نـوشــته: دکتر حشمت خليل غبار
(پيوست يکم: افغانستان در مسير تاريخ، ج ۲)
مير غلاممحمد غبار پسر ميرزا مير محبوبخان و متولد در شهر کابل در سال ۱٢٧۶ شمسی برابر با سال ۱٨٩٨ ميلادی است. تحصيلاتش خصوصی و مطالعاتش بيشتر در رشتههای تاريخ و ادب و فلسفه و اجتماعيات و امثال آن بوده است. ايام شبابش مصادف با زمانی بود که در افغانستان مقدمات يک تحول اجتماعی آهسته آهسته پديدار میشد. در کابل جريدهً منتشر، کتابخانه شخصی موجود و حلقههای مريی و غير مريی روشنفکری متشکل میگرديد. متعاقباً در کشور يک انقلاب سياسی و تحول اجتماعی جهندهی پديدار و در نتيجه افغانستان در جنگ سوم با دولت انگليس فاتح گرديد. اين حادثهها موجد فضای مساعدی برای جنبشهای اجتماعی نسل جوان مملکت شد. گرچه يک دوره مستعجلی بود که از ده سال بيشتر عمر نداشت. در طی اين حوادث غبار اشتغال به مشاغل ذيل داشت:
در دورهً امانيه:
- ■ مديريت هفته وار«ستارهً افغان» از زمستان ۱٢٩٨ تا تابستان ۱٢٩٩ (۱۱۱٩-۱٩٢۰)
اين جريده در دو صفحه با مضامين انتقادی و اصلاحی در مطبعه سنگی جبل السراج و باز در چاريکار مرکز ولايت پروان چاپ و نشر میشد.
■ رياست يکی از شعب وزارت امنيه عموميه: ۱٢٩٩-۱۳۰۰ (۱٩٢۰-۱٩٢۱)
■ عضويت هيئات تنظيميه ولايت هرات : ۱۳۰۰ (۱٩٢۱)
■ معاونيت تصدی شرکت امانيه و نمايندگی تجارتی تصدی در نمايشگاه مسکو: ۱۳۰۳ (۱٩٢٤)
■ کاتب وزارت مختاری افغانستان در پاريس: ۱۳۰۵ (۱٩٢۶)
■ مديريت گمرکات ولايت قطغن و بدخشان: ۱۳۰۶ (۱٩٢٧)
■ وکالت انتخابی شهريان کابل در لويه جرگه در پغمان: ۱۳۰٧ (۱٩٢٨)
در دوره حکمروايی خانواده نادر شاه:
- ■ سرکاتب وزارت مختاری افغانستان در برلين : ۱۳۰٩ (۱٩۳۰)، غبار از اين وظيفه استعفا کرده و به افغانستان برگشت تا در مبارزه بر ضد استبداد نادر شاه مستقيما دخيل شود.
■ عضويت انجمن ادبی کابل: ۱۳۱۰-۱۳۱۱ (۱٩۳۱-۱٩۳٢)
■ محبوس سياسی: ۱۳۱٢-۱۳۱٤ (۱٩۳۳-۱٩۳۵)
(از سبب تروری که در سفارتخانه دولت انگليس در کابل از طرف يک افغان بنام محمدعظيم بعمل آمد و سه نفر از مربوطين آن سفارت کشته شدند)
■ تبعيد سياسی در ولايات فراه و قندهار از جهت حادثه قبل الذکر: ۱۳۱٤-۱۳٢۱ (۱٩۳۵-۱٩٤٢)
■ عضويت انجمن تاريخ در کابل: ۱۳٢٢-۱۳٢٧ (۱٩٤٢-۱٩٤٨)
■ نمايندهً انتخابی شهريان کابل در دوره هفتم شورای ملی: ۱۳٢٨-۱۳۳۰ (۱٩٤٩-۱٩۵۱)
■ موسس و منشی حزب وطن و موسس و صاحب امتياز جريده وطن ارگان حزب: ۱۳٢٩-۱۳۳۰ (۱٩۵۱-۱٩۵٢)
(جريده وطن که در چهار صفحه با روش انتقادی در مطبعه ملی چاپ و گستتنر میشد در سال ۱۳۳۰ (۱٩۵۱) از طرف حکومت توقيف و حزب وطن در سال ۱۳۳۱ (۱٩۵٢) از طرف حکومت ممنوع شناخته شده و بعدا درسال ۱۳۳۵ (۱٩۵۶) انحلال آن از طرف حکومت رسما اعلان گرديد.)
