؛ آنان بذله‏گويی، حاضرجوابی و سخت‏گيری در قضاوت را از او فراگرفتند و با اين‏كه در اقليت بودند، در شرايط مساوی، در مقابل مكتب بسيار ليبرال هيلل ايستادند. مشاجره‏های ميان دو مكتب، اغلب بسيار داغ و گاهی شونت‏آميز بود. حكايت معروفی است كه می‌گويد:

روزی بت‏پرستی نزد هيلل آمد و پافشاری كرد كه می‌خواهد تمام تورات را در حالی كه روی يك پای خود ايستاده است بياموزد. هيلل برای آن كه شريعت يهودی را دريك جمله معرفی كرده باشد، در جواب وی يكی از مشهورترين اندرزهای خود را چنين بيان داشت: «آنچه را كه برای خود نمی‏پسندی برای ديگران نيز روا مدار. اين است تمام تورات؛ حال برو و بياموز.»

شاگردان هيلل با صبوری و فروتنی كامل، موفق شدند كه قلوب دانشمندان را مسخّر خويش سازند و مقام ناسی بيش از چهارصد سال - تا زمانی كه سنهدرين از بين نرفته بود - در دست نوادگان خانواده هيلل بود. وارثان هيلل كه عنوان محترم رَبّان[۱۵] (استاد) به آن‌ها اعطا شده بود، به استثنای چند وقفه كوتاه، هدايت و راهنمايی دانشمندان را به عهده داشتند و رهبران حقيقی قوم بودند كه هم مردم و هم مراجع و نهادهای رسمی آن‌ها را قبول داشتند.

يكی از وقفه‌‏هايی كه در حاكميت متوالی مكتب هيلل پديد آمد، با نام يكی از بزرگ‏ترين تَنّاها گره خورده است كه شايد يكی از بزرگ‏ترين دانشمندان يهودی‌ای باشد كه تاكنون معرفی كرده‏‌ايم. او كسی نيست مگر يُوحانان بن زكّای. اين جوان‏ترين شاگردِ هيلل ساليان زيادی (به نقلی، ۱٢٠ سال) در جهان زيست. پس از تخريب معبد دوم در سال ٧٠ ميلادی، تجديد بنای بافت اصلی زندگی يهودی بر دوش او افتاد. رَبّان يُوحانان بن زكّای مخالف شورش عليه روميان بود؛ چون معتقد بود كه اين شورش محكوم به شكست است و عواقب وخيمی خواهد داشت. او پيش از سقوط اورشليم از اين شهر گريخت و در يَوْنِه[۱٦] با جلب رضايت وسپاسين[۱٧] (كه بعدها امپراتور شد)، يك مركز دينی بنا نهاد و ميراث مكتب هيلل را دنبال كرد.

پس از تخريب معبد، او در تأسيس مركز جديدی برای قوم يهود و كمك رساندن به آن‌ها برای سازگار شدن با شرايط جديد، با چالش روبه‏رو شد؛ شرايطی كه ايجاب می‌كرد، حال كه معبد از گردونه خارج شده است، تب و تاب دينی به نقطه كانونی ديگری معطوف شود. يُوحانان بن زكّای ده دستورالعمل مهم و فوری صادر كرد تا بتواند زندگی يهودی و هَلاخا را با واقعيت جديد وفق دهد و خاطره معبد را - تا زمانی كه بتوان آن را تجديد بنا كرد - در يادها زنده نگه دارد. همين واقعيت كه يهوديان توانستند حيات ملی و فرهنگی خويش را طی دو هزار سال گسترش دهند، گواه موفقيت‏آميز بودن تلاش‏های زكای است.

