جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

انجیل برنابا: فصل ٣١


انجیل برنابا

(برگردان فارسی از: حیدرقلی سردار کابلی)

<فصل ٣٠>فصل ٣١<فصل ٣٢>


[۱] آن وقت کاهنان نزدیک یسوع شدند و گفتند: ای معلم، آیا جایز است که خراج جزیه به قیصر داده شود؟

[۲] یسوع به یهودا التفات فرمود و گفت: «آیا با تو نقودی هست؟»

[۳] آن گاه یسوع فلسی به دست خود گرفت و متوجه کاهنان شد و به ایشان فرمود: «به درستی که بر این فلس صورتی هست؛ پس به من بگویید که صورت کیست؟»

[۴] پس جواب دادند: صورت قیصر.

[۵] یسوع فرمود: «در این صورت بدهید به قیصر آن چه از آن قیصر است.»

[۶] «بدهید به خدای آن چه از آن خدای است.»

[۷] مردی یوزباشی نزدیک آمده، گفت:ای آقا، پسر من ناخوش است؛ به پیری من رحم کن.

[۸] یسوع پاسخ داد: «پروردگار اسرائیل تو را رحم کند.»

[۹] چون آن مرد روانه شد، یسوع فرمود: «منتظر من باش.»

[۱۰] «زیرا من به خانهٔ تو می‌آیم، تا بر پسر تو دعا کنم.»

[۱۱] یوزباشی جواب داد: ای آقا، به درستی که من لایق آن نیستم که به خانهٔ من بیایی و حال آن که تو پیغمبر خدایی.

[۱۲] کفایت می‌کند مرا کلمه‌ای که به آن تکلم فرمودی، به جهت شفای پسر من.

[۱۳]زیرا خدایت به تحقیق تو را بر هر مرض مسلط فرموده؛ چنان که فرشتهٔ او در خواب به من گفت.

[۱۴] یسوع بسیار تعجب نمود.

[۱۵] به آن جماعت متوجه شده، فرمود: «به این بیگانه نگاه کنید؛ زیرا بیشتر از هر کسی که در اسرائیل یافت شده در او ایمان است.»

[۱۶] پس به یوزباشی متوجه شد و فرمود: «به سلامت برو؛ زیرا خدای به جهت ایمان عظیمی که تو را عطا فرموده، به پسرت صحت بخشید.»

[۱۷] پس یوزباشی به راه خود روان شد.

[۱۸] برخورد در راه به خدمتکاران خودش، و آن‌ها خبر دادند او را که پسرش به تحقیق صحت یافته.

[۱۹] آن مرد پرسید: در کدام ساعت او را تب رها کرد؟

[۲۰] گفتند: دیروز در ساعت ششم تب از او رفت.

[۲۱] آن مرد دانست که وقتی یسوع فرمود که پروردگار، خدای اسرائیل تو را رحم کند، پسرش صحت خود را باز یافته.

[۲۲] پس به این جهت آن مرد به خدای ما ایمان آورد.

[۲۳] پس چون به خانهٔ خود در آمد، شکست همهٔ خدایان خود را و گفت: نیست خدای حقیقی زنده‌ای، جز خدای اسرائیل.

[۲۴] آن گاه گفت: نان مرا کسی نخورد، که خدای اسرائیل را عبادت نکرده باشد.


<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>