■ محبوس سياسی: ۱۳۳۱-۱۳۳۵ (۱٩۵٢-۱٩۵۶) (بنام رهبری يک مظاهره انتخاباتی با يک عده رفقای حزبی
■ ۱۳۳۵-۱۳۵۶ (۱٩۵۶-۱٩٧٨) مدت بيست سال ديگر غبار، مبارز، آزادی خواه، وطنپرست، روزنامهنگار، نويسنده و مورخ، در مراقبت و فشار خانواده حکمران مجبور شده بود که در منزل خويش مشغول فعاليتهای سياسی، مطالعه و يا تاليف باشد. (غبار در همين دوره کتاب "افغانستان در مسير تاريخ" را نوشت). در طول اين مدت دولت به هر وسيلهً که میشد از نشر جريده، مقاله و يا کتاب از طرف غبار ممانعت میکرد (حکومت در همين دوره جلد اول افغانستان در مسير تاريخ را توقيف کرد)، و همچنين از انتخاب شدن غبار در شورا در دوره دوم (دموکراسی دولتی) جلوگيری کرد.
■ وفات: ۱۶ دلو ۱۳۵۶ (۵ فبروی ۱٩٧٨).
صرف چند ماه قبل از سقوط دولت خاندان حکمران توسط کودتای رژيم دستنشانده اتحادشوروی مير غلاممحمد غبار که برای معالجه معده به برلين غربی رفته بود در شفاخانه چشم از جهان فروبست و بعداً در مقبره آبايیاش در شهدای صالحين در کابل دفن گرديد.
غبار قبل از وفات وصيت کرده بود که چند صد جلد کتب کمياب کتابخانه شخصیاش به يکی از کتابخانههای افغانستان مجانا اهدا شود. بعد از وفاتش اين توصيه او برآورده شد و اين کتب به کتابخانه عامه کابل اهدا گرديد. غبار در وصيتنامهاش همچنين نوشته است: (من برای فرزندان خود نعمت توحيد بالله و توفيق خدمت و شفقت به بينوايان و همنوعانم میخواهم که نتيجه آن آرامی ضمير و وجدان و خوشبينی نسبت به حيات و ممات است.)
غبار از رنج انسان و بخصوص بينوايان عميقا متاثر میشد. بطور مثال: زمانی را بياد دارم که من (حشمت خليل غبار) پسر خورد سال بودم، در يکی از روزهای سرد زمستان که برف به شدت میباريد با پدرم (مير غلاممحمد غبار) در جاده ولايت کابل روان بوديم. او دستم را گرفته بود، در کنج ديواری مرد پير را ديديم که از سرما میلرزد و از نگاه موقرش حزن و اندوه میبارد. اين مرد تنها پيرهن و شلوار فرسوده در بر داشت، پدرم بالاپوش خود را از تن برکشيد و به اين مرد بداد و خود تمام زمستان را بدون بالاپوش سپری کرد، زيرا اين يگانه بالاپوش او بود و او توان خريد بالاپوش ديگری را نداشت، اين کردار او در زير دانههای درشت برف آنروز از انظار ديگران مستور بود، ولی من احساس عميق بشر دوستی او را از نزديک میديدم.
