|
فرزندخواندگی
فهرست مندرجات
- پیشینهی تاریخی
- در عهد عتیق
- در عهد جدید
- در قرآن
- ملاحظات حقوقی
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
انسانشناسی خانواده
فرزندخواندگی (به انگلیسی: Adoption، با تلفظ آمریکایی: Adoption) (به دو صورت پسرخواندگی و دخترخواندگی)، رابطه خاصی بین یک فرد با فرد دیگر یا یک فرد با یک خانواده، که به موجب آن، رابطه قراردادی میان فرزندخوانده و پدرخوانده و مادرخوانده بهوجود میآید. از لحاظ زیستی، هرچند فرزندخواندگی، پیوند نسبی نیست، اما از لحاظ حقوقی ممکن است، بهطور قراردادی حقوقی را برای طرفین ایجاد کند.
▲ | پیشینهی تاریخی |
فرزندخواندگی، در طول تاریخ حقوق به عنوان یکی از روشهای حمایت از کودکان بیسرپرست وجود داشته است.
هنديان و پارسيان و مردم چين قديم چون ماندگاری و داير بودن کانون خانواده را لازم میدانستند و میبايست که بهطور مرتب مراسم خاصی را برای نياکان درگذشته خويش انجام دهند، به فرزندخواندگی اهميت میدادند و اگر کسی فرزندی نداشت با شيوههای مختلف بر حسب عادات خود، فردی را به فرزندی میگرفت. فرزندخواندگی در بين يونيان نيز رايج و متداول بوده است.
در ايران باستان (پارس) بهويژه در زمان ساسانيان فرزندخواندگی مورد پذيرش و مرسوم بوده است. خصوصاً با توجه به نقشی که دين زرتشت در آن ايّام داشته و اعتقاداتی که زرتشتيان در مورد فرزندخواندگی دارند و فرزندخوانده را در حکم فرزند حقيقی دانسته و آثار رابطه پدر و فرزندی را بر آن حاکم میدانند، نهاد فرزندخواندگی دارای جايگاه ويژهای بوده است، چنانکه در اين باره گفته شده است:
«زرتشتيان معقتد بودند که فرزند عنوان پل صراط را دارد و کسی که فرزند نداشته باشد قادر نيست در روز قيامت از پل صراط بگذرد. بنابراین، کسانیکه صاحب فرزند نبودند برای رفع اين نقيصه و طلب آمرزش و عبور از پل مزبور، فرزند بدلی برای خود انتخاب میکردند.»
▲ | در عهد عتیق |
در عهد عتیق بهندرت به فرزندخواندگی اشاره شده است. زبان عبری برای این عمل از هیچ اصطلاح فنی برخوردار نیست، و این عمل در احکام شرعی عهد عتیق بهچشم نمیخورد. دلیل این امر شاید وجود چندین راه حل دیگر برای مسالهی نازایی در ازدواج در میان اسرائیلیان باشد. چند همسری و ازدواج با برادر شوهر نیاز به فرزندخواندگی را کاهش میداد و اصل حفظ ملک در داخل قبیله (لاو ۲۵:۲۳؛ اعدا ۲۷:۸-۱۱؛ ار ۳۲:۶) از پارهای از ترسهای والدین بیاولاد میکاست.
موضوع فرزندخواندگی در عهد عتیق بهواسطه متون یافته شده در بینالنهرین و سوریه بهگونهای چشمگیر روشن شده است. فرزندخواندگی در خاور نزدیک باستان عملی قانونی بود که شخص بهوسیله آن داخل روابط خانوادگی جدیدی میشد، با امتیازات و مسئولیتهای کامل و برابر با کسی که بهواسطه تولد از چنین رابطهای برخوردار بود. اگر این تعریف را به عهد عتیق تعمیم داده شود، موارد اندکی از فرزندخواندگی در آن قابل تشخیص است که بیشتر از آنها در پیدایش ۱۲-۵۰ یافت میشود.
طبق رسوم قانونی متون میخی، برای آنکه ایلعازر وارث ابراهیم شود، (پیدا ۱۵:۳) و نیز برای اینکه پسران هاجر و بلهه و زلفه سهمی از ارث ابراهیم و یعقوب ببرند (پیدا ۱۶:۱-۴؛ ۳۰:۱-۱۳؛ ۲۱:۱-۱۰)، لازم بود رسم فرزندخواندگی انجام پذیرد. نامهای از لارسا موجود است از بابل باستان که بیان میدارد که یک مرد بدون پسر میتواند غلام خود را به فرزندی بپذیرد.