نسل بعدی تحت اشراف سه دانشمند قرار داشت كه هر كدام دارای شخصيتی برجسته بودند. رياست سنهدرين بر عهده رَبّان گمليئل[۱٨] بود (او به ربی گمليئل يَوْنِه‌ای شهرت يافت تا از پدر بزرگش متمايز شود). وی سنهدرين را چون نهادی بسيار قدرتمند رسميت داد و برای تبديل آن به يك مرجع قانون‏گذاری و دارای صلاحيت قضايی برای قوم يهود، تلاش كرد. برخلاف فضل و كمال مورد قبول او، سخت‏گيری و قاطعيتش هرچند كه دليلی مقبول و مهم داشت، موجب رنجش خاطر هم‏قطارانش گرديد و حتّی تا جايی پيش رفت كه مدتی از رياست سنهدرين كنار گذاشته شد. برادر زن او ربی اليعزر بن هُورقِنُس[۱۹] مشهور به ربی اليعزر كبير[٢٠]، پسر يك خانواده بسيار ثروتمند بود و تقريباً در سنين بالا به تحصيل پرداخت؛ اما استعداد و حافظه خارق‏العاده و شخصيت پرجذبه‏اش، خيلی سريع او را تا مرتبه دانشمندان طراز اول پيش برد.

معلم مخصوص او درباره‏اش گفته است:

«اگر تمام دانشمندان بنی اسرائيل در يك كفه ترازو قرار گيرند و ربی اِليعِزر در كفه ديگر آن، او سنگين‏تر از همه آن‌ها خواهد بود.» با آن كه استاد رسمی اليعزر، ربی يُوحانان بن زكای بود، وی از مكتب شَمّای جانبداری می‌كرد و در احكام هَلاخايی به محافظه كاری گرايش داشت. در يك مورد كه او از پذيرش رأی اكثريت سرباز زد، حكيمان مجبور شدند پس از كشمكشی غم‏انگيز، به طرد او حكم كنند، كه طی آن از او به عنوان شخصی ياد شد كه از نيروهای طبيعی و از قادر متعال استمداد می‌طلبد. دوست و رقيب او ربی يهُوشوعَ[٢۱] پس از آن واقعه، جمله مشهوری بر زبان راند به اين مضمون كه تورات ديگر در آسمان سكونت ندارد، بلكه به قضاوت اكثريت حكيمان روی زمين سپرده شده است. با وجود چنين برخوردهايی، ربی‏اليعزر نزد معاصرانش مورد احترام و تكريم بود و فرمان‏های او در زمره شالوده‏های ميشنايی شريعت شفاهی محسوب می‌شوند.

يهُوشوعَ بن حَنَنْيا شخصيتی كاملاً متفاوت بود؛ فرد فقيری كه از راه آهنگری گذران زندگی می‌كرد، ولی با وجود اين، بدون ترديد دانشمندی سرآمد و برجسته در روزگار خويش بود. او مردی بدقيافه توصيف شده است كه به واسطه خردش، تمام كسانی را كه با او ديدار می‌كردند - چه دانشمند و چه مردم عادی، چه يهودی و چه اعضای خانواده حكمرانان روم، كه او به هنگام ديدارش از روم به عنوان نماينده ملت يهود با آن‌ها ملاقات كرده بود - شيفته خويش می‌ساخت. او مردی شوخ‏طبع و دوست‏داشتنی و برخوردار از عشق و احترام جهانی بود.

اين سه حكيم رهبری گروه بزرگی از دانشمندان را در «باغ انگور يَوْنِه» بر عهده داشتند. دستاوردهای علمی و گفت‏وگوهای هَلاخايی آن‌ها در يِشيواها[٢٢] (مدارس علميه) يكی از پايه‌‏های مهم ادبيات ميشنايی را ايجاد كرد. دليلی كه از حكيمان مختلف نقل می‌شد و تلخيص‏‌هايی از احكام صادره از سوی آن‌ها، كه طی يك جلسه خاص ِ يك يا چند روزه بيان می‌شد، اغلب بدون اين‏كه ويرايش شود در رساله خاصی از ميشنا با عنوان عِدويُوت[٢٣] (شهادات) ثبت می‌شد. اين گروه [از دانشمندان] شامل چند تن از سالخورگان كه قبل از تخريب معبد فعال بودند و مردان جوان‏‌تری كه نفوذ آن‌ها تنها تا يك نسل بعد ادامه يافته بود، می‌شد.