غبار که در آخرين ياداشتش، خدمت به بينوايان را به فرزندان خود توصيه کرد، در زندگی خود خدمت به بينوايان را پيشه خود ساخته بود، عمر خود را در اين راه صرف کرده و هيچوقتی سر خود را در مقابل ظالم و تهديد و خطر مرگ به حکومات تسليم نکرد و حتی پرزهً به عنوان عريضه از محبس و يا تبعيدگاه به حکومات نداد. خانواده حکمران که در شکستاندن غبار توسط زنجير و زندان ناکام شده بود، عصبانی گرديده و توسط مخبرين خود به تبليغات سوء وسيع در برابر غبار دست میزد. هنگامی که حکومت بعد از صدارت محمد داودخان دور دوم دموکراسی از بالا را اعلام کرده و با زور و توطئه مانع انتخاب شدن غبار به حيث وکيل شورا از شهر کابل میگرديد، يکی از عمال حکومت در مجلسی از شهريان کابل که در زينبننداری داير شده و غبار در آنجا خطابه میداد، به اشاره گفت که رهايی غبار از محبس گويا نشانهً از سازش وی با حکومت است. غبار در جواب گفت: (حکومات استبدادی از دسايس و تبليغات ناجوانمردانه در برابر مبارزين صرفه نمیکنند، کليد زندان بدست حکومت است و با دسيسه هر کسی را هر وقتی که بخواهد رها میکند يا نگه میدارد. اما من در اينجا که عدهً از عمال دولت نيز موجود اند، به دولت افغانستان چلنج میدهم که اگر کوچکترين پرزهً از من مبنی بر سازش و تسليمی در طول حيات سياسیام داشته باشند، عرضه کنند تا همه آگاه شوند، آنها چنين پرزه و سندی ندارند. ولی من تاريخ واقعی مردم افغانستان را خواهم نوشت اسناد خيانت حکومات استبداد و اشخاص مربوطه شانرا نيز برملا خواهم کرد.) غبار اين وعده را بجا کرده و به نوشتن کتاب افغانستان در مسير تاريخ آغاز کرد.
غبار با راستکاری و صداقتی که در راه مردم و بشريت داشت در زمان اقتدار خانواده حکمران همواره با سر بلند و با شهامت، بدون ترس از کسی، حقايق را بيان میکرد و مینوشت، کتاب افغانستان در مسير تاريخ، نوشته او در زمانی که خانواده حکمران بر سر اقتدار بود بيانگر اين واقعيت است: بطور مثال دو نفر از خطرناکترين و مستبدترين حکمروايان افغانستان اول نادر شاه و چند سال بعدتر محمد داود صدراعظم از غبار دعوت کردند (رجوع شود به جلد دوم افغانستان در مسير تاريخ) که با حکومات استبدادیشان همکاری کند، غبار با قبولی خطر مرگ و سالها حبس و تبعيد و نظربندی در منزل اين دعوتها را که منافی مصالح مردم و افغانستان میدانست رد کرد در حالی که بودند اشخاصی که در مقابل تهديدات مستبدين مقاومت نتوانسته و از ترس تسليم میشدند.
آثار غبار:
قبلا بايد متذکر شد تا هفتاد سال پيشتر تاريخ افغانستان با غنای که دارد در مطاوی آثار تاريخی ديگران و بيگانگان مخشوش و مبهم مانده بود. حتا در مدارس خود افغانستان آنروز تاريخ مملکت از قرن هژده به اينطرف تدريس میگرديد و البته اين روش ضربهً اسفانگيز و محزن بر پيکر فرهنگ و تاريخ و هم عظمت و وحدت ملی کشور بود. تا جائی که ديده میشود غبار نخستين کسی است که هفتاد سال پيشتر اين نقيصه بزرگ را احساس کرد و برای رفع آن قلم برداشت و آثاری نوشت، اين آثار از نظر تقدم زمانی و فتح بابی که کرده است ممتاز میباشد زيرا نويسندگان و مورخين جديد افغانستان آنچه را در اين موضوع نوشتهاند همه بعد از اوست، در حالی که غبار بعد از چهل سال يکبار ديگر با نوشتن کتابی چون "افغانستان در مسير تاريخ" شکل تکامل کردهً تاريخنويسی علمی افغانستان را نشان داد. در هر حال آثار و مولفات غبار به قرار ذيل است:
- ۱- جلد اول "افغانستان در مسير تاريخ" در ٨٤۰ صفحه، چاپ اول در سه هزار نسخه در مطبعه عمومی کابل در سال ۱۳٤۶ (۱٩۶٧) اين کتاب از طرف دولت وقت قبل از نشر توقيف گرديد. چاپهای بعدی اين کتاب در خارج از افغانستان بيش از ۱۵۰۰۰ نسخه بوده است (اين کتاب اولين تاريخ علمی افغانستان است که از آغاز دوره تاريخی تا اوايل ربع دوم قرن بيستم را در بر میگيرد.)
