جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

تیمور گورکانی

نویسنده: علی‌اکبر دیانت


اين مقاله برگرفته از دايرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ١٦، مقالۀ شماره: ٦٢۴٩ است.


تِیْمورِ گورْکانی (٧٣٦-٨٠٧ ق/١٣٣٦-١۴٠۵م)، بنیان‌گذار سلسلۀ تیموریان در ایران و ماوراءالنهر، و از بزرگ‌ترین فاتحان شرق که بر قلمرو وسیعی از سمرقند تا کرانۀ دریای اژه، از مدیترانه تا خلیج‌فارس، و از مسکو تا دهلی فرمان راند. سلسلۀ گورکانیان یا مغول هند را هم یکی از اعقاب او بنیان نهاد (نک: ه‍ د، تیموریان).

مورخان روزگار تیموریان، زادروز او را ٢۵ شعبان ٧٣٦ق/٩ آوریل ١٣٣٦م برابر با سیچقان ایل (سال موش، براساس گاه‌شماری مغولی) ترکی ثبت کرده‌اند. بنا به نوشتۀ آنان وی در این تاریخ در «خطۀ دلکش کش» که شهر سبز و «قبةالخضراء» نیز نامیده می‌شود، دیده به جهان گشود (شرف‌الدین، ١/٨؛ میرخواند، ٦/۵؛ خواندمیر، ٣/٣٩٣؛ عبدالرزاق، ١/١٠٢؛ فصیح، ٣/۴٧). ابن عربشاه مؤلف زندگی‌نامه و وقایع دوران فرمانروایی تیمور، زادگاه او را قریۀ «خواجه ایلغار» از توابع شهر کش آورده است (ص ۴). تیمور در اصل از قبیلۀ برلاس/ برولاس است که بر منطقۀ کشکه دریا تسلط داشتند (بارتولد، ٢٣٩). پدر تیمور، امیر ترغای/ طراغای نویان از بزرگان قوم برلاس، و مادرش تکینه خاتون است (شرف‌الدین، ١/٧-٨؛ خواندمیر، ٣/٣٩٢-٣٩٣).

گفته‌اند اجداد تیمور در میان اولوس جغتای از امرای محترم و متنفذ به شمار می‌رفتند (بارتولد، ١۴، نیز ٢۴٠). عجیب است که ابن عربشاه یک جا پدران تیمور را شترچران و چوپان و در زمرۀ فرومایگان دانسته (ص ۴-۵)، و در جایی دیگر او را از سواران سلطان و از فرماندهان صده خوانده است (ص ٧). مورخان دیگر نسب ترغای را به خاندان چنگیز می‌رسانند. چنان‌که آورده‌اند، چون چنگیز بخشی از قلمرو خود شامل آلتای تا کنار جیحون را به پسرش جغتای داد، امیر قراچارنویان از قوم برلاس را به یاری و وزارت او داد (رشیدالدین، ١/٧٦٢؛ نظام‌الدین، ١۴) و او جد پنجم تیمور است.

براساس مندرجات سنگ قبر تیمور که مآخذ دورۀ تیمور نیز آن را تأیید می‌نمایند، نسب تیمور به تومنای خان جد پنجم چنگیز می‌رسد (عبدالرزاق، ١/١٢٠؛ میرخواند، ٦/۴؛ خواندمیر، ٣/٣٩٢) و اگر این انتساب درست باشد، تیمور و چنگیز خویشاوندی نَسبی دارند؛ ولی تیمور در دوران زندگانی‌اش به چنین پیوندی اشاره نکرده است (رومر، ۴۴). کتاب معزالانساب که در ٨٢٩ ق/١۴٢٦م به نام شاهرخ نوشته شده است، نسب تیمور را به تومان آی می‌رساند (IA, XII(١)/٣٣٦). کلاویخو سفیر اسپانیا در دربار تیمور نیز وی را از خاندانی بزرگ و والاتبار که خون جغتاییان داشت، برشمرده است (ص ٢١٦).

به هر حال تیمور بیشتر ایام جوانی را میان طایفۀ برلاس که خویشان اجدادی وی بودند، به سر برد و در این مدت با فنون و رسوم رزم و پیکار که اشتغال عمدۀ صحراگردان است، آشنا شد (اقبال، ظهور...، ٢٠؛ خواندمیر، ٣/٣٩٣؛ رومر، همانجا). گفته‌اند وی در مکتبهای شهر کش درس خواند و تربیتی مذهبی یافت (ئوزر، ۴٢۴). تیمور غیر از زبان ترکی، زبان فارسی را نیز می‌فهمید (بارتولد، ٢۴٨)، لکن خواندن و نوشتن آن را نمی‌دانست (رومر، همانجا). دربارۀ زندگی تیمور تا پیش از ظهور در صحنۀ حوادث (٧٦١ق/١٣٦٠م)، آگاهی دقیقی در دست نیست، اما زمینه‌های ظهور نظامی و سیاسی او در همین سالها فراهم می‌شد؛ به‌خصوص از اختلاف میان خاندانهای مغول سود می‌جست و گاه با این و گاهی با آن دیگری ارتباط برقرار می‌کرد، اما بیشترین یارانش را از قبیلۀ برلاس برمی‌گزید. روزگاری هم با نوۀ قزغن اسیر ترکمنهای مرغاب شد و مدت ٦٢ روز در اسارت ماند (شرف‌الدین، ١/۵١-۵٢؛ بارتولد، ١۵).

در پی مرگ ابوسعید، بر اثر فروپاشی دولت ایلخانان در ٧٣٦ق، ولایات ایران به دست سلسله‌ها و امیران محلی افتاد (اقبال، تاریخ...، ١/٣٦۵ بب‍‌ ). از سویی دیگر اولوس جغتای منتسب به دومین پسر چنگیز نیز به‌تدریج رو به ضعف نهاد و به دو خان‌نشین تقسیم شد: مغولستان در ساحل راست رود ایلی واقع در شرق ترکستان با سنت مغولی، و ماوراءالنهر که جمعیت آن را مغولانِ ترک شدۀ مسلمان موسوم به قراناوس تشکیل می‌دادند (رومر، ۴٣). در همین ایام در ماوراءالنهر هر روز خانی به قدرت می‌رسید و روز دیگر خانی جدید قدرت را از دست او می‌ربود، چندان‌که برخی از مآخذ این دورۀ پرآشوب را دورۀ «خان بازی» نامیده‌اند (IA, XII(١)/٣٣٧؛ منتخب...، ١٩٧ بب‍ ؛ میرخواند، ٦/٧ بب‍‌ ).

