|
محمد داوود
فرزند برومند افغانستان
فهرست مندرجات
.
زندگینامه محمدداوود خان
محمدداوود خان، زادهی ۲۷ سرطان ۱۲۸۸ خورشیدی در کابل، در دههی ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، در پستهای گوناگونی خدمت کرد و در سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۰ وزیر دفاع بود و از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳ بهعنوان نخستوزیر افغانستان منصوب شد. او در این دوران بهخاطر سیاستهای مترقی و اصلاحات بنیادین و تلاشهایی که برای بهبود حقوق زنان نمود و همچنین شروع دو طرح نوسازی پنجساله که نیروی کار را در حدود ۵۰ درصد افزایش داد، و سبب اعمار شاهراهها و تأسیس تعدادی کارخانههای بزرگ شد، شهرت نیک دارد. او، در سال ۱۹۶۳، در پی بالاگرفتن اختلافات افغانستان با پاکستان روی مسئلهی پشتونستان، توسط محمدظاهر شاه، پادشاه این کشور از سمتش برکنار شد. اما پس از ده سال خانهنشینی، در نیمهشب ٢٦ سرطان ۱٣۵٢ خورشیدی، با کودتای بدون خونریزی (کودتای سپید) که آنرا «انقلاب سفید» مینامید، به پادشاهی چهل سالهی محمدظاهر شاه نقطهی پایان نهاد. او در ۲۷ سرطان، در نخستین جلسهی کمیته مرکزی جمهوری افغانستان، بهعنوان رئیس دولت و صدراعظم انتخاب شد و همچنین مقامهای وزارت دفاع ملی و وزارت امور خارجه را نیز شخصاً بر عهده گرفت.
وی از ابتدا دارای افکار مترقی و یک ناسیونالیست قوی بود. از اینرو با حزب دموکراتیک، بهویژه شاخهی پرچم روابط نزدیکی داشت و از نیروی نظامی آنها در پیروزی کودتا استفاده کرد و پس از پیروزی به کادرهای این جناح پستهای مهم و کلیدی داد. اما در اواخر سالهای قدرتش از مسکو و چپیها فاصله گرفت و حتی در صدد نابودی آنان برآمد. این اقدام باعث شد تا حزب دموکراتیک خلق دست به کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ بزند و در همان روز او را همراه با تمام اعضای خانوادهاش در ارگ ریاستجمهوری افغانستان به قتل برسانند و اجساد آنها را در مکانی نامشخص بهصورت دستهجمعی گور کنند.
سیسال بعد (در سال ۱۳۸۷ خورشیدی) با شناسایی بقایای اجساد آنان در شرق کابل، دولت، پیکرهای داوود خان و اعضای خانوادهی او را روز سهشنبه ۲۷ حوت سال ۱۳۸۷ خورشیدی (۱۷ مارس ۲۰۰۹) طی مراسمی رسمی در تپهی تاجبیک در غرب کابل بهخاک سپرد.
بنیانگزار افغانستان نوین و مؤسس رژیم جمهوری
ښاغلی محمدداوود پسر مرحوم سردار محمدعزیز خان در سال ۱۲۹۰ شمسی در کابل پا به عرصهی وجود گذاشت که دست قدرت او را برای مأموریتهای بزرگ و تاریخی دربارهی سعادت و انقلابهای عظیم کشور افغان پرورش میداد. این فرزند نامور در دامان پرعطوفت فامیل بزرگوارش تربیت یافت. تحصیلات ابتدایی را در لیسهی حبیبیه تکمیل کردند و بعداً برای ادامهی تحصیل رهسپار فرانسه گردیدند.
در پاریس تا ختم دورهی اعتشاش مشغول تحصیل بودند و آنگاه بهوطن عودت نمودند. چندی به وزارت امور خارجه مؤظف و سپس در سال ۱۳۱۰ شامل تعلیمگاه پیاده گردیده و آن را به موفقیت به پایان رسانیدند.
در عقرب سال ۱۳۱۱، به رتبهی فرقهمشری ثانی به قوماندانی فرقهی مشرقی مقرر و پس از یکسال خدمت بهحیث حاکم اعلی و قوماندان عسکری در ولایت مشرقی مؤظف شدند.
در سال ۱۳۱۴، به فرقهمشری ثانی ترفیع و بهحیث نائبالحکومه و قوماندان عسکری قندهار و فراه مقرر گردیدند. با وجود شرایط نامساعد آنوقت هنوز هم خاطرهی کاررواییهای آنزمان این رادمرد بزرگ در خاطرههای مردمان آنجا باقیست.
در سال ۱۳۱۷، بهحیث رئیس تنظیمه و قوماندان قوای عمومی مشرقی مقرر شدند. بعد از یکدوره خدمت در مشرقی بهعهدهی قوماندانی قول اردوی مرکز و قوماندانی مکاتب حربی مؤظف شدند. تشکیلات جدید و اساسی ایشان بود که قول اردوی مرکزی و مکاتب حربی را از شکل سابقهی آن بیرون آورده و بدان انسجام عصری بخشیدند.
در ماه ثور ۱۳۲۵، عهدهدار وظیفهی وزارت حرب گردیدند و در ۱۳۲۶ بهحیث وزیر مختار و نمایندهی فوقالعادهی افغانستان در پاریس، برن و بروکسل مقرر شدند.
در ماه عقرب همانسال مجدداً بهحیث وزیر حربیه مقرر و ریاست گروپ اول و عضویت مجلس شورای دولت را تا میزان سال ۱۳۳۰ بهعهده داشتند.
در سال ۱۳۳۲ بهدعوت جلالتمآب رئیسجمهور ترکیه به انقره مسافرت نمودند.