سرگذشت چاپ جلد اول کتاب افغانستان در مسير تاريخ:
موسسه طبع کتب در سال ۱۳٤۶ (۱٩۶٧) با مير غلاممحمد غبار يک قرارداد تحريری رسمی را امضا کرد که جلد اول افغانستان در مسير تاريخ را در ۳۰۰۰ جلد چاپ میکند و ۳۰۰ جلد را برای مولف خواهد داد. (در اين وقت اين موسسه مربوط وزارت اطلاعات، وزير آن عبدالروفخان بينوا و صدراعظم محمدهاشم ميوندوال بود ولی پس از چاپ آخرين صفحه کتاب در مطبعه ابتدا نشر اين کتاب به امر خاندان حکمران بدون کدام اعلان رسمی فوراً معطل گرديده و کتاب توقيف شد بعداً صدراعظم جديد نوراحمد اعتمادی توقيف جلد اول افغانستان در مسير تاريخ را بدون حکم کدام مرجع و محکمه قانونی در يک جلسهً استماعيه شورای وقت رسماً اعلان کرد.
محمدانس وزير اطلاعات اين کابينه غبار را رسماً به وزارت اطلاعات خواست تا در حدود چهل جلدی را که غبار بدست آورده بود (حشمت خليل غبار مهتمم چاپ جلد اول اين نسخهها را در جريان چاپ کتاب طبق قرارداد فوقالذکر از مطبعه گرفته بود) و پس بگيرند. اين وزير حکومت به زبان تهديد به غبار گفت: (شما قسمت زياد عمر خود را در زندان و تبعيد گذشتاندهايد و زنجير و زولانه زندانهای افغانستان از دست شما به فغان رسيده است اما بازهم شما چنين کتابی را مینويسيد؟) غبار در جواب گفت: "شما متزل مرا نديدهايد بين خانه و محبس ولايت کابل صرف يک ديوار گلی حايل است (آنوقت منزل غبار در جاده ولايت کابل در جوار محبس بود). اتاقی که من در منزل دارم کوچکتر از اتاقیست که در اين زندان در زمان حبس برايم داده شده بود، پس تهديد به حبس و زندان اثری ندارد، نوشتن تاريخ واقعی مردم افغانستان را وظيفه خود میدانستم و راه قانونی اينست که تاريخی را که نوشتهام از توقيف رها کنيد و حکومت با وسايلی که دارد میتواند بعضی از نويسندگان مستخدم خود را که در گذشته در تحريف وقايع تاريخی افغانستان امتحان دادهاند موظف به جوابيه اين کتاب بسازند."
تا وقتی که دولت خانوادهً حکمران بر سر اقتدار بود، جلد اول کتاب افغانستان در مسير تاريخ، محکوم به توقيف عمری بود. هنگامی که غبار وفات کرد، صرف چند ماه بعدتر دولت خانوادگی حکمران با کودتای کمونستی سقوط کرد و رژيم دستنشاندهً شوروی رويکار آمد (ثور ۱۳۵٧ شمسی، ۱٩٧٨ ميلادی) رژيم جديد برای جلب طرفداری مردم صرف يکماه بعد از رويکار آمدنش (٩ جوزا ۱۳۵٧ شمسی، ۱٩٧٨ ميلادی) جلد اول افغانستان در مسير تاريخ از حبس آزاد کرد و بفروش گذاشت، ولی بعد از سه روز که متوجه شد روحيهً نيرومند ضد استيلاگران خارجی در اين کتاب گرديد و خواست از توزيع آن جلوگيری کند، تقريبا تمام سه هزار جلد چاپ شدهً اين کتاب را مردم در همان چند روز اول خريداری کرده بودند و چيزی برای توقيف باقی نمانده بود.
بعداً جلداول کتاب افغانستان در مسير تاريخ، چهار بار ديگر به تعداد مجموعی بيش از پانزده هزار جلد در خارج افغانستان چاپ گرديد. اين چاپهای بعدی اين کتاب در خارج افغانستان، مثل چاپ اول آن در کابل، مطابق نسخه خطی اصلی مولف بدون کدام تغيير و تحريف بوده است. (بعضی شايعات از بعضی عناصر مشکوک که گويا در بعضی از نسخ چاپی اين کتاب تغييراتی وارد شده، بیاساس و غلط بوده، يا از روی اغراض سياسی و نفع مالی و يا از اثر بیاطلاعاتی بوده است. تا کنون در هر چاپ جديد اين کتاب، يک نسخهً آن حتماً با تسخهً اصلی مقابله شده است تا صحت آن تثبيت گردد.)