با توجه به اوضاع پریشان ماوراءالنهر تغلق تیمورخان پادشاه مغولستان در ٧٦١ق/١٣٦٠م از آب خُجند گذشت و بعد از مشاوره با خوانین دیگر به سوی شهر سبز روان شد (نظام‌الدین، ١۵-١٦). امیر حاجی برلاس حاکم شهر که نظام‌الدین شامی او را برادر تیمور معرفی می‌کند، به خراسان گریخت، اما امیرتیمور که در آغاز با او همراه بود، از میان راه بازگشت و خود را مطیع تغلق تیمور خواند. تغلق نیز فرمانروایی شهر سبز را به تیمور

ــ که در این هنگام ٢۵ سال داشت ــ سپرد (منتخب، ٢٠۵-٢٠٦؛ نظام‌الدین، ١٦؛ شرف‌الدین، ١/٣۵-٣٧؛ عبدالرزاق، ١/٣٠٨-٣٠٩؛ رومر، ۴۵؛ میرخواند، ٦/١١).

تغلق تیمور بار دیگر در ٧٦٢ق/١٣٦١م به ماوراءالنهر لشکر کشید و این‌بار پادشاهی ماوراءالنهر را به پسر خود الیاس خواجه اوغلان وا گذاشت و امیری از امرای خود را که بیکیجک نام داشت، به نیابت او برگزید (منتخب، ٢٠٩-٢١٠؛ عبدالرزاق، ١/٣١۴-٣١۵). او همچنین تیمور را بنواخت (شرف‌الدین، ١/۴۴-۴٦؛ نظام‌الدین، ١٩) و ادارۀ «ایالت و ولایت کش و تومان موروثی را با توابع و لواحق» به او داد (میرخواند، ٦/١٦). اما الیاس خواجه توانایی استیلا بر امور نداشت و ستمگری امرای او موجب خشم و نفرت مردم می‌شد.

در این احوال امیرتیمور مصمم شد با الیاس خواجه و امیرانش به مقابله برخیزد. بنابراین ماندن در آنجا را به مصلحت ندید و همراه یکی از دیگر امرای متواری از برابر الیاس خواجه، به نام امیرحسین نزد حاکم خیوه رفتند؛ اما امیرخیوه قصد جان آن دوکرد و آنان به زحمت گریختند (نظام‌الدین، ١٩-٢٠؛ شرف‌الدین، همان، ١/۴٧-۵١؛ میرخواند، ٦/١٦-١٧؛ عبدالرزاق، ١/٣١۵-٣١٦؛ خواندمیر، ٣/۴٠٠)؛ پس از آن به دست ترکمانان جونی قربانی یا جاونی قربانی دستگیر شدند. ترکمانان آنها را به ماخان بردند و پس از مدتی نزدیک به دو ماه با وساطت برخی از امرا آزاد شده، به گرمسیر رفتند (نظام‌الدین، ٢٠-٢١؛ شرف‌الدین، ١/۵١-۵٣؛ منتخب، ٢١٢-٢١٣؛ بارتولد، ١۵؛ خواندمیر، ٣/۴٠٠-۴٠١).

امیرتیمور و امیرحسین پس از رهایی و نیز مدتی سرگردانی، روی به سیستان نهادند. در سیستان به آنان حمله شد و تیمور به شدت مجروح گردید و دست راستش از کار افتاد (شرف‌الدین، ١/۵۵-۵٧؛ نظام‌الدین، ٢١-٢٢؛ منتخب، ٢١۴)، حتى پایش نیز آسیب دید و از این‌رو به «لنگ» معروف شد (خواندمیر، ٣/۴٠١؛ رومر، همانجا). کاوش هیئت باستان‌شناسی در ١٩۴١م در آرامگاه تیمور بر روی اسکلتها، علائمی از این نقص عضوها را به اثبات رسانده است (همانجا). ابن عربشاه مجروح شدن تیمور را به راهزنی و غارت گله‌های گوسفند و اسب نسبت داده است (ص ١٠).

امیرتیمور و امیرحسین با گردآوری لشکریانی که اغلب آنها از قبیلۀ برلاس بودند و همچنین جلب موافقت بزرگان قبیله، رقیبان خود را یکی پس از دیگری از میان برداشتند. مهم‌ترین رقیب آنها الیاس خواجه بود که در ٧٦۵ق/١٣٦۴م تیمور و متحدانش او را درهم شکستند و ماوراءالنهر و ترکستان تحت نفوذ آنان درآمد (شرف‌الدین، ١/٦٨-٧٢) و آنان کابلشاه اوغلان را به خانی برگزیدند (همو، ١/٧٣؛ منتخب، ٢٢١ بب‍ ؛ میرخواند، ٦/٣٠).

اگرچه امیرحسین و امیرتیمور در جریان مبارزه با مخالفان در ماوراءالنهر با هم متحد بودند، اما سیر حوادث گوناگون میان آن دو را برهم زد و در جنگی که میان آنها رخ داد، امیرحسین متواری شد و خواتین و خزائن و دفاین او به دست تیمور افتاد (خواندمیر، ٣/۴٠٧-۴٠٨، ۴١۵-۴١٨؛ شرف‌الدین، ١/١۴۴-١۵۴؛ نظام‌الدین، ۵٦-٦٢؛ منتخب، ٢٨٦-٢٨٧). تیمور زنان حرم او را ــ که سرای ملک خانم دختر غزان/ قزان خان جغتای یکی از آنان بود ــ به عقد خود درآورد (شرف‌الدین، ١/١۵۵؛ میرخواند، ٦/٧٨؛ خواندمیر، ٣/۴١٨). به همین سبب تیمور به گورکان (داماد) ملقب گردید (بارتولد، ٢٢) و این لقب را بر سکه‌ها نیز نقش می‌کرد (رومر، همانجا).

پس از قتل امیرحسین و فتح بلخ (نظام‌الدین، ٦١)، امرا و شاهزادگان اولوس جغتای نزد امیرتیمور آمدند و اظهار اطاعت کردند و او را«شایستۀ پادشاهی و جهانبانی» و شاه «صاحبقران» خواندند (شرف‌الدین، ١/١۵٦-١۵٨). بدین ترتیب امیرتیمور در ١٢ رمضان ٧٧١ق/٩ آوریل ١٣٧٠م، به پادشاهی نشست (شرف‌الدین، ١/١۵٨؛ خواندمیر، ٣/۴١٩؛ میرخواند، ٦/٧٩-٨٠). وی پس از آن برای جلب قلوب امرا، ارکان، کلانتران و سرداران اولـوس جغتای همه را بنواخت و نفـایس و ذخایر امیرحسین را به آنان ارزانی داشت و خواص بندگان و هواداران را به «عواطف پادشاهانه» مفتخر گردانید و هر کسی را برحسب حال، تومان و هزاره‌ای مقرر کرد (شرف‌الدین، ١/١٦٠-١٦١)؛ آنگاه به سمرقند آمد و آنجا را به پایتختی برگزید (همو، ١/١٦٢؛ منتخب، ٢٨٨).

تیمور پس از این رویدادها، در ذیقعدۀ ٧٧١/ ژوئن ١٣٧٠ قوریلتای یا مجمع مشورتی مغول را تشکیل داد و امرای تومانات و هزارجات فرمان او را اطاعت کردند و به دربارش گرد آمدند (همان، ٢٩١ بب‍ ؛ میرخواند، ٦/٨١؛ شرف‌الدین، ١/١٦٣-١٦۴؛ نظام‌الدین، ٦٢). در این میان زنده حشم، فرزند محمد خواجه فرمان او را گردن ننهاد. نخستین اقدام تیمور لشکرکشی به جانب شبورغان (محل زنده حشم) بود و سپس تِرمذ و بلخ را نیز تصرف کرد (شرف‌الدین، ١/١٦۵-١٦٨؛ نظام‌الدین، همانجا؛ منتخب، ٢٩١-٢٩۴؛ خواندمیر، ٣/۴٢٠).