در ميان شاگردان كوچك‏تر، به اسامی تعدادی از دانشمندان برمی‏خوريم كه بعدها در زمان تكميل ميشنا، دانشمندانی سرشناس شدند. شخصيت‏های بسياری از جمله حكيم ارجمند، ربی دوسا بن‏هَركيناس[٢۴]، جوان تابناك و سرشناس؛ ربی اِلعازار بن عَزَريا،[٢۵] كه در سن ۱٨ سالگی، در حالی كه نامزد مورد توافق همه بود، به مقام ناسی منصوب شد؛ ربی ييشْماعِل بن اِليشاع[٢٦] منطقی و ميانه‏رو؛ و ربی طَرفُون[٢٧] كاهن عجيب و غيرعادی، مردی باسخاوت و متواضع با شوخ‏طبعی خاص خود، كه معمولاً شوخی‏های او عليه خودش بود. هم‏چنين در بين اين‏گروه به ربی‏عَقيوا برمی‏خوريم كه در حال برداشتن گام‏های اوليه در مسير رهبری نسل‏آينده بود.

ربی عقيوا بن يوسف كه نامش در تمام طول و عرض جغرافيايی جهان طنين‏انداز است، شخصيتی بزرگ و رمانتيك بود كه بر تمام هم‏روزگارانش سايه افكنده بود. او در خانواده‌ای معمولی چشم به جهان گشود و پدرش (يا احتمالاً پدربزرگش) آهنگر بود. او خود شبانی بی‌نهايت پرهيزگار، اما بی‌سواد بود؛ يعنی يكی از عَمِه هاآرِص[٢٨] (مردم امی) محسوب می‌شد. راحِل[٢۹] دختر يكی از ثروتمندترين مردان اورشليم عاشق وی شد و حاضر شد كه با وجود تنگدستی و بی‌سوادی عَقيوا، با او ازدواج كند؛ چرا كه به خصوصيات و ويژگی‏های برجسته او پی برده بود. اين زوج جوان با ردّ حمايت [مالی‏] پدر راحِل، در فقر و تنگدستی شديد زندگی كردند و عَقيوا در سن ۴٠ سالگی به فراگيری دانش مشغول شد و چون در سنين نسبتاً بالا به به اين كار پرداخته بود، بينشی عميق و ژرف داشت و به هر مسئله‌ای با رويكردی جديد نگاه می‌كرد.

او به توصيه همسرش، چندين سال خانه وزندگی‏اش را ترك كرد و در ديار غربت، زير نظر بزرگ‏ترين دانشمندان عصر، چون ربی يهُوشوعَ و ربی اِليعِزر، به تحصيل پرداخت. در طول اين مدت، راحِل چنان تنگدست و فقير شد كه ناگزير برای تهيه غذا، موهای خود را تراشيد و فروخت. وقتی عَقيوا به همراه شمار زيادی از شاگردان خود به‏منزل بازگشت، همسر ژنده پوش او كه قامتش زير بار سختی و اندوه خميده شده بود، محجوبانه جلو آمد و به او خوشامد گفت. عَقيوا رو به‏شاگردانش كرد و گفت: «درحقيقت، دانش من و شما از آن اوست.» او هم‏چنين بيان داشت كه مرد ثروتمند «كسی است كه همسری داشته‏باشد كه اعمال و كردارهايش باارزش باشد».