٢- جلد دوم "افغانستان در مسير تاريخ": در سال ۱٩٧۳ در کابل تحرير گرديد ولی بخاطر استبداد رژيم وقت (رژيم جمهوری محمد داودخان) امکان چاپ آن در آن زمان ممکن نبود. طبق وصيتنامهً مير غلاممحمد غبار، وظيفهً نگهداری نسخهً خطی اصلی جلد دوم و چاپ آن در وقت مساعد، به دوش فرزندش (حشمت خليل غبار) محول شده بود. خارج کردن اين کتاب از افغانستان در دوران خطرناک حکومت استبدادی بعدی و استيلاگران خارجی، مدتی را در بر گرفت، و باز هم برای فراهمآوری پول لازمهً چاپ آن، مدت بيشتری سپری شد، تا آنکه چاپ اول اين کتاب، مطابق همين نسخهً خطی اصلی مولف و بدون کدام تغيير و کم و کاستی در ٢٨۵ صفحه و در پنجهزار نسخه در ماه جون سال ۱٩٩٩ (سرطان ۱۳٧٨) "در مطبعه امريکن سپيدی" در ويرجينيا، ايالات متحده انجام شد. (اين کتاب سالهای پر ماجرای ربع دوم قرن بيستم را در برمیگيرد.)
۳- "افغانستان و نگاهی بتايخ آن"، اين اثر در ۱٩۰ صفحه محتوی موضوع جغرافيای تاريخی افغانستان است که در سال ۱۳۱۰ (۱٩۳۱) از شماره ٢ تا ۱٢ سال اول مجله "کابل" در مطبعه عمومی کابل طبع و منتشر گرديده است.
٤- "افغانستان در هندوستان"، در ٩۵ صفحه حاوی تاريخ بست نفوذ سياسی افغانستان در هند است که در سال ۱۳۱۱ (۱٩۳٢) از شماره اول تا نهم مجله "کابل" در مطبعه عمومی کابل چاپ و نشر شده است.
۵- "تاريخچه مختصر افغانستان"، از عهد اوستا تا قرن بيستم در ۶٨ صفحه مصور در نخستين سالنامه "کابل" در سال ۱۳۱۱ (۱٩۳٢) با ضميمهً فهرستی از اسمای قديمهً افغانستان و بلاد و ولايت آن در مطبعه عمومی کابل بچاپ رسيده است.
۶- تاريخ "احمد شاه بابا"، حاوی وقايع تاريخی قرن هژده افغانستان در مطبعه عمومی، مصور چاپ گرديده است.
٧- رسالهً "خراسان": تحقيقی است در مورد اطلاق اين نام در طی يک و نيم هزار سال به افغانستان کنونی با استناد به مناشی و ماخذ معتبر تاريخی و جغرافيايی و کتب مسالک و ممالک اين رساله در تقريبا صد صفحه در سال ۱۳٢۶ (۱٩٤٧) در مطبعه عمومی کابل بطبع رسيده است.
٨- رسالهً "امرای محلی افغانستان": در ۵٨ صفحه در شماره های ۱۱-۱٢ سال اول و شمارههای ۳ تا ٧ سال دوم مجله "آريانا" در سال ۱۳۱٢-۱۳۱۳ (۱۳۳۳-۱٩۳٤) در کابل بچاپ رسيده است.
٩- تاريخ "ظهور اسلام و نفوذ عرب در افغانستان": در ۱۱٢ صفحه در جلد سوم تاريخ افغانستان در سال ۱۳٢۶ (۱٩٤٧) در مطبعه عمومی کابل طبع گرديده است.
۱۰- تاريخ "قرون اولی": (بغرض تدريس در صنوف دهم مدارس افغانستان) باتفاق دوست محمدخان معلم تاريخ، در ٢٢۶ صفحه، چاپ مطبعهً عمومی کابل در سال ۱۳٢۶ (۱٩٤٧).