تیمور در ٧٧٢ق از جیحون گذشت و به مغولستان یا دیار جته لشکر کشید و آنان را مطیع خود ساخت (شرف‌الدین، ١/١٦٩-١٧١؛ قس: نظام‌الدین، ٦۴، که سال حمله را ٧٧٣ق آورده است؛ منتخب، ٢٩٦-٣٠٠؛ میرخواند، ٦/٨۵). آنگاه روی به خوارزم آورد و در فاصلۀ سالهای ٧٧٣-٧٨١ق، ۴ بار به این ولایت لشکر کشید (برای تفصیل بیشتر، نک‍ : شرف‌الدین، ١/١٧۵-١٨۵، ١٩۴-١٩٧، ٢١٦-٢٢١؛ نظام‌الدین، ٦٦-٦٨، ٧١-٧٢؛ منتخب، ٣٠٢؛ میرخواند، ٦/٨٨-٩٨). خوارزم به سبب موقعیت جغرافیایی و به‌رغم اینکه در آن وقت جمعیتی ترک‌زبان داشت، از دیدگاه فرهنگی با فرهنگ ایرانی بیشتر مأنوس بود؛ به همین علت بیشتر مورد هجوم تیمور قرار گرفت و دچار ویرانی شد.

در حقیقت خوارزمیان بعد از تسلیم در برابر تیمور، چندین‌بار بر ضد او شوریدند. به همین سبب شهرهای آنان ویران گردید و هزاران نفر از ساکنان آن قتل عام شدند (همانجاها؛ بارتولد، ٢۵٠-٢۵١). تیمور پس از این پیروزیها، دانشمندان، هنرمندان و صاحبان حرف و اصناف و پیشه‌وران را به شهر کش فرستاد (شرف‌الدین،١/٢٢٠). وی در ٧٧٦ق/١٣٧۴م به قمرالدین دوغلات حمله کرد و شهرکات را از تصرف او خارج ساخت و دختر او دلشادآغا را به حرم خود آورد (همو، ١/١٨٨-١٩٠؛ نظام‌الدین، ٧٢-٧۴؛ میرخواند، ٦/٩٧-٩٩؛ IA, XII(١)/٣۴٠). در اثنای جنگهای تیمور با خوارزمیان، توقتمیش، خان اردوی زرین (آلتین اردو، نک‍ : ه‍ د، ١/٦٧٢-٦٨٠) به تیمور پناهنده شد. تیمور او را به گرمی پذیرفت و به حکومت اُترار و صبران برگمارد و او را در رسیدن به قدرت و سرکوب رقبایش یاری کرد. توقتمیش با کمک تیمور با اوروس خان جنگید و پس از مرگ او برقپچاق چیره شد (نظام‌الدین، ٧۴-٧٨؛ شرف‌الدین، ١/٢٠٣-٢٠٩).

تیمور پس از آنکه قدرت خود را در ماوراءالنهر تثبیت نمود، به اندیشۀ فتح ایران افتاد و این نیت خود را در ٧٨٢ق/١٣٨٠م با حمله به خراسان آغاز کرد (همو، ١/٢٢٧-٢٢٨؛ منتخب، ٣٠٦ بب‍‌ ). در این تاریخ در شرق ایران ٣ قدرت عمده وجود داشت: آل کرت در هرات، سربداران در سبزوار، و جانی قربانی در طوس و کلات (رومر، ۴٦-۴٧). تیمور پسر خود میرانشاه را با گروهی از سرداران به فتح خراسان مأمور کرد (نظام‌الدین، ٨١-٨٢؛ منتخب، همانجا؛ شرف‌الدین، ١/٢٢۴-٢٢۵؛ میرخواند، ٦/١١٣-١١۴)؛ خود نیز سپس به آنان پیوست. وی چندی بعد بر هرات چیره شد و حکومت آل کرت را از میان برداشت (همو، ٦/١١۵-١٢٠؛ منتخب، ٣٠٧ بب‍ ؛ شرف‌الدین، ١/٢٢۴-٢٣٧؛ ابن عربشاه، ٢۴-٢٦) و پس از تصرف خزاین ملوک آل کرت، گروه بسیاری از نام‌آوران و فقیهان آنجا را به شهر سبز فرستاد (شرف‌الدین، ١/٢٣٧؛ رومر، ۴٨). پس از آن دولت سربداران سبزوار را برانداخت و شورش مجدد سبزواریان را به شدت سرکوب کرد (پتروشفسکی، ٩۴-٩٦). آنگاه بر طوس و کلات که مرکز حکومت علی بیک جانی قربانی بود، مستولی شد (میرخواند، ٦/١٢٣؛ منتخب، ٣١٢ بب‍‌ ) و شمار بسیاری از مردم جانی قربانی را به سمرقند فرستاد (رومر، همانجا).

تیمور اندکی بعد مازندران را از امیرولی گرفت (٧٨٦ق/١٣٨۴م) و او را از جنگلهای رستمدار گریزاند (منتخب، ٣٢٨؛ شرف‌الدین، ١/٢٨٢؛ نظام‌الدین، ٩۴-٩٦؛ میرخواند، ٦/١٣٩-١۴٢؛ خواندمیر، ٣/۴٣٧). در اثنای فعالیت برای تسخیر مازندران، شورش سیستان را نیز فرو نشاند (برای تفصیل بیشتر، نک‍ : منتخب، ٣١٩-٣٢۴؛ میرخواند، ٦/١٣٣-١٣٩؛ نظام‌الدین، ٩١-٩۴) و متوجه غرب شد و پس از گریز سلطان احمد جلایر به تبریز، تیمور بر سلطانیه و اطراف آن استیلا یافت. وی در ٧٨٧ق/١٣٨۵م از سلطانیه به سمرقند بازگشت (خواندمیر، همانجا؛ نظام‌الدین، ٩٧؛ شرف‌الدین، ١/٢٨٣-٢٨۵).

در همین ایام، توقتمیش پادشاه قپچاق ــ که با حمایت تیمور به حکومت رسیده بود ــ با لشکری گران شامل ٩ تومان (٩٠ هزار نفر) به تبریز هجوم برد و پس از تصرف شهر به قتل عام و غارت و ویرانی دست گشود (نظام‌الدین، ٩٧-٩٨).

امیرتیمور در ٧٨٨ق/١٣٨٦م، با آگاهی از اوضاع نابسامان ایران، برای تسخیر کامل این سرزمین ٣ یورش به ایران تدارک دید که به ترتیب به یورش ٣ ساله، ۵ ساله و ٧ ساله معروف‌اند.