اگرچه عَقيوا حركت خويش را به عنوان شاگرد حكيمان يونه آغاز كرد، آن‌ها خيلی زود به فضل و شخصيت جذاب او اعتراف كردند و از او خواستند كه به عنوان يك هم درس، هم رتبه آن‌ها و در كنار آن‌ها قرار گيرد و در چند سفر هيأت‏های نمايندگی سياسی به روم، آن‌ها را همراهی كند. او از آن جا كه عمری طولانی (بنا به نقلی، ۱٢٠ سال) كرد، رهبر نسل بعدی حكيمان نيز شد. در سال ۱٣٢ ميلادی، وقتی كه قيام بَر كُوخبا[٣٠] عليه روم آغاز شد، ربی عقيوا برخلاف بيشتر حكيمان هم‏روزگار خويش، نه‏تنها از اين شورش به شدت حمايت كرد، حتی اعلان داشت كه بَر كُوخبا شايد همان ماشِيَحْ [منجی يهود] باشد.

ظاهراً همين عَقيوا بود كه به رهبر شورش لقب بَر كُوخبا [يعنی پسر ستاره، كه اشاره دارد به آيه‌ای كه می‌گويد «ستاره‌ای از يعقوب طلوع خواهد كرد» (سفر اعداد ٢۴: ٢٧)] اعطا كرد. چنين به نظر می‌رسد كه ربی عَقيوا پيش از اين شورش، سفرهای زيادی به سراسر دنيای يهودی از بابِل تا مصر، شمال افريقا و ولايات گل[٣۱] انجام داد تا سرمايه‌ای جمع‏آوری كند و حمايت های سياسی را فراهم آورد وشايد حتی ترتيب يك‏شورش مشابه را درروم بدهد؛ او دربازگشت به فلسطين، هزاران نفر از شاگردان خود را در ركاب بَر كُوخبا قرار داد.

لشكريان روم مصمم بودند كه شورش را در هم بكوبند و از اين روی، در نتيجه تعقيب «سياستِ زمين سوخته» جنگی سخت درگرفت كه به نابودی سرزمين يِهودا منتهی گشت. اين جنگ حدود يك ميليون قربانی در پی داشت كه از جمله آن‌ها يك نسل كامل از شاگردان عَقيوا بودند. پس از آن كه روميان شورش را سركوب كردند امپراتور هادريان[٣٢] چندين حكم سخت گيرانه و شديد صادر كرد كه از جمله آن‌ها، منع يادگيری تورات بود. عَقيوا كه معتقد بود يادگيری تورات اساس حيات يهودی است، با وجود خطرهايی كه وی را تهديد می‌كرد، آشكارا به آموزش تورات پرداخت. هنگامی كه دوستی نسبت به خطرهای اين كار به وی هشدار داد، او در پاسخ، اين حكايت معروف را بيان كرد:

روباهی، ماهی‏هايی را در آب می‌بيند كه از تور می‌گريزند؛ به آن‌ها پيشنهاد می‌كند كه بيايند و در خشكی زندگی كنند. آن‌ها در پاسخ می‌گويند: ای روباه، تو زيرك‏ترين حيوان روی زمين نيستی، بلكه يك احمقی. وقتی كه ما در آب، كه محيط زيست ماست با ترس زندگی می‌كنيم، در خشكی كه با مرگ خويش مواجه هستيم اين ترس و دلهره چقدر بيشتر خواهد بود!

ربی عَقيوا پيش از آن كه تحت تعقيب روميان قرار گيرد، موفق شد كه گروه جديدی از شاگردان جوان را تربيت كند كه بعدها رهبران نسل آينده شدند. او پس از شكنجه و آزار، چونان يك شهيد و در حالی‏كه دعای شِمَعْ ييسرائل (بيان توحيد الهی)[٣٣] بر لبانش جاری بود جان به جان آفرين تسليم كرد. روش‏های آموزشی و نظام هَلاخايی او توسط شاگردان پر شمارش ادامه يافت و اساس دوام و پويايی شريعت شفاهی گرديد؛ چنان‏كه روی‏كرد او به عرفان نيز در قرن‏های بعدی پايه و اساس مطالعه و تحصيل در اين موضوع شد.

