جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

انجیل برنابا: فصل ۵١


انجیل برنابا

(برگردان فارسی از: حیدرقلی سردار کابلی)

<فصل ۵٠>فصل ۵١<فصل ۵٢>


[۱] پس از آن که یسوع برای پروردگار نماز گزارد، شاگردانش به سوی او آمدند و گفتند: ای معلم، دوست داریم که دو چیز را بشناسیم.

[۲] یکی این که چگونه با شیطان سخن کردی؟ با این که تو می‌گویی که او توبه‌کار نیست.

[۳] دیگر این که چگونه خدای می‌آید تا کیفر دهد در روز جزا؟

[۴] یسوع فرمود: «حق می‌گویم شما را؛ به درستی که من مهربان شدم بر شیطان چون دانستم افتادن او را.»

[۵] «نیز مهربان شدم بر جنس بشری که او را می‌فریبد تا گناه کند.»

[۶] «از این رو نماز گزاردم و روزه گرفتم از برای خدای که با واسطهٔ فرشته خود جبرئیل به من عطا فرمود:»

[۷] «چه طلب می‌کنی ای یسوع، و مطلب تو چیست؟»

[۸] «جواب دادم: ای پروردگار، تو می‌دانی کدام بدی است که شیطان سبب آن بود و این که به واسطهٔ فریب او بسیاری هلاک می‌شوند.»

[۹] «او آفریده شدهٔ توست ای پروردگار،»

[۱۰] «پس به او رحم کن ای پروردگار،»

[۱۱] «خدای فرمود: ای یسوع، ببین که همانا من از او می‌گذرم.»

[۱۲] «پس او را وا بدار بر این که فقط بگوید ای پروردگار من، هر آینه به تحقیق خطا کردم؛ پس به من رحم کن.»

[۱۳] «در این صورت از او گذشت خواهم کرد و خواهم برگردانید او را به حال اولش.»

[۱۴] یسوع فرمود: «چون این را بشنیدم بسی خوشحال شدم، در حالتی یقین‌کننده بودم به این که من این صلح را به جا آورده‌ام.»

[۱۵] «لهذا شیطان را خواندم؛ پس آمده، گفت: چه باید بکنم از برای تو ای یسوع،»

[۱۶] «جواب دادم: به درستی که تو خودخواهی کردی ای شیطان،»

[۱۷] «من خدمت تو را دوست ندارم.»

[۱۸] «جز این نیست که تو را خواندم، برای آن چه که صلاح تو در آن است.»

[۱۹] «شیطان جواب داد: هر گاه تو خدمت مرا دوست نداشته باشی، پس به درستی که من دوست ندارم خدمت تو را؛ زیرا من شریفترم از تو.»

[۲۰] «پس تو نیستی لایق این که مرا خدمت کنی. تویی کسی که او گِل است، اما من روحم.»

[۲۱] «پس گفتم: این سخنان را بگذاریم. بگو به من مگر خوب نیست این که برگردی به جمال اوّل و حال اوّل خود؟»

[۲۲] «تو می‌دانی این که فرشته میخائیل زود است بزند تو را در روز بازخواست به شمشیر خدای، صد هزار ضربت.»

[۲۳] «آن گاه زود است برسد تو را از هر ضربتی عذاب ده دوزخ.»

[۲۴] «شیطان جواب داد: زود است ببینم در آن روز که کدام ما بیشتر است در کار.»

[۲۵] «پس به درستی که زود است مرا باشد در آن روز یاوران بسیاری از فرشتگان و از سخت‌ترین بت‌پرستان در توانایی، آنان که خدای را مضطرب سازند.»

[۲۶] «زود است خدای بداند خطای بزرگی را مرتکب شده به راندن من از برای گِل ناپاکی.»

[۲۷] «آن وقت گفتم: ای شیطان، به درستی که تو ضعیف‌العقل هستی و نمی‌دانی آن چه را که می‌گویی.»

[۲۸] «پس آن وقت شیطان سخریه‌کنان سر خود را جنبانید و گفت: حالا بیا و این مصالحه را میان من و خدای تمام کن.»

[۲۹] «بگو تو ای یسوع، چه واجب است بر من؛ زیرا تو درست دانشی.»

[۳۰] «جواب دادم: واجب است تکلم به دو کلمه فقط.»

[۳۱] «شیطان پرسید آن دو کلمه چیست؟»

[۳۲] «جواب دادم: آن دو این است که بگویی گناه کردم؛ پس به من رحم کن.»

[۳۳] «شیطان گفت: به درستی که من با خوشی این مصالحه را قبول می‌کنم،هر گاه این دو کلمه را خدای به من بگوید.»

[۳۴] «پس گفتم: باز شو از من ای رانده‌شده.»

[۳۵] «زیرا تویی گناهکار پدیدآورندهٔ هر ستم و گناه.»

[۳۶] «لیکن خدای است دادگر منزّه از گناهان.»

[۳۷] «پس شیطان با ولوله باز شد و گفت: به درستی که امر چنین نیست ای یسوع، لیکن تو دروغ می‌گویی تا خشنود سازی خدای را.»

[۳۸] آن گاه یسوع فرمود به شاگردانش: «حالا ببینید که چگونه خواهد یافت رحمتی را.»

[۳۹] شاگردان جواب دادند: «هرگز نیابد، ای پروردگار، زیرا او ناتوبه‌کار است.

[۴۰] امّا حالا پس به ما خبر ده از بازخواست خدای.


<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>