تیمور طی یورش ٣ ساله که در ٧٨٨ق به بهانۀ سرکوب راهزنان کاروانهای حجاج آغاز شد، نخست مازندران، فیروزکوه و لرستان را تصرف کرد (نظام‌الدین، ٩٨-٩٩؛ شرف‌الدین، ١/٢٨٧-٢٨٩؛خواندمیر،۴٣٧-۴٣٩؛ میرخواند،٦/١۴۴-١۴٧؛بارتولد، ٢۵؛ رومر، ۵٧-۵٨). پس از آن به تبریز آمد و بر تبریزیان «مال امان» بست و شمار بسیاری از هنرمندان و اصناف و پیشه‌وران را به سمرقند روانه ساخت (شرف‌الدین، ١/٢٨٩-٢٩٠). آنگاه به گرجستان حمله برد و پادشاه مسیحی آنجا را اسیر کرد و او با پذیرفتن اسلام از مرگ نجات یافت (میرخواند، ٦/١۴٧-١۵٠؛ منتخب، ٣٣٣؛ شرف‌الدین، ١/٢٩١، ٢٩٦؛ خواندمیر، ٣/۴٣٩؛ رومر، ۵٩). در همین لشکرکشی شیخ ابراهیم فرمانروای شروانات با تحفه و هدایا به خدمت تیمور رسید و به این ترتیب ولایات شابران و شماخی تا اقصا نقاط جبال البرز به اطاعت امیرتیمور درآمد (نظام‌الدین، ١٠١).

در ٧٨٩ق/١٣٨٧م توقتمیش بار دیگر عصیان کرد و با لشکری از راه دربند به اران و آذربایجان آمد. تیمور امرای خود شیخ‌علی بهادر و امیر ایکوتیمور را با «تومانات» به مقابله فرستاد و سپس میرانشاه پسر خود را نیز روانه کرد و آنان مهاجمان را عقب راندند (همو، ١٠١-١٠٢؛ میرخواند، ٦/١۵٠-١۵١؛ منتخب، ٣٣۴؛ شرف‌الدین، ١/٢٩٨-٣٠٠؛ فصیح، ٣/١٢٧).

تیمور پس از آن قلعۀ النجق را در آن سوی ارس تصرف کرد (منتخب، همانجا؛ نظام‌الدین، ١٠١). آنگاه به سوی وان و وسطان رفت (برای تفصیل بیشتر، نک‍ : شرف‌الدین، ١/٣٠۵-٣٠٨؛ میرخواند، ٦/١۵٢-١۵۵) و از آنجا روی به ایران مرکزی نهاد. در اینجا اصفهان را به باد غارت گرفت و چون مردم بر مأموران مالیاتی او شوریدند، به دستور تیمور مردم شهر را قتل عام کردند و از سرهای بریده مناره ساختند (ابن عربشاه، ۴٧-۵٠، منتخب، ٣٣٦؛ میرخواند، ٦/١۵۵-١۵٧؛ شرف‌الدین، ١/٣١١-٣١۴). وی پس از آن راهی فارس شد و شاهزادگان مظفری را به اطاعت آورد (میرخواند، ٦/١۵٨؛ شرف‌الدین، ١/٣١۵-٣١٦؛ رومر، ۵٩-٦٠).

تیمور پس از آن به سمرقند بازگشت و آمادۀ دومین یورش به ایران شـد که به یورش ۵ سالـه معروف است (منتخـب، ٣۵١؛ رومر، ٦١). در این میان توقتمیش به تحریک فخرالدین دوغلات بر ماوراءالنهر حمله آورد و تیمور سر در پی او گذاشت و به دشت قپچاق لشکر کشید (برای تفصیل بیشتر، نک‍ : منتخب، ٣٣٦؛ نظام‌الدین، ١١٧-١٢۵؛ میرخواند، ٦/١٦٧-١٧٠، ١٨۴-١٩۴؛ شرف‌الدین، ١/٣٣١-٣٣٦، ٣۵۵ بب‍‌ ) و سرانجام توقتمیش را در جنگ ١۵ صفر ٧٩٣ در محل «قُندرجه» در کنار رود آتل ــ ولگای کنونی ــ به سختی شکست داد و با غنایم و اسیران بسیار به سمرقند بازگشت (همو، ١/٣٨١، ٣٨٩-٣٩٧؛ میرخواند، ٦/١٩٩-٢٠١؛ نظام‌الدین، ١٢٣؛ نیز برای تفصیل بیشتر دشت قپچاق، نک‍ : یوجل، XL/٢۵٠-٢۵٩).

تیمور پس از بازگشت از دشت قپچاق، دومین حمله به ایران را (٧٩۴-٧٩٩ق/١٣٩٢-١٣٩٧م) آغاز کرد. وی نخست مازندران را تصرف کرد (اولیاءالله، ٢٠۵) و سادات را از تنبیه معاف داشت (منتخب، ٣۵٢؛ مرعشی، ٢٢۵ بب‍ ؛ شرف‌الدین، ١/۴٠٩-۴١۴؛ نظام‌الدین، ١٢۵-١٣٠؛ میرخواند، ٦/٢٠٣-٢٠٧) و حکومت مازندران را به افراسیاب چلابی داد و پس از آن به شوشتر رفت (نظام‌الدین، ١٣١)؛ از آنجا به سوی فارس آمد و در پی شاه منصور مظفری عازم شیراز شد و سرانجام خاندان مظفری را برانداخت (ستوده، ١/٢۵٠ بب‍ ؛ ابن عربشاه، ٣٩-۴٧؛ رومر، ٦٢-٦٣) و اعضای آن خاندان را ــ جز دو تن از فرزندان نابینای شاه شجاع ــ کشت و تمام «هنروران از محترفه و پیشه‌وران» فارس و عراق را به سمرقند فرستاد و حکومت نواحی فارس و عراق عجم و خوزستان را به پسر خود عمر شیخ سپرد (منتخب، ٣۵٦؛ شرف‌الدین، ١/۴۴٠-۴۴٢).

پس از آن امیرتیمور متوجه جنگ با قره قویونلوها و سلطان احمد جلایری شد. نخست قرامحمد قره قویونلو را که در نواحی شرقی آناتولی، جزیره و سوریه نفوذ داشت (سومر، ۵٩)، به بهانۀ تجاوز و غارت کاروانهای حجاج و بازرگانان از سوی او، مورد هجوم قرار داد و در ٧٨٩ق قلاع آیدین (بایزید شرقی) و آونیک (آونیق) و وان را تصرف کرد و قرامحمد را فراری داد (همو، ٦٣-٦٦؛ شرف‌الدین، ١/۴۴٦-۴۴٨). وی در همین زمان حکومت غرب ایران شامل ممالک آذربایجان و دربند، باکو، شیروانات و غیره را به میرانشاه واگذار کرد (همو، ١/۴۴۵) و آنگاه به تعقیب سلطان احمد جلایر که قلمرو نفوذ او از آذربایجان تا بین‌النهرین و بغداد امتداد داشت، پرداخت.