در سال ۱۳۳۲، این فرزند فداکار وطن وظیفهی صدارت عظمی را بهدوش گرفتند. در آن آوان افغانستان در این گوشهی دنیا بهحیث یک نقظهی فراموششده از نظرها زندگی میکرد. شعور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در حلقههای کوچک خیلی کم و حتی نادر بهنظر میرسید. فقر و بیکاری و تنبلی و گوشهنشینی جز عادت مردم گشته بود. از آن بهبعد لحظهای نیاسود و روزی آرام ننشست. اولین طرح پلان پنجسالهی اقتصادی و اقتصاد رهنماییشده بهمنظور انکشاف سطح زندگی مردم از یادگارهای فراموشنشدنی این رادمرد بزرگ است.
شهر کابل که از صدها سال بهحال اولیه باقیمانده بود، به یکبارگی چهرهی خود را تغییر داد. معارف، صنعت، زراعت، صحیه و تجارت یکی بعد دیگری بهسوی انکشاف سوق داده شد.
در اثر جلب کمکهای خارجی و همکاری بیشایبه نسل جوان شاهراههای درجه یک، بندهای آبگردان برق، کانالهای بزرگ یکی بعد دیگری احداث میگردید و نیروی محرکهی انسانها را بیشتر تحریک مینمود و خوبتر به آینده، آیندهی که نسل جوان خدادوست و وطنپرست در آن به آسودگی و آرامی بدون تشویش و احساس خطر از ارتجاع، بدون خوف از خرافاتپسندی بهسوی امیدها، بهسوی اعتلای کشور و سعادت مردم پیش میرفتند.
بازوی دیگر اجتماع، طبقهی نسوان افغانستان که از چندین هزار سال از اجتماع طرد و بهگوشههای انزوای کلبههای خوش بهسر میبردند، بههمت این رادمرد بزرگ، این فرزند حقیقی وطن جز فعال جامعهی خود گردیدند و دیگر آن حقوق غصبشده انسانیت و خداوند بزرگ به ایشان عنایت فرموده بود، برای ابد از خاطرهها بیرون گشت. روابط دوستانه و فعال و بیطرفانه بین تمام ممالک خورد و بزرگ با درنظرداشت حق حاکمیت ملی و پالیسی مستقل که از آمال و آرزوهای مردم نمایندگی میکرد، برقرار گردید.
در تمام شئون مملکت ترقیات چشمگر هر روز و روز بعد دیده میشد. به نسل جوان مصئونیت و به مملکت امنیت قابل ملاحظهی بهوجود آمده بود.
تأمین اقتصاد رهنماییشده به مسیر طبیعی خویش در جریان افتاد و پلانگذاریها به شوق و ذوق بیپایان از طرف جوانان پیش برده میشد. دیگر مانع وجود نداشت تا تحولی در امور اجتماعی مملکت بهوجود نیاید.
روزهای سال ۱۳۴۱، یکی بعد دیگری بهپایان میرسید. در پیرامون این سال است که برای اولینبار طرح قانون اساسی جدید را میگذارد. اولین قانون اساسی تفکیک قوای ثلاثه، تحدید صلاحیت شاه، جداشدن حکومت از سلطنت که نقاط اساسی آن را تشکیل میداد، ایجاب خودگذری و کنارهگیری این سازندهای افغانستان جدید را مینمود. اینست که از کار کنارهگیری میکند و برای اولینبار در ۱۸ حوت ۱۳۴۱ نوید دیموکراسی، آزادی، برابری و برادری را به گوشهای هموطنان ابلاغ مینماید. با رفتن او از صنحهی فعالیت دلهای امیدوار مردم امیدوار، داغدار میگردد، دیدهها اشک میبارد. اما آنهاییکه شاهد زندگی این فرزند رشید افغانستان بودند، برای اولینبار آنگاهی که چوکی مقام صدرات را خودش بهدست خود بهیکی از منسبوبین غیرخاندانی میسپارد، او را بهحال تبسم و خوش و خندان میبینند. سروری که در زندگی پیشین او کمتر دیده شده بود.
چند روز کوتاهی نگذشته بود، که چهرهها تبدیل میگردد، پیشنهادها دگرگون میشود، و فصل دیگری از زندگی او را تشکیل میدهد. ده سال از همهچیز کنارهگیری میکند و از همین دقایق است که بهطرح پلانی که بهتر و خوبتر بتواند نیکبختی و آرامی و سعادت مردم در او سراغ گردد، متوجه میشود.
این مغز متفکر، این شخصیت بزرگ تشخیص میدهد که دیگر این رژیم مصدر کاری برای خواستههای مردمان افغانستان شده نمیتواند.
اینست که با پیروان فداکار خویش در نیمههای شب، آنگاهی که حتی مرغان سحرخیز هنوز بهخواب آرامی غنوده بودند، برمیخیزد و تحول عظیمی را که سالها در اعماق قلب مردم ما جز آرزوها و آرمانهای نهفته بود، بیدار میکند و برای همیشه آنچه را میخواست به هموطنان گرامی خود تقدیم کند، ارمغان میدهد.
دیگر این شخصیت بزرگ سازنده و بنیانگزار افغانستان نوین و مؤسس جمهوری آن است. میلیونها دل بهیاد او میطپد و صدها هزار چهره بشاش، بهخاطرش خندان است.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- محمدداوود، فرزند برومند افغانستان، مجلهی هفتگی ژوندون: سهشنبه ٦ اسد ۱۳۵۲، شمارهی ۱۸ و ۱۹، صص ۱۱ و ۹۴.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ مجلهی هفتگی ژوندون، شمارهی ۱۸ و ۱۹