[۱] یسوع دست به گردن مادر درآورد و در جواب فرمود: «ای مادر، باور کن از من؛ زیرا من به تو راست میگویم و همانا که من هرگز نمردهام.»
[٢] «چه، مرا خدای نگهداری فرموده تا نزدیکی انجام جهان.»
[۳] چون این بفرمود، خواهش نمود از فرشتگان چهارگانه که آشکار شوند و گواهی بدهند که امر چگونه بوده است.
[۴] پس فرشتگان در آن جا مانند مِهر درخشان پدیدار شدند؛ آنگونه که هر کس از شدت جزع دوباره بهروی درافتاد، که گویا مرده است.
[۵] پس یسوع چهار چادر از کتان به آنان داد که خود را به آن بپوشند تا مادر و رفقایش متمکن شوند از دیدار ایشان و گوش بدهند به سخنانشان، هنگامی که تکلم میکنند.
[٦] بعد از آنکه هر یک از ایشان را بلند نمود، آنان را تسلیت داده و فرمود: «اینان همان فرستادگان خدایند.»
[٧] «جبرئیل که رازهای خدای را اعلان میکند.»
[٨] «میخاییل که با دشمنان خدای جنگ میکند.»
[۹] «رفاییل که روان مردگان را قبض میکند.»
[۱٠] «اوریل که روز دادخواهی خدای ندا میکند.» آنگاه آن چهار فرشته برای عذرا حکایت کردند که چگونه خدای آنان را برای یسوع فرستاد و صورت یهودا را برگردانید تا آن عذابی را، که برای آن دیگری را فروخته بود، بچشد.
[۱۱] آنگاه آن چهار فرشته برای عذرا حکایت کردند که چگونه خدا آنان را بهسوی یسوع فرستاد و صورت و صوت یهودا را برگردانید تا آن عذابی را که مر دیگری را برافروخته بود بچشد.
[۱٢] آنوقت نگارنده گفت: ای معلم، آیا مرا جایز است که اکنون از تو سؤال کنم چنان که جایز بود در وقتی که تو با ما مقیم بودی؟
[۱۳] یسوع در جواب فرمود: «ای برنابا، هر چه میخواهی سؤال کن که تو را جواب خواهم گفت.»
[۱۴] پس نگارنده گفت: ای معلم، خدایی که مهربان است، پس برای چه ما را این اندازه عذاب فرمود به اینکه ما را معتقد ساخت تو مردهای؟
[۱۵] هر آینه که مادرت گریست حتی مشرف به موت شد.
[۱٦] خدای پسندید که بیفتد بر تو ننگ کشته شدن میان دزدان در کوه جمجمه و حال آن که تو قدوس خدایی.
[۱٧] یسوع در جواب فرمود: «ای برنابا، مرا تصدیق کن که خدا بر هر گناهی عقاب میفرماید عقاب بزرگی هر چند که کم باشد؛ زیرا خدای به غضب میآید از گناه.»
[۱٨] «پس از این رو چون که مادرم و شاگردان امنای من که با من بودند کمی مرا دوست داشتند به دوستی جهانی، خداوند نیکوکردار خواست که بر این دوستی آنان را عقاب کند به اندوه حاضر، تا عقاب نکند بر آن به شرارههای دوزخ.»
[۱۹] «پس چون مرا مردم خدای و پسر خدای خواندند، با اینکه من در جهان بیزار بودم، خدای خواست که مردم مرا استهزا کنند در این جهان به مرگ یهودا، در حالتی که معتقد باشند به این که من همانم که بر دار مرده است تا شیاطین مرا استهزا نکنند در روز جزا.»
[٢٠] «این باقی خواهد بود تا بیاید محمّد پیغمبر خدای، آنکه چون بیاید این فریب را کشف خواهد فرمود بر کسانی که به شریعت خدای ایمان دارند.»
[٢۱] پس از اینکه این سخن بگفت، فرمود: «همانا تو ای پروردگار خدای ما، عادلی؛ زیرا تنها تو راست اِکرام و بزرگواری بدون نهایت.»
[↑] پینوشتها
[۱]-
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-