۱۱- کتاب "افغانستان بيک نظر": در ٢٨٤ صفحه چاپ مطبعهً عمومی کابل در سال ۱۳٢۶ (۱٩٤٧) خانوداهً حکمران ورق مربوط دورهً محمدزايی را در اين کتاب نپسنديد و لهذا نجيبالله خان وزير معارف را که رشتهً قومی با خاندان حکمران داشت، موظف ساخت تا بعد از چاپ اين کتاب، اين ورق را حذف کرده و بدون اجازه غبار ورق ديگری را خود نوشته و در اين کتاب بگنجاند!
۱٢- "ادبيات دوره محمد زايی": در ٨۱ صفحه، در قسمت پنجم تاريخ ادبيات افغانستان، چاپ مطبعهً عمومی کابل در سال ۱۳۳۱ (۱٩۵٢).
۱۳- يک سلسله مقالات تاريخی و اجتماعی و سياسی و تراجم حال مشاهير افغانستان و معرفی يک عده کتب خطی تاريخی افغانستان وغيره موضوعات، در مجلات و روزنامههای کابل و دايرةالمعارف طبع و نشر گرديد، از آنجمله بود در شمارههای مختلفهً مجله (آريانا) از سال ۱۳٢٢-۱۳٢٨ (۱٩٤۳-۱٩٤٩)، همچنين مقاله معروف غبار به عنوان "اقتصاد ما" در شماره ۵۱ مورخ ۱۶ ميزان سال ۱۳٢۵ (٩ اکتوبر ۱٩٤۶) روزنامه اصلاح. در اين مقاله بر روش اقتصادی آن عدهً از سرمايهدار و تجار عمده که در راسشان عبدالمجيد زابلی وزير اقتصاد وقت قرار داشت و با خانوداهً حکمران در معاملات تجارتی شريک بودند، اعتراض شده بود که با حصول منافع سرشار در افزايش فقر عمومی طبقات نادار و تخريب اقتصادی طبقات متوسط شهری و روستايی و سرمايهدار و تجار متوسط و خرده میپردازد. اين مقاله سروصدای زيادی برپاکرد. (محمداکبر اعتمادی و ابراهيمخان عفيفی، گماشتگان عبدالمجيدخان زابلی سعی کردند که طی مقالاتی در نشرات دولتی بضد مقالهً غبار از زابلی دفاع کنند.)
۱٤- جريده هفتهوار "ستاره افغان": با چاپ سنگی در دو صفحه از محل جبلالسراج و باز از چاريکار در سال ۱٢٩٨-۱٢٩٩ (۱٩٢۱-۱٩٢۰) به مديريت غبار نشر میشد. هدف از نشر اين جريده زنده نگهداشتن روحيه جهاد ضد استعماری بريتانيا در آستانهً جنگ استقلال افغانستان بود. در اواخر مقالات غبار در اين جريده ماهيت انتقادی بر ادارهً حکومت نيز اختيار کرد.
۱۵- جريده هفتهوار "وطن": ارگان "حزب وطن"، چاپ گستتنر، در سال ۱۳٢٩-۱۳۳۰ (۱٩۵۰-۱٩۵۱) که در کابل نشر میشد، توسط دولت وقت توقيف شد. غبار موسس و صاحب امتياز اين جريده بوده و مقالات متعدد سياسی وی در آن چاپ میشد.
۱۶- "تاريخ ادبيات افغانستان": از آغاز دورهً تاريخی تا قرن بيستم (نسخه خطی غبار).
۱٧- "ياداشتهای زندگانی غبار"
بايد خاطر نشان ساخت که اکثر آثار غبار در قيد پاشنهً آهنين دورههای استبدادی نوشته شده بود و لهذا سانسورکنندگان دولت در آنها تحريفاتی وارد میکردند بشمول ازدياد، حذف و يا تبديل کلمات و جملات و حتی حذف يا تبديل صفحات يک اثر و يک کتاب. اولين اثر غبار که بدون ملاحظات استبداد نوشته شد و سانسورچيان دولت آنرا تحريف نتوانستند، همانا جلد اول و دوم افغانستان در مسير تاريخ، يعنی اولين تاريخ علمی مردم و کشور است که جلد اول آن از طرف دولت استبدادی وقت در کابل توقيف گرديد ولی بعدا چندين مرتبه در خارج کشور چاپ شد. جلد دوم اين کتاب که پس از تحرير، در زمان رژيم استبدادی وقت چاپ شده نمیتوانست، در خارج چاپ و نشر گرديد.