تیمور در شوال ٨٩۵/ اوت ١٣٩٣ به بغداد رسید. سلطان احمد که یارای مقابله نداشت، از ساحل غربی دجله گریخت و کشتیها را سوراخ، و تمام پلها را ویران کرد (منتخب، ٣۵٦-٣۵٧؛ شرف‌الدین، ١/۴۵١-۴۵٢؛ نظام‌الدین، ١٣٩؛ رومر، ٦۴). تیمور بغداد را گرفت و زنان سلطان احمد و نیز هنروران و پیشه‌وران را که هریک استاد فنی بودند، به سمرقند فرستاد (شرف‌الدین، ١/۴۵٦). سلطان احمد که از بغداد گریخته بود، به حلب و از آنجا نزد سلطان برقوق فرمانروای مملوک مصر رفت (میرخواند، ٦/٢١٦، ٢۴۴-٢۴۵؛ ابن عربشاه، ٦٦). وی پس از آن قلعۀ تکریت را که جمعی از مفسدان در آن گرد آمده، و به نهب و غارت مشغول بودند، فتح کرد (خواندمیر، ٣/۴۵٦-۴۵٧؛ شرف‌الدین، ١/۴۵٨ بب‍ ؛ نظام‌الدین، ١۴٢-١۴۴) و آنگاه بصره و واسط را نیز گشود (همو،١۴۴-١۴۵)؛ سپس دیاربکر (ابن‌عربشاه، ٦٨-٦٩؛ شرف‌الدین، ١/۴٦٩ بب‍ ؛ خواندمیر، ٣/۴۵٨) و قلعۀ ماردین (نظام‌الدین، ١۴٦-١۴٧؛ شرف‌الدین، ١/۴٧٦-۴٨١) را نیز گرفت و روانۀ ارمنستان و گرجستان شد (همو، ١/۵٠٠-۵٠٢).

تیمور حمله به آناتولی و سوریه را نیز تدارک می‌دید (یوجل، XL/٢۵٠ ff.) که تصمیم گرفت کار توقتمیش و آلتین اردو را یکسره کند. نخست نامه‌ای به او نوشت. لکن توقتمیش جوابی نامساعد داد و تیمور به پیکار او رفت و توقتمیش را در ساحل رود تیرک شکست داد (برای تفصیل بیشتر، نک‍ : منتخب، ٣٦٣-٣٦٧؛ میرخواند، ٦/٢۴۵-٢۵١؛ نظام‌الدین، ١۵٨-١٦٢؛ شرف‌الدین، ١/۵٢٣، ۵٢٦، ۵٢٩ بب‍ ؛ ابن عربشاه، ٧٦-٨٦؛ خواندمیر، ٣/۴٦٢-۴٦٦؛ یوجل، XL/٢۵٢ ff.). تیمور در این نبرد سرای پایتخت آلتین اردو را تصرف کرد و آن‌چنان ویرانی در آنجا به بار آورد و غنایم بسیاری به دست آورد و نیز شمار بسیاری از بومیان را به بردگی کشید که آلتین اردو پس از آن هرگز نتوانست قد راست کند (رومر، ٧٠-٧٣)، توقتمیش نیز دیگر نتوانست به قدرت بازگردد و پس از سالها دربه‌دری در ٨٠٧ ق/١۴٠۴م درگذشت (ه‍ د، ١/٦٧٩).

تیمور پس از مطیع ساختن ممالک دشت خزر و اولوس جوجی، در بهار ٧٩٨ق/١٣٩٦م به دربند و آذربایجان آمد و ادارۀ آنجا را به میرانشاه سپرد (خواندمیر، ٣/۴٦٦؛ شرف‌الدین، ١/۵۵٣، ۵۵٨-۵۵٩) و خود به سمرقند بازگشت (منتخب، ٣٦٧). وی پس از این پیروزیها و ویرانی برخی از شهرها مانند حاجی ترخان ــ آستاراخان ــ و جز آنها تا مسکو پیش رفت و آنجا را نیز غارت کرد (نظام‌الدین، ١٦١؛ میرخواند، ٦/٢۵١-٢۵٢؛ شرف‌الدین، ۵۴٢، ۵۵١).

پیروزی تیمور بر توقتمیش، برای آسیای میانه، اروپای جنوب شرقی، ترکیه و خاور نزدیک نتایج سیاسی و اقتصادی قابل توجهی پدید آورد؛ چنان‌که اردوی زرین به دولتی درجه دوم تبدیل شد، بازرگانی میان اروپا و آسیای میانه به سبب صدمه دیدن راهها دچار رکود شد و همچنین شرایط و مقدمات تسلط تیمور بر آناتولی و سوریه تسهیل گردید (یوجل، XL/٢۵٣).

یورش ۵ ساله به سلطۀ تیمور بر ایران، گرجستان، ارمنستان، عراق عرب، دشت قپچاق و بخشی از شرق آناتولی انجامید (همو، XL/٢۵٧) و ایران به بخش اصلی و جدایی‌ناپذیر قلمرو تیمور تبدیل شد (رومر، ٦٩-٧٠).

تیمور در اندیشۀ فتوحات دیگر بود. او برای تثبیت سیادت و بازگرداندن قدرت مغولان می‌بایست هند و چین را نیز مطیع خود سازد (همو، ٧٠)؛ بنابراین، قصد هند کرد و به نوۀ خود پیرمحمدبن جهانگیر که از ٧٩۴ق/١٣٩٢م در شرق به تاخت‌وتاز برخاسته بود و از اوضاع آگاهی کافی داشت، فرمان داد

(٨٠٠ ق/١٣٩٧م) نیروهای خود را آماده کند (همانجا) و خود به بهانۀ غزا با کفار و اعتلای لوای اسلام و درهم کوبیدن مجوسان که به سیاه‌پوشان موسوم بودند، روی به پنجاب آورد و پس از سرکوب و قتل گروه بسیاری از مجوسان، به سوی دهلی روان شد (برای تفصیل بیشتر، نک‍ : منتخب، ٣٦٧، ٣٦٩؛ غیاث‌الدین، ۵٩، ١٠۵ بب‍ ؛ عبدالرزاق، ١/٧٨٨؛ میرخواند، ٦/٢٧٠؛ خواندمیر، ٣/۴٦٩؛ شرف‌الدین، ٢/٢١؛ ابن عربشاه، ٩٩-١٠۴؛ نظام‌الدین، ١٧٠ بب‍‌ ).

وی قلاع مهم از جمله قلعۀ بطنیر را به دست آورد و شمار بسیاری را کشت (خواندمیر، ٣/۴٧١-۴٧٢؛ غیاث‌الدین، ٩٠-٩۵؛ شرف‌الدین، ٢/٢٢-٢٦) و به پیشروی ادامه داد (همان، ٢/٧۵-٨٩؛ خواندمیر، ٣/۴٧۵) و سرانجام شهر دهلی را تصرف کرد. تیمور اگرچه مردم را امان داد، لکن با بروز اختلاف میان مردم دهلی و تیموریان بر سر تهیۀ آذوقه، دستور قتل عام و نهب و غارت داد و لشکریان شهر را به باد غارت گرفتند (برای تفصیل بیشتر، نک‍ : غیاث‌الدین، ١٠۵ بب‍ ؛ شرف‌الدین، ٢/٩٦؛ ابن‌عربشاه، همانجا؛ خواندمیر، ٣/۴٧٦-۴٧٨؛ نظام‌الدین، ١٨٧ بب‍‌ ).

