محمدکاظم کاظمی (زادۀ ۱٣۴٦ خورشیدی - )، شاعر و نویسنده افغانستانی فعلا مهاجر در ایران. درسخوانده مهندسی عمران. مشغول فعالیتهای قلمی بهویژه ویراستاری، همکاری با مطبوعات و نگارش مقالات و کتابهایی در زمینه ادبیات.[۱]
زندگینامه
محمدکاظم کاظمی فرزند حاج محمدعلی کاظمی، در ٢٠ دی ۱۳٤٦ خورشیدی، در خانوادهأی از اهل ادب و فرهنگ كه در آن، سنّت شاعر و شعرپروری برپا بود، در شهر هرات به دنيا آمد. پدربزرگاش حاج محمدکاظم نام داشت که بازرگانی بود، شاعر و صاحب دیوان. او که در دهۀ چهل درگذشت، مجموعه شعرهایش با عنوان "عشق و حماسه"، در سالهای اخیر به نشر رسيده است.
پدر کاظم کاظمی، يکی از فعالان سیاسی و اجتماعی هرات در حوالی دهههای چهل و پنجاه و از دوستان و همرزمان علامه سید اسماعیل بلخی بوده است. او شغل آزاد داشت و تجارت پيشه بود. گذشته از اين، فردی بود اهل مطالعه و علاقهمند به ادبیات که چند قطعه شعری هم از وی باقی مانده است. کتاب خاطرات سیاسیاش که به صورت مصاحبه با وی تهیه شده است، در مراحل تدوین و آمادهسازی است. حاج محمدعلی کاظمی، در زمستان ۱۳٨٧ خورشيدی در مشهد درگذشت.
ايام كودكی کاظم کاظمی ويژگی خاصی نداشت، جز اين كه او به مطالعه و آن هم مطالعه آزاد غيردرسی شوق داشت و اين شوق تاکنون نيز در وی مانده است، چنان كه بيش از تحصيلات رســمی به دانشاندوزی از راه مطالعه آزاد پرداخته اســت.[٢]
وی دبستان را در زادگاهاش به پایان رساند[٣] و در سال ۱۳۵۴ باخانوادۀ خود به كابل، پايتخت افغانستان، كوچيد و از سال ۱۳٦۳ به سبب وضعيت بحرانی كشور به جمهوری اسلامی ايران مهاجر شد. او بخشی از تحصيلات را در كابل دنبال كرد و بخشی ديگر را در شهر مشهد پی گرفت و سرانجام موفق به دريافت مدرک کارشناسی (ليسانس) در رشتۀ مهندسی (انجينيری) عمران (راه و ساختمان) از دانشگاه فردوسی مشهد شد.[۴]
کاظمی از سال ۱۳٦۱ خورشيدی به سرودن شعر روی آورد[۵] و به روايت بیبیسی، علاقه و استعدادی كه لابد در اين زمينه داشت، بهتدريج جای رشته اصلی درس را كه مهندسی عمران بود گرفت و چنين شد كه با پايان يافتن درسهای دانشگاه به فعاليتهای ادبی همچون سرايش شعر، پژوهشهای ادبی، روزنامهنگاری و ويراستاری پرداخت و اين سلوك تا كنون ادامه دارد.[٦]
فعاليتهای ادبی و فرهنگی:
از سال ۱۳۶۵ به فعالیتهای ادبی خود افزود و آن را در دههٔ هفتاد ادامه داد. وی با سرودن مثنوی "بازگشت" در فروردین ۱۳۷۰ به شعر افغان درخششی تازه بخشيد.[٧] چنان که آفتاب، ماهنامهی ادبی - اجتماعی - فرهنگی دانشجويان دانشگاه واترلو، زير عنوان "شعر همسايه" مینويسد:
- "محمدکاظم کاظمی با سرودن مثنوی "بازگشت" در فروردين ٧٠ نگاهها را به شعر افغان خيره ساخت و بخشی از غرور به تاراج رفتهی قوم افغان را بازگرداند. پس از آن در کنار تعميق مطالعات به جد به نقد ادبی روی آورد و به تربيت نسل تازهای از شاعران جوان افغان همت گماشت."[٨]
او خود میگويد: "فعلا عضو موسسهی فرهنگی "درّ دری" هستم و به فعاليتهای ادبی و فرهنگی اشتغال دارم."[۹]
افزون بر اين، کاظمی مشغول فعالیتهای قلمی بهویژه ویراستاری، همکاری با مطبوعات و نگارش مقالات و کتابهایی در زمینه ادبیات نيز است. از کارنامهی ادبی و فرهنگی او بهطور کوتاه میتوان چنين نام برد:
- عضويت در گروه شعر حوزۀ هنری مشهد (١٣٦٧ تا اواسط دهۀ هفتاد)
عضويت در انجمن شاعران انقلاب اسلامی افغانستان (١٣٦٩ تا اواسط دهۀ هفتاد)
مسئوليت دفتر هنر و ادبيات افغانستان (١٣٦٩ تا ١٣٧۵)
همكاری با سرويس هنر و ادبيات روزنامۀ قدس و مسئوليت صفحۀ ادب اين رونامه (اواسط دهۀ هفتاد).