تبصره منابع خارجی هنگام وفات غبار
۱- خبر راديو "بی بی سی" بتاريخ ۶ حوت ۱۳۵۶ مطابق ٢۵ فبروری ۱٩٧٨، بساعت نه و ده دقيقه شب بوقت افغانستان
"شب گذشته مير غلاممحمد غبار بزرگترين مورخ، روزنامهنگار و رجل آزاديخواه معروف سياسی افغانستان در اين قرن، در هشتاد سالگی پدرود حيات گفت. بگفتهً يکی از صاحبنظران، حتی در ايام پيری غبار از انديشهً نو و احساسات جوانان برخوردار بود.
غبار در آغاز جوانی موضوعات اجتماعی و رفته رفته سياسی را مورد نظر قرار داد و چون به عضويت انجمن ادبی کابل درآمد، بنوشتن مقالات تاريخی آغاز کرد و از اعضای بارز انجمن ادبی کابل شد. آثار مرحوم غبار مجموعهً از مقالات اجتماعی و تاريخی است که همه آنها هنوز بچاپ نرسيده است. در ميان کتابهای وی که به چاپ رسيده میتوان از کتاب افغانستان در مسير تاريخ نام برد که از معتبرترين تحقيقات تاريخی است و تا کنون مورد استفاد و مراجعهً بسياری از نويسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است. غبار همواره سعی میکرد که در نوشتههای اجتماعی خود، روح انتقادی را بدمد و با ديدهً تيزبين در آثار تاريخی اش تتبعات خود را با تحليل حوادث تاريخی بياميزد.
غبار نه تنها بعنوان يک مورخ بلکه بعنوان يک مبارز آزاديخواه شهرت و محبوبيت کسب کرد و در نهضتهای سياسی و اجتماعی افغانستان شرکت کرد و در عنفوان جوانیاش در پايان جنگ سوم افغان و انگليس، که استقلال سياسی به افغانستان مسترد گرديد. وی در اولين شورای دولت افغانستان يکی از وکلای فعال بود و در راه تقويهً روحيهً تجدد و نوخواهی سعی فراوان مبذول داشت.
در نهضتهای بعدی پيش از انقلاب جمهوری در افغانستان مدتی در محبس گذرانيد و مدتی هم نيز در ايالت فراه افغانستان در تبعيد بود. پس از آن به کابل بازگشت. غبار نيز مدتی روزنامهنگاری کرد و روزنامه وطن را منتشر کرد که ارگان حزب وطن بود. وی در پايان فعاليت سياسی خويش آخرين کتاب خود را در موضوع تاريخ سياسی افغانستان نوشت که در مطبعه دولتی چاپ شد اما توزيع آن سانسور شد. چند هفته پيش غبار برای معالجه به آلمان غربی رفت و پيش از بازگشت به افغانستان در گذشت. روانش شاد باد."
٢ خبر روزنامه اطلاعات ف تهران
دوشنبه اول اسفند ماه، ٢۵۳۶، شماره ۱۵۵٤۳
اول حوت ۱۳۵۶- ٢۰ فبروری ۱٩٧٨))
بزرگترين مورخ افغانستان در گذشت
"مير غلاممحمد غبار مورخ آزاديخواه مشهور افغانستان روز شنبه گذشته در سن هشتاد سالگی براثر بيماری و ضعف ناشی از سالهای دراز فعاليت مبارزه، پدرود حيات گفت.
از مير غلاممحمد غبار غير از انبوهی از ياداشتهای چاپ نشده، تا کنون کتابهای تاريخی خراسان، افغانستان قديم و افغانستان در مسير تاريخ بچاپ رسيده است.
کتاب افغانستان در مسير تاريخ، نوشته مير غلاممحمد غبار، يکی از معتبرترين تحقيقات تاريخی است که تا کنون مورد استفاد و مراجعه نويسندگان و پژوهندگان بسيار قرار گرفته است.