شناخت ما نسبت به شاگردان عَقيوا در مقايسه با ديگر نسل‏های تَنّائيم‏ بيشتر است. ما در ميان اين نسل، ربی يهودا بن اِلْعای[٣۴] را می‌يابيم كه شخصيتی معتدل و ميانه‏رو بود و از مصالحه با حكمرانان رومی جانبداری می‌كرد؛ شاگردی مؤمن كه تفسيری به سبك ربی خويش بر سفر لاويان با عنوان تُورَت كُهَنيم[٣۵] نوشت. ربی مئير انسانی تيزهوش و با استعداد بود كه درخشش ناگهانی شكوه و عظمت او، معاصرانش را مات و مبهوت ساخت؛ «فردی كه هيچ كس را توان پی بردن به لبّ وجودش نبود.» او از خانواده‌ای آهنگر بود كه با امپراتوران روم نسبتی داشتند؛ به لحاظ شغلی يك كارمند دفتری بود و وجود ناكامی‏های فردی به زندگی او و همسر مشهورش بِرورْيا[٣٦] نمود خاصی بخشيده بود.

وی مفسّری چيره‏دست و نويسنده‌ای بی‌نهايت تيزهوش و بااستعداد بود كه شالوده كتابت ميشنا را بنا نهاد. معاصر او ربی شيمعون بَر يوحای[٣٧] شخصيتی پرجاذبه، كم‏فروغ و رازآلود بود كه به پيروی از عَقيوا، به مخالفت سرسختانه با حكمرانان روم پرداخت و به همين خاطر مجبور شد كه ساليانی چند، به همراه پسرش ربی اِلعازار[٣٨]، در درون يك غار مخفی شود. او، همانند عَقيوا، در تفسير كتاب مقدس [عبری‏]، سبك خاص خود را در پيش گرفت. از حوزه درس[٣۹] معون ميدراش، شيمعون ميدراش‏های[۴٠] مِخيلتا[۴۱] بر سفر خروج، و سيفره[۴٢] بر سفر اعداد و سفر تثنيه عرضه شد. نسل‏های بعدی تأليف اثر اصلی قَبالايی يعنی كتاب زُوهَر[۴٣] را، كه شخصيت اصلی كتاب نيز خود اوست، به وی نسبت داده‌اند.

ربی يُوسِه بَر حَلَفْتا[۴۴] مردی كم‏سخن و ميانه‏رو بود كه محبوبيت همگانی داشت و سبك هَلاخايی او به خاطر برخورداری از منطق قوی، قابل اعتمادترين سبك تلقی می‌گردد. ناسی موروثی سنهدرين بّان شيمعون بن گمليئل ثانی، رَبّان شيمعون بن گمليئل دوم، تربيت يافته مكتب هيلل است كه خود را پايين‏تر از هم‏قطارانش می‌داند و از خود به «روباهی در ميان شيران» ياد می‌كند؛ اما با وجود اين، تلاش می‌كند تا اصول و روش زندگی را برای مردم بازسازی كند. آيندگان قدر و منزلت او را به عنوان يك قانون‏گذار برتر شناختند و احكام صادره او را تقريباً در تمامی زمينه‏‌ها پذيرفتند.

پس از مرگ بّان شيمعون بن گمليئل ثانی، رَبّان شيمعون بن گمليئل، پسرش ربی يهودا هَناسی كه بزرگ‏ترين دانشمند زمان خود بود، به جای پدر به مقام ناسی رسيد و از سوی شاگردان و نسل‏های بعدی مورد احترام و تقديس واقع شد. در طول زمان حياتش به رَبِنّو هَقادُوش[۴۵] (ربی قديس ما) شهرت يافت و به جايی رسيد كه او را تنها با عنوان ربی می‌شناختند. ربی يهودا دو ويژگی نادر «تورات و بزرگی مقام» را يكجا در خود جمع كرده بود.