لشکرکشی تیمور اگرچه به نام اسلام و مبارزه با کفار صورت پذیرفت، لکن هدف اصلی او به دست آوردن غنایم و گرفتن خراج بود. ویرانیهای سپاه تیمور در هند به خصوص آثار فرهنگی ایرانی آن دیار، ضربۀ سهمگینی بر اسلام در هند وارد آورد (گروسه، ٧۴٠).

تیمور در ٢١ شعبان ٨٠١ ق/٢٨ آوریل ١٣٩٩م به سمرقند بازگشت و بنای مسجد جامع سنگی سمرقند را آغاز کرد (شرف‌الدین، ٢/١۴٢، ١۴۴-١۴٧؛ میرخواند، ٦/٣٢٧؛ منتخب، ٣٧٢؛ نظام‌الدین، ٢١١-٢١٢).

پس از مراجعت تیمور از هند به سمرقند، اخباری از بروز ناآرامیها در ایران، به‌ویژه آذربایجان و گرجستان انتشار یافت (همو، ٢١٢). تیمور که درصدد تکمیل فتوحات و توسعۀ قلمرو خود به غرب ایران، آسیای صغیر و سوریه بود، مقدمات لشکرکشی جدیدی را که در تاریخ به یورش ٧ ساله معروف است، فراهم آورد. این یورش که از ٨٠٢ تا ٨٠٧ ق به درازا کشید، بهتر است یورش ۵ سالۀ دوم نامیده شود. در سبب این لشکرکشی، رفتار میرانشاه پسر تیمور را مهم‌ترین عامل شمرده‌اند. وی که فرمانروایی غرب ایران را در دست داشت و بر تاج و تخت هولاکو تکیه زده بود (بارتولد، ٢٩؛ رومر، ٧۴)، بر اثر سقوط از اسب در اثنای شکار در حوالی خوی و مرند، دچار اختلال روانی شده، و تعادل روحی خود را از دست داده بود و به ستمگری و حیف و میل خزانه و کشتار مردم و بزرگان و ویرانی ابنیه دست یازیده بود (منتخب، ٣٧٢-٣٧٣؛ شرف‌الدین، ٢/١۴٧-١۴٩؛ میرخواند، ٦/٣٢٨ بب‍‌ ؛ بارتولد، همانجا)؛ چنان‌که به نوشتۀ کلاویخو، اکثر ساختمانهای تبریز و سلطانیه را ویران کرد تا مردمان آینده بگویند میرانشاه چیزی نساخت، اما در ویران ساختن کامیاب بود (ص ١٧)، حتى همسرش خانزاده از او نزد تیمور شکایت برد (شرف‌الدین، ٢/١۵١؛ منتخب، ٣٧٣). ابن عربشاه علت حملۀ تیمور به آذربایجان را ظاهراً به نامه‌ای مربوط می‌داند که میرانشاه در آن پدرش را به انتقام و بازداشت از فساد تهدید کرده بود (ص ١٠۵-١٠٩).

به هر حال تیمور در این لشکرکشی میرانشاه را که به استقبال آمده بود (میرخواند، ٦/٣٣٣؛ خواندمیر، ٣/۴٨٣)، از کار برکنار، و مشاورانش را اعدام کرد (شرف‌الدین، ٢/١۵٦) و حکومت آنجا را به پسر دوم میرانشاه، امیرزاده عمر داد (بارتولد، ٣١). آنگاه به گرجستان رفت و آن سرزمین و کلیسای آنجا را با خاک یکسان کرد و شمار بسیاری را از دم تیغ گذرانید (شرف‌الدین، ٢/١٦١-١٦۴؛ میرخواند، ٦/٣٣٨-٣٣٩؛ خواندمیر، ٣/۴٨٦؛ منتخب، ٣٧۴)؛ سپس متوجه شرق آناتولی شد و به سیواس رفت و طهرتن حاکم ازرنجان نیز بدو پیوست (شرف‌الدین، ٢/١٩٢؛ نظام‌الدین، ٢١٧-٢٢٠؛ یوجل، XL/٢٨۴؛ اوزون چارشیلی، «تاریخ...١»، I/٣٠٣).

تیمور به بهانۀ پناهنده شدن سلطان احمد جلایر و قره یوسف قره قویونلو به ایلدرم بایزید (سومر، ٧۴-٧٧) و حمایت مرکز حکومت از قاضی برهان‌الدین، در محرم ٨٠٣/ اوت ١۴٠٠، به سیواس حمله کرد و آن را به تصرف درآورد و بسیاری را کشت (٢١٩؛ شرف‌الدین، ٢/١٩١-١٩٦؛ ابن عربشاه، ١٢١-١٢٢؛ یوجل، XLII/٢۵٢-٢۵٣؛ اوزون چارشیلی، همانجا). پس از آن روی به سوریه نهاد (ابن‌عربشاه، ١٢٣-١٢۴؛ اوزون چارشیلی، همان، I/٣٠۴) و شهرهای مختلف مانند ملاطیه، عینتاب (آنتپ کنونی)، حلب (شرف‌الدین، ٢/٢٠۴-٢٢٢؛ میرخواند، ٦/٣۵٨ بب‍ ؛ خواندمیر، ٣/۴٩١-۴٩۴)، سپس دمشق را فتح کرد و شهر را به باد غارت داد (نظام‌الدین، ٢٢۴-٢٣٧؛ منتخب، ٣٧٨-٣٧٩؛ خواندمیر، ٣/۴٩٧-۴٩٩؛ میرخواند، ٦/٣٦۵ بب‍‌ ). بعد از فتح دمشق شماری از صاحبان هنر و صنعت و فناوران مانند پارچه‌بافان، درودگران، سنگ‌تراشان، دام‌پزشکان و جز اینها را به سمرقند روانه ساخت (ابن عربشاه، ١٦۵).

باید گفت درگذشت سلطان برقوق حکمران مصر و جانشین پسرش الظاهر و رقابت میان امیران مملوک، فتوحات تیمور در سوریه را تسهیل کرد. تیمور در بازگشت از دمشق ماردین و بغداد را نیز برای بار سوم تصرف کرد و از آنجا به تبریز آمد (شرف‌الدین، ٢/٢۵٩-٢٦٦؛ نظام‌الدین، ٢٣٨-٢۴٣؛ اوزون چارشیلی، همانجا) و به قره باغ رفت (شرف‌الدین، ٢/٢٧١؛ نظام‌الدین، ٢۴٣).