پذیرش پسران متعهها به فرزندی از گفتههای ساره و راحیل تائید میشود که گفتند «از او بنا شوم» (پیدا ۱۶:۲؛۳۰:۳) و نیز گفته راحیل که گفت «خدا ...پسری به من عطا فرموده است» (پیدا ۳۰:۶). گرچه هیچ شاهدی در مورد پذیرش یعقوب به فرزندی لابان موجود نیست (پیدا ۳۱:۳، ۳۰،۱۸؛ ۳۲:۳)، یعقوب خودش احتمالاً افرایم و منسی را به فرزندی پذیرفت. در جاهای دیگر عهد عتیق، موسی (خروج ۲:۱۰) و استر (استر ۷:۲،۱۵) به احتمال بسیار قوی به فرزندی پذیرفته شده بودند اما احتمالاً مطابق قوانین غیر اسرائیلی.
ظاهراً در مز ۲:۷ فرمول فرزندخواندگی بهکار رفته است («تو پسر من هستی» پیدا ۴۸:۵، «دو پسرت ... از آن من هستند»). در عهد عتیق اشارهای به آداب و رسوم فرزندخواندگی نشده، گرچه رسم «ولادت یافتن بر زانوهای کسی» (پیدا ۳۰:۳؛ ۵۰:۲۳؛ ایوب ۳:۱۲) با تولد کودک و پذیرش او از سوی رئیس خانواده مرتبط است.
فرزندخواندگی جنبهای الهیاتی نیز داشته است. ملت اسرائیل پسر خدا تلقی میشد (اش ۱:۲؛ ار ۳:۱۹؛ هو ۱۱:۱)، خاصه نخستزاده خدا (خرو ۴:۲۲؛ ار ۳۱:۹)، و پادشاه از تبار داود نیز از امتیازی مشابه برخوردار بود، گرچه بر بشریت او و مسئولیتش به همان اندازه تأکید شده بود (۲ سمو ۷:۱۴؛ ۱توار ۲۸:۶؛ مز ۸۹:۱۹). همین گزینش الهی بود که در پس این گفته پولس قرار دارد که فرمود پسرخواندگی از آن قوم اسرائیل است (روم ۹:۴).
▲ | در عهد جدید |
فرزندخواندگی در عهدجدید ریشه در قوانین روم ندارد كه در آن هدف اصلی تداوم نسل والدینی بود كه شخصی را به فرزندی میپذیرفتند؛ ریشهی فرزندخواندگی در عهدجدید در رسوم یهودی میباشد كه امتیازات خانوادگی را به فرزندخوانده انتقال میداد. این موضوع فقط در نوشتههای پولس دیده میشود و رابطهای است كه بهواسطهی فعل خدا بر اساس فیض رایگان اعطا میشود و آنانی را كه زیر شریعت قرار دارند فدیه میدهد (غلاطیان ۴:۵).
هدف و نتیجهی آن تغییر جایگاه و موقعیت فرد است از بندگی به پسرخواندگی (غلاطیان ۴:۱)؛ این امر را خدا از ازل طرح ریخته بود و عیسی مسیح آن را به اجرا درآورد (افسسیان ۱:۵). فریاد «ابا! پدر!» (رومیان ۸:۱۵ و غلاطیان ۴:۶؛ در چارچوب فرزندخواندگی) شاید فریاد سنتی هر غلامی بود كه به فرزندی پذیرفته میشد.
پسرخوانده خدا از تمام حقوق خانواده برخوردار است، از جمله حق حضور در مقابل پدر (رومیان ۸:۱۵) و سهیم شدن بههمراه مسیح در میراث الهی (رومیان ۸:۱۷). حضور روح خدا هم وسیلهی تحقق این پسرخواندگی است (رومیان ۸:۱۴) و هم نتیجه آن (غلاطیان ۴:۶). این فرزندخواندگی هر قدر هم از نظر جایگاه و موقعیت فرد كامل باشد، هنوز باید بههنگام رهایی خود خلقت از قید بندگی بهگونهای نهایی واقعیت بیابد (رومیان ۸:۲۱).
فرزندخواندگی بهعنوان رابطهای مبتنی بر فیض، بهگونهای تلویحی در نوشتههای یوحنا در خصوص «فرزند شدن» (یوحنا ۱:۱۲؛ یوحنا ۳:۱-۲)، و در اعطای مجدد حقوق كامل خانوادگی به پسر گمشده (لوقا ۱۵:۱۹) و در كاربرد مكرر عنوان پدر برای خدا از سوی عیسی (متی ۵:۱۶؛ ۶:۹؛ لوقا ۱۲:۳۲) مشاهده میشود.