او هم دانشمندی برجسته و هم سرشناس‏ترين چهره سياسی زمان خود بود؛ اگرچه طبيعتی پارسا و تارك دنيا داشت، از ظاهری بسيار با جلال و شكوه برخوردار بود و با آن كه انسانی رنجور و رياضت‏كش بود، در قصری مجلل زندگی می‌كرد. بخت خوب و روابط نزديك او با حكمرانان رومی پشتوانه خوبی برای موقعيت ويژه او بود. داستان‏های زيادی درباره رفاقت او با آنتونينوس[۴٦] امپراتور روم، كه احتمالاً ماركوس اورليوس[۴٧] يا اسكندر سِوِرُوس[۴٨] بوده است، وجود دارد.

ربی ‏يهودا با اين‏كه در عصر صلح و آشتی زندگی می‌كرد و با حكمرانان و صاحب‏منصبان روابط بسيار خوبی داشت، احساس می‌كرد كه اين ‏آرامش و سكوت طولی نخواهد كشيد و اجرای طرح اعمال فشار برای ادامه يادگيری تورات، آن را از بين خواهد برد. از آن‏جا كه دستگيری او موجب می‌شد كه مردم پس ‏از مدتی، تورات‏ را به‏فراموشی بسپارند، تصميم‏ گرفت كه عليه ممنوعيت پذيرفته‏شده ثبت و حفظ شريعت شفاهی برآشوبد و به نگاشتن اثری كه نكات اصلی شريعت شفاهی را در برداشته باشد، بپردازد. به اين ترتيب، او در واقع موفق شد اثری را بيافريند كه از نظر اهميت، در درجه دوم، پس از خود تورات قرار دارد؛ يعنی ميشنا.


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- tannaim (معلم)
[٢]- Hillel
[٣]- Shammai
[۴]- tanna
[۵]- minim
[٦]- Yohanan Ben Zakkai
[٧]- R. Eliezer Ben Hyrcanus
[٨]- R. Joshua Ben Hananiah
[۹]- R. Yosse Ben Cohen
[۱٠]- R. Simeon Ben Nathanel
[۱۱]- R. Eliezer Ben Erekh
[۱٢]- rabbi
[۱٣]- semikhah (داهتجا ى‏هاوگ)
[۱۴]- Bet Hillel and Bet Shammai
[۱۵]- nabbar
[۱٦]- Yavneh
[۱٧]- Vespasian
[۱٨]- Rabban Gamaliel
[۱۹]- Rabbi Eliezer ben Hyrcanus
[٢٠]- Rabbi Eliezer the Great
[٢۱]- Joshua
[٢٢]- yeshivot
[٢٣]- Eduyot
[٢۴]- R. Dosa Ben Harcinas
[٢۵]- Elazar Ben Azaria
[٢٦]- R. Ishmael Ben Elisha
[٢٧]- R. Tarfon
[٢٨]- ammei ha-aretz
[٢۹]- Rachel
[٣٠]- Bar-Kokhba
[٣۱]- Gaul
[٣٢]- Hadrian
[٣٣]- Shema Yisrael
[٣۴]- R. Judah Ben Ilai
[٣۵]- Torat Kohanim
[٣٦]- Berurya
[٣٧]- Simeon Bar Yohai
[٣٨]- Elazar
[٣۹]- academy
[۴٠]- midrashim
[۴۱]- Mekhilta
[۴٢]- Sifrei
[۴٣]- Book of Zohar
[۴۴]- R. Yossi Bar Halafta
[۴۵]- rabenu ha-kadosh
[۴٦]- Antoninus
[۴٧]- Marcus Aurelius
[۴٨]- Alexander Severus



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

آدين اشتاين سالتز، سیری در تلمود، ترجمۀ باقر طالبی دارابی، ناشر: قم - مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب زمستان ۱٣٨٢