تیمور در فتح بغداد که در ذیقعدۀ ٨٠٣ ق/ ژوئن ١۴٠١ روی داد، شهر را به کلی ویران کرد و لشکریانش پس از دریافت فرمان قتل عام، بر پیر و جوان و خرد و کلان رحم نکردند (همو، ٢۴١-٢۴٢؛ خواندمیر، ٣/۴٩٩-۵٠٠؛ منتخب، ٣٨٢؛ شرف‌الدین، ٢/٢۵٩-٢٦٦؛ ابن عربشاه، ١٦٩ بب‍ ؛ ابوبکر طهرانی، ١/۴٩-۵٢؛ یوجل، XLII/٢٨٧).

١. Osmanli... ٢. Anadolu...

این زمان تیمور به فکر استیلا بر قلمرو دولت نوپای عثمانی که تا بالکان را فرا می‌گرفت، افتاد (کین راس، ٧٢ بب‍ ؛ شاو، ١/٧٦-٧٧؛ هامر پورگشتال،١/٢٠٦ بب‍ ؛ اوزتونا، II/٣٣٨ ff.). در این اثنا برخی از امیران ــ بیلیکها ــ آناتولی که متصرفاتشان را بایزید اول گرفته بود (نک‍ : نشری، I/٣١٢, ٣١٦ ff. ؛ دانشمند، I/٨٨-٩١, ٩٦؛ اوزون چارشیلی،«بیلیکها...٢»، ١٢٧-١٣١)، به تیمور پناهنده شدند و از او یاری خواستند (همو، «تاریخ»، I/٣٠۴). از سویی دیگر سلطان احمد جلایر و قره یوسف از بغداد گریختند و به بایزید اول پناه بردند (ابوبکر طهرانی، ١/۵٠؛ روملو، ٧۴؛ شرف‌الدین، ٢/٢٧۵). تیمور نمایندگانی نزد بایزید فرستاد و تسلیم آنها را خواستار شد (همانجاها؛ برای نامه، نک‍ : نوایی، ٩٠-٩٣)، بایزید از تسلیم آنها و نیز درخواستهای دیگر تیمور که اعزام یکی از شاهزادگان به عنوان گروگان و باز پس دادن قلعۀ کماخ بود، خودداری کرد (اوزون چارشیلی، همان، I/٣٠٧) و سرانجام میان او و تیمور در ١٩ ذیحجۀ ٨٠۴ ق/٢٠ ژوئیۀ ١۴٠٢م در نزدیکی آنکارا جنگ درگرفت که به پیروزی تیمور و اسارت بایزید انجامید (برای تفصیل بیشتر، نک‍ : شرف‌الدین، ٢/٣٠٧-٣١٧؛ نظام‌الدین، ٢۵۴-٢٦٠؛ خواندمیر، ٣/۵٠٨-۵٠٩؛ صولاق‌زاده، ٧۴-٧۵؛ هامر پورگشتال، ١/٢٨٧-٢٨٨؛ اوزتونا، I/٣٣٨-٣۴٩؛ اوزون چارشیلی، همان، I/٣٠٩-٣١٦؛ دانشمند، I/٢٧-٣٣). تیمور پس از فتح آناتولی و تصرف ازمیر تا سواحل مدیترانه پیش رفت (ابن عربشاه، ١٩۵؛ دانشمند I/١٣٨).

بایزید ٧ ماه بعد در ١٢ شعبان ٨٠۵ ق/ ٨ مارس ١۴٠٣م در آق شهر درگذشت (نظام‌الدین، ٢٧١؛ دانشمند، I/١٣٩-١۴٢؛ اوزتونا، II/٣۵١؛ رومر، ٧٩). از فرزندان بایزید، محمد چلبی تابعیت تیمور را پذیرفت و به نام او سکه زد (اوزون چارشیلی، همان، I/٣١٨). تیمور در این حملات ظاهراً قصد از میان برداشتن عثمانیان را نداشت و سلطه بر امیران آناتولی او را راضی می‌کرد. اما از آنجا که تیمور در آناتولی نیز مانند نواحی دیگر به گرفتن باج و خراج و تخریب آبادیها دست زد، بنیان اقتصادی منطقه دچار اختلال شد (رومر، همانجا).

تیمور سرانجام پس از تسخیر شام و روم و آسیای صغیر، در ٨٠٧ ق به سمرقند بازگشت و آمادۀ حمله به چین شد و در عین حال به سلطان مصر نامه فرستاد که قره‌یوسف را بکشد و سلطان احمد را زندانی کند (شرف‌الدین، ٢/۴۴٧-۴۴٩) و خود در ٢٣ جمادی‌الآخر ٨٠٧ ق/٢٨ نوامبر ١۴٠۴م از سمرقند حرکت کرد

(همو، ٢/۴۵١)، چندی بعد در اترار بیمار شد و در ١٧ شعبان ٨٠٧ق/١٨ فوریۀ ١۴٠۵م درگذشت. جنازۀ او را در ١٨ شعبان از اترار به سمرقند آوردند و در آنجا به خاک سپردند (شرف‌الدین، ٢/۴٧۴؛ خواندمیر، ٣/۵٣٣-۵٣۵؛ ابن عربشاه، ٢۴٦).

دربارۀ امیرتیمور، آخرین جهان‌گشای بزرگ صحراگرد و کوچنده که به سان طوفانی سهمگین در برهه‌ای از تاریخ جهان پدید آمد و با یورشها و ویرانگریها و قتل عامهایش آوازه‌ای جهانی یافت و چهره‌ای ویرانگر، و در عین حال قهرمانی افسانه‌ای از خود بر جای نهاد، داوریهای گوناگون و متناقض صورت پذیرفته است. مورخان درباری دورۀ تیموری او را ستوده‌اند و اعمال او را مظهر قهر الٰهی شمرده‌اند؛ و کسانی دیگر مانند ابن عربشاه او را «سرآمد تبهکاران دجال صفت» (ص ٣) خوانده‌اند. چنین به نظر می‌رسد که مورخ بزرگ روسی، بارتولد، مناسب‌ترین تعریف را کرده است: «ویرانگری بی‌امان و سازنده‌ای به عزم و اراده» (نک‍ : ص ٣۵). از نظر صفات ظاهری به گفتۀ ابن عربشاه، تیمور مردی بلندبالا و چهارشانه، پیشانی فراخ با نقصی در پا و دست، در باطن دلی آرام داشت، ولی چون سنگ خارا سخت بود (ص ٢٩٣ بب‍‌ ). کلاویخو نیز که او را چندی قبل از مرگش در سمرقند دیده بود، از سن بالای او و ضعف چشمش یاد کرده است (ص ٢٢٧).