مير غلاممحمد غبار در افغانستان نه تنها بعنوان يک مورخ بلکه بعنوان يک مبارز آزاديخواه، شهرت و محبوبيت دارد. او در زمان تسلط انگليس بر افغانستان، از مشروطهخواهان صاحب نام بود و بعدها اقدام به تاسيس حرب وطن کرد که اين حزب يک روزنامه بنام وطن را نيز بعنوان ارگان رسمی حزب منتشر میکرد.
روزنامه وطن که بسياری از مشاهير و نويسندگان امروز افغانستان با آن همکاری داشته اند، بمديريت مير غلاممحمد غبار سالها منتشر میشد و بيشتر مقالات سياسی آن را خود غبار مینوشت."
اقباس از شماره ۱۰٢ سال دوازدهم نشراتی ماهنامه وزين کاروان جوازی ۱۳٨۳ خورشيدی
ميرغلام محمد غیار ٢٧ سال قبل در ماه فبروری زندگی را پدرود گفت. اکثر نويسندگان ماندگار تاريخ ما را بعد از جداکردن از تمام بینامان و بدنامان دستهبندی کنيم به اين سه گروه برخواهيم خورد، کسانی که زندگی و آثارشان در تقابل قرار دارند، کسانی که زندگیشان در برابر آثارشان رنگ میبازد و گروه آخر کسانيکه قلم و قدم شانرا نمیتوان از هم جدا کرد که در زندگی خود حماسه آفريده و با قلمشان حماسه را ثبت کردهاند. بدون شک غبار به چند دليل تا امروز سرآمد اين جمع اخير بوده است.
- ۱- مبارز بوده و همگارم با پيشروترين مردمان زمانش برای نابود کردنش زشتیهايی که در نوشتههايش آشکارا هدف قرار داده شجاعانه برخواسته و هرگز نه نشسته است. يعنی تاريخ نويسی برای او تفنن، وسيلهً نام و نانآوری و کسب القاب و خالی کردن عقدههای معمول ديگر نبوده است، بلکه گوشهً از تقلای چند جانبه و تلاش وسيع او برای حفظ آبروی زندگی بوده است.
٢- در مبارزاتش پيگيرتر و متينتر از ساير همگامانش بوده و بدون شک درک و احساس سياسی بسيار قوی داشته است و حتی از شهيدان هم دورهاش که نارسيده درو شدند عملا موثر تر زيسته است زيرا استبداد با وجود درک خطر هميشگی وجود او، قادر به برداشتنش نشده و او با حفظ موضع و مسئوليتهايش در زندان، تبعيد و پای دار از تيغ آنان جان بدر برده است.
۳- تحليلهای موشگافانه و واقعبينی کم نظيرش ضربات کاری بر قلب اسلاف جنگسالارن کنونی کوفته است که با وجود قلت بيش از حد مواد و به دليل بسته بودن فضای فرهنگی آنزمان و جنجال مزاحم استبداد از جهتی مستند و مستدل بودن آثارش ممکن درهها سال معيار باشد.
٤- زبان و شيوهً نوشتار دلنشينش نيز حداقل در کشور خود ما تا اکنون سرمشق حتی رای قلم بدستان پرادعا و تنبلی میتواند باشد که در حلقههای چک چکی و القاب دور و دراز آنان و بخاطر صادق نبود به زندگی و کار شان هميشه در جا میزنند و بنام قصه و داستان بلی گويی میکنند.
۵- مقاومت شجاعانهاش میباشد در تمام آن زندگی پر مشقتی که هر روز داغ شهادت همگامان راستين و زهر فرار، سکوت و قالب بدل کردن نيم راهان را سر با روزنه کمر شکن رورارويی دايمی با حاکمان خونخوار بايد سنگين سنگين با خود میبرده است.
يادآوری ٢٧ مين سال رفتن اين مرد ماندگار را بهانهً میدانيم برای تاکيد بر ضرورت غبار نترس ديگری تا بتواند حقيقت تکه تکه شده را سالم دريابد و تاريخ اين چند دههً اخير را چنانچه رفته است با شجاعت و صداقت چون غبار ثبت کند.
<برگشت به بالا><باز گشت به مقاله>