همكاری با كانون شاعران و نويسندگان آموزش و پرورش خراسان.
عضويت در هيئت تحرير فصلنامۀ در دری و سپس خط سوم (از ١٣٧٦ تا كنون).
عضويت در هيئت تحرير نشريههای هری و نينوا (اواخر دهۀ هفتاد).
داوری بعضی مسابقات و جشنوارههای شعر مثل "شهر بهشت"، "فلکالافلاک"، "آینۀ آفتاب هشتم"، "ملکوت هشتم"، "جشنوارۀ بینالمللی شعر نبوی"، "جشنوارۀ حرفی از جنس زمان" و...
کاظمی که چهرهای نام آشنا در ادبیات امروز افغانستان است، نقش برجستهای در رشد و بالندگی شعر مقاومت داشته است. مجموعه آثار او عبارتند از:
- شعر مقاومت افغانستان، (گردآوری، با همكاری محمدآصف رحمانی)، تهران، حوزۀ هنری سازمان تبليغات اسلامی، ١٣٦٩ (اين كتاب به چاپ دوم رسيد.)
صبح در زنجير، (حاصل مسابقۀ ادبی صبح در زنجير)، حوزۀ هنری سازمان تبليغات اسلامی، تهران، ١٣٧٠
پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت (مجموعۀ شعر)، حوزۀ هنری سازمان تبليغات اسلامی، ١٣٧١ (اين كتاب در سال ١٣٧۵ به چاپ دوم رسيد.)
روزنه، (مجموعۀ آموزشی شعر، در سه جلد)، مشهد، كانون شاعران و نويسندگان امور تربيتی خراسان، جلد اول، ١٣٧٠، جلد دوم، ١٣٧٢ و جلد سوم، ١٣٧۴. چاپ بعدی (ويرايش تازهای از جلد اول و دوم با عنوان چاپ اول): مشهد، ١٣٧٧، چاپ دوم، مشهد، ١٣٨٦.
گزيدۀ شعرهای محمدكاظم كاظمی، از سلسلۀ گزيدۀ ادبيات معاصر (شمارۀ ۴٩)، كتاب نيستان، چاپ اول: تهران، ١٣٧٨، (چاپ دوم: ١٣٨٠)
شعر پارسی، كانون شاعران و نويسندگان امور تربيتی خراسان، مشهد، ١٣٧٩
همزبانی و بیزبانی، ناشر: محمدابراهيم شريعتی افغانستانی، تهران، ١٣٨٢
قصۀ سنگ و خشت، گزينۀ شعر، كتاب نيستان، چاپ اول و دوم: تهران، ١٣٨۴ و چاپ سوم: تهران، ١٣٨۵ و چاپ چهارم: تهران، ١٣٨٦
ديوان خليلالله خليلی (گردآوری)، ناشر: محمدابراهيم شريعتی افغانستانی، تهران، ١٣٨۵
گزيدۀ غزليات بيدل، ناشر: محمدابراهيم شريعتی افغانستانی، تهران، ١٣٨٦
کلید در باز، رهیافتهایی در شعر بیدل؛ انتشارات سوره مهر، تهران، ١٣٨٧
رصد صبح، خوانش و نقد شعر جوان امروز؛ انتشارات سوره مهر، تهران، ١٣٨٧
بهعلاوه، مقالات وی در نشريات گوناگون از جمله: فصلنامۀ "درّ دری"، مجلۀ "شعر" و مجلۀ "سوره" به نشر رسيده است.