یکی از ویژگیهای بارز امیرتیمور نبوغ نظامی‌اش بوده است که در شیوه‌های جنگی او آشکار است. زندگی و تربیت او در صحرا و پیروی از آداب زندگی و نظامی مغول، در موفقیتهای او نقش اساسی داشت (رومر، ٨٣, ٨٦-٨٧). وی در تشکیلات نظامی به عنـاصر نظامی ایل و تبـارش یعنی جغتـاییان ــ که در میـان آنها از محبـوبیت فراوانـی بـرخـوردار بود ــ تکیه داشت (بارتولد، ٢۴٦). او در اغلب نبردها خود و فرزندانش ــ به‌رغم سـن کـم آنهـا ــ مستقیمـاً شـرکت داشتند، چنـان‌که فـرزنـدش عمرشیخ تنها ١٦ سال داشت که در جنگ زخمی شد (منتخب، ٢٨۵). تیمور آن دسته از سربازان را که از خود شجاعت و جنگاوری نشان می‌دادند، تشویق می‌کرد و به درجات نظامی مانند اون‌باشی، یوزباشی، مین‌باشی و... (فرمانده ١٠- ٠٠٠‘١ نفر) مفتخر می‌کرد ( تزوکات...، ٢٧٢) و به هریک علم و سنجق (پرچم) ویژه می‌داد (شرف‌الدین، ٢/٢٩۵). جالب آنکه در میان سربازان او اصحاب آیینهای مختلف حتى بت‌پرستان که بتهایشان را همراه داشتند و نیز زنان حضور داشتند (بارتولد، ٢٧؛ ابن‌عربشاه، ٣٢١، ٣٢۴). در میان لشکریان او به‌رغم درنده‌خویی، برخی خصلتهای جوانمردانه نیز وجود داشته است (بارتولد، ٢۵-٢٦). او اهداف لشکرکشیهایش را از پیش اعلام نمی‌کرد (ابن‌عربشاه، ٦٠)، و در مناطقی که در برابرش مقاومت می‌کردند، سفاکی نشان می‌داد (نک‍ : سطور پیشین؛ نیز رومر، ٩١).

دربارۀ باورهای مذهبی تیمور نیز مانند سایر موارد اختلاف نظر وجود دارد. گویند از نظر مذهبی معتقد به تسنن و فقه حنفی بوده است و در عین حال با شیعیان و اهل بیت و طرف‌داران آل علی(ع) اظهار دوستی می‌کرده است(شیبی،١٦٢-١٩٠). ابن‌عربشاه (ص ٢٩٨) او را معتقد به یاسای چنگیزی دانسته است و از این روی برخی از علما به کفر او فتوا داده‌اند. لکن او خود را غازی، و جنگهایش را جهاد با کفار خوانده است (شرف‌الدین، ٩/۴۴٧). تیمور قانونهای مغولی و عرفیات شریعت اسلامی را هم‌زمان اجرا می‌کرد، در مباحث مورد اختلاف سنی و شیعه، گاهی خود را طرف‌دار آن و گاهی جانب‌دار دیگری نشان می‌داد (مرعشی، ٢٣١-٢٣۴؛ رومر، ٨٩). وی از مذهب به عنوان ابزاری برای رسیدن به مقاصد سیاسی نیز بهره می‌جست (بارتولد، ٢١؛ آکا، ۴٦٠-۴٦١). تیمور به صوفیه ارادت خاص نشان می‌داد و احتمالاً این گرایش از کودکی در او ایجاد شده بوده است(ابن‌عربشاه،٦)؛ در این میان به خواجه احمد یسوی تعلق خاطر و ارادت بیشتری داشت، چنان‌که آرامگاه او را تعمیر کرد و به زیارتش رفت (کوپرولو، ٣٣ ff.).

بزرگ‌ترین منبع درآمد دولت تیمور، بازرگانی بود و او بـه‌خصوص در سمرقند ــ که از مراکز مهم تجارت ادویه بود ــ بازارها و دکانها و مراکز تجاری بسیار ساخت و کارگاههای بافندگی به وجود آورد؛ همچنین پوست از دشت قپچاق، ابریشم و الماس و سایر سنگهای گرانبها از چین می‌آورد. به نوشتۀ کلاویخو این کالاها حتى در بازارهای اسکندریه نیز دیده نمی‌شد (ص ٢٩١-٢٩٢؛ آکا، ۴۵۴-۴۵۵). وی نسبت به اوزان و مقادیر و قیمتها توجه داشت و آنها را کنترل می‌کرد (همو، ۴۵٨). تیمور در گسترش بازرگانی با دول دیگر به‌ویژه اروپاییان اقداماتی انجام داد و نامه‌هایی به پادشاهان فرانسه و انگلستان فرستاد (برای نامه‌ها، نک‍ : قزوینی، ١/١۴٦-١۴٨؛ نوایی، ١٢٦-١٢٨؛ جوادی، ١٧٧)؛ حتى بسیاری از زندانیان مسیحی را آزاد ساخت (همو، ١٦١).

امیرتیمور به‌رغم ویرانیهای بسیار که به بار آورد، به ترمیم ویرانیهـا، تـوسعۀ زراعت، سـاخت عمـارات جـدید ــ به‌ویژه در سمرقند ــ بسیار اهمیت می‌داد. وی در حومۀ سمرقند شهرکهایی ساخت و هریک را به نام یکی از شهرهای بزرگ جهان آن روز مانند دمشق، بغداد و سلطانیه نام‌گذاری کرد. همچنین باغهای بسیاری مانند بوستان ارم، جنت فردوس و دلگشا برای استفادۀ بانوان ساخت (برای تفصیل بیشتر، نک‍ : کلاویخو، ٢۴١ بب‍ ؛ ابن‌عربشاه، ٣٠٧-٣٠٨). جالب توجه است که بازدید از سراها و باغها ممنوع نبوده است (بارتولد، ٣۵-٣٦).

تیمور غیر از زبان ترکی با زبان فارسی نیز آشنا بود و آن را می‌فهمید. وی با شماری از دانشمندان نشست و برخاست داشت

و آنان را مورد تکریم قرار می‌داد (ابن‌عربشاه، ٢٩٧). چنان به نظر می‌رسد که وی چندان علاقه‌ای به شعر فارسی و ترکی نداشته است (بارتولد، ٢۴٩)؛ در عین حال او تحت تأثیر فرهنگ ایرانی قرار گرفته بود، چنان‌که شطرنج را به خوبی آموخت (همو، ٢۵٢). به نوشتۀ ابن‌عربشاه که از دو نوع شطرنج بزرگ و کوچک نام می‌برد، تیمور نیک شطرنج می‌باخت و بیشتر شطرنج بزرگ که صفحۀ آن ١٠×١١، با چند مهرۀ اضافه (دو شتر، دو زرافه، دو پیشاهنگ، دو دبابه و وزیر) بود، بازی می‌کرد (همانجا). کلاویخو از مجالس بزمی که همسران و دختران تیمور نیز در آن شرکت می‌کردند، به طور مشروح یاد می‌کند (ص ٢۴٨ بب‍‌ ). جالب توجه است که به نوشتۀ بارتولد (ص ٢٧-٢٨)، آنان در این مجالس براساس سنت مغولی بدون حجاب و با صورت باز شرکت می‌کردند.[۱]

مآخذ: ابن عربشاه، احمد، عجایب المقدور (زندگانی شگفت‌آور تیمور)، ترجمۀ محمدعلی نجاتی، تهران، ١٣۵٦ش؛ ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ١٣۵٦ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مفصل ایران، از حملۀ چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، تهران، ١٣۴٧ش؛