▲ | در قرآن |
پیش از ظهور اسلام در محیط عربستان فرزندخواندگی امری متداول بوده است، علت رواج آن بود که قوام و بقای جامعه و خانواده به مردان و فرزندان پسر دانسته میشد و زنان در این خصوص حقی نداشتند. فرزندخواندهها از تمام حقوقی که فرزندان حقیقی برخوردار بودند، از جمله ارث بهره میبردند. در هنگام ظهور اسلام نیز فرزندخواندگی امری رایج بوده است. به گونهای که مسلمین برخی از یتیمان را به فرزندی گرفته و با آنان همانند فرزندانشان رفتار میکردند.
اما داستان عشقی محمد با زینب دختر جحش، که همسر زید بن حارثه فرزندخواندهی پیامبر اسلام بود، سبب شد، که زید زینب را طلاق دهد و به ادعای قرآن، پیامبر برای شکستن رسم جاهلی که فرزندخوانده را همچون فرزند تنی خود میدانستند، با او ازدواج کند. این ازدواج موجب شد، که حتی برخی صحابه، پیامبر را مورد طعن و آزار قرار دهند.
در آیهی ۵ سورهی احزاب آمده است: «آنان را به[نام] پدرانشان بخوانيد كه اين نزد خدا عادلانهتر است و اگر پدرانشان را نمىشناسيد پس برادران دينى و موالى شمايند و در آنچه اشتباهاً مرتكب آن شدهايد بر شما گناهى نيست ولى در آنچه دلهایتان عمد داشته است [مسؤوليد] و خداست كه همواره آمرزنده مهربان است». عبدالله بن عمر گوید: ما همیشه زید بن حارثه را زید بن محمد میخواندیم تا اینکه این آیه نازل گردید.[]
و در آیهی ۳۷ همین سوره آمده است: «و آنگاه كه به كسى كه خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو [نيز] به او نعمت داده بودى مىگفتى همسرت را پيش خود نگاهدار و از خدا پروا بدار و آنچه را كه خدا آشكاركننده آن بود در دل خود نهان میکردى و از مردم مىترسيدى با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى پس چون زيد از آن [زن] كام برگرفت [و او را ترك گفت] وى را به نكاح تو درآورديم تا [در آينده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان چون آنان را طلاق گفتند گناهى نباشد و فرمان خدا صورت اجرا پذيرد».
سبب نزول این آیه چنین است: «روزى محمد وارد خانه زید بن حارثه شد زینب را ایستاده [و لخت] دید و زینب زنى زیباروى و نیکو خلقت و سفیدرنگ بود و جامه زیبا و نیک مىپوشید. در این وقت ناگهان چشم پیامبر اسلام به وى افتاد و گفت: «سبحان اللّه مقلّب القلوب، این بگفت و برگشت». زید در آنوقت در خانه نبود وقتى که به منزل آمد، زینب موضوع پیامبر را براى او شرح داد بعد از این جریان محبت زینب در دل پیامبر افکنده شد و کراهتى از زینب در دل زید پدید آمد و زید در چنین موقعیتى از جا برخاست و نزد رسول خدا آمد و گفت: یا رسولاللّه زینب زنى متکبّر است و به من فخر مىفروشد و مطیع دستورات من نیست و مرا با سخنان درشت که از زبان او بیرون مىآید، مىرنجاند من هم میخواهم او را طلاق گویم. سپس پیامبر طى آیه نازله «أَمْسِک عَلَیک زَوْجَک وَاتَّقِ اللَّهَ» او را دلدارى داد که از طلاق زینب منصرف شود.»[تفسیر کشف الاسرار]
آنگهی قرآن میافزاید: «محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست؛ ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است»[سورهی احزاب، آیهی ۴۰]
بهقول «شیخ طوسى» گویند: «این آیه درباره زید بن حارثه نازل شده زیرا مردم او را زید بن محمد میخواندند». صاحب کشفالاسرار گوید: وقتی «پیامبر زینب را از براى خود عقد نمود در این باره عدهاى گفتند: پیامبر زن فرزند خویش را بهعقد خود درآورده است در صورتىکه در شرع او جائز نیست. خداوند این آیه را فرستاد و فرمود که محمد پدر زید نیست و زوجهی فرزندى که از صلب پدر خویش باشد. بر چنین پدرى جائز نیست که زن او را به عقد خود درآورد در صورتىکه زید فرزندخواندهی پیامبر بوده و از صلب او نبوده است.»
▲ | ملاحظات حقوقی |
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
...
[▲] پینوشتها
...
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها: │ ...