نمونۀ شعر (بازگشت):
- غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفرهام – که تهی بود – بسته خواهد شد
و در حوالی شبهای عید همسایه
صدای گریه نخواهی شنید همسایه
همان غریبه که قلک نداشت خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت خواهد رفت
منم تمام افق را به رنج گردیده
منم که هر که مرا دیده درگذر دیده
منم که نانی اگر داشتم از آجر بود
و سفرهام – که نبود – از گرسنگی پر بود
به هرچه آینه، تصویری از شکست من است
به سنگ سنگ بناها نشان دست من است
اگر به لطف و گر قهر، میشناسندم
تمام مردم این شهر میشناسندم
من ایستادم اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم اگر شهر ابن ملجم شد
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفرهام – که تهی بود – بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
چگونه باز نگردم؟ که سنگرم آنجاست
چگونه؟ آه! مزار برادرم آنجاست
چگونه باز نگردم؟ که مسجد و محراب
و تیغ منتظر بوسه بر سرم آنجاست
اقامه بود و آذان بود آنچه اینجا بود
قیام بستن و الله اکبرم آنجاست
شکسته بالیام اینجا شکست طاقت نیست
کرانهای که در آن خوب میپرم، آنجاست
مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم
مگیر خرده که آن پای دیگرم آنجاست
شکسته میگذرم امشب از کنار شما
و شرمسارم از الطاف بیشمار شما
من از سکوت شب سردتان خبر دارم
شهید دادهام از دردتان خبر دارم
تو هم بهسان من از یک ستاره سر دیدی
پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی
تویی که کوچه غربت سپردهای با من
و نعش سوخته بر شانه بردهای با من
تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم
اگرچه مزرع ما دانههای جو هم داشت
و چند بوته مستوجب درو هم داشت
اگرچه سیبی از این شاخه ناگهان گم شد
و مایه نگرانی برای مردم شد
اگرچه متهم جرم مستند بودم
اگرچه لایق سنگینی لحد بودم
دم سفر مپسندید نا امید مرا
- ولو دروغ – عزیزان بغل کنید مرا
به این امام قسم چیز دیگری نبرم[۱٠]
به غیر خاک حرم چیز دیگری نبرم
خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان
و مستجاب شود باقی دعاهاتان
همیشه قلک فرزندهایتان پر باد
و نان دشمنتان – هر که هست – آجر باد[۱۱]
يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامۀ آريانا توسط مهديزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.پيوستها
پيوست ۱: محمدکاظم کاظمی از زبان خودش
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
پینوشتها
[۲]- کاظم کاظمی، در برنامه خاطرهها و ترانهها، سايت فارسی بیبیسی: ٢۴ مه ٢٠٠۹ - ٠۳ خرداد ۱۳۸۸
[۳]- شعری از محمدکاظم کاظمی، سايت کانون انصار
[۴]- زندگینامه كوتاه محمدكاظم كاظمی، سايت اينترنتی آريايی؛ و همچنين کاظم کاظمی، در برنامه خاطرهها و ترانهها و شعری از محمدکاظم کاظمی
[۵]- شعری از محمدکاظم کاظمی
[۶]- کاظم کاظمی، در برنامه خاطرهها و ترانهها
[٧]- محمدکاظم کاظمی، دانشنامهٔ آزاد ویکیپدیا
[۸]- شعر همسايه، سايت اينترنتی آفتاب، ماهنامهی ادبی - اجتماعی - فرهنگی دانشجويان دانشگاه واترلو، سال اول، شمارهی ٣، مرداد و شهريور ۱۳٨٤
[۹]- همانجا
[۱٠]- منظور حرم امام رضا علیهالسلام است.
[۱۱]- شعری از محمدکاظم کاظمی، برگرفته از: شیعیان افغانستان
جُستارهای وابسته
□
□
منابع
□ سايت فارسی بیبیسی
□ سايت کانون انصار
□ سايت اينترنتی آريايی
□ دانشنامهٔ آزاد ویکیپدیا
□ سايت اينترنتی آفتاب
پيوند به بیرون
□ [اين ترک که لباس ايرانی کرد به تن / چه ناشريفانه با تو گفت سخن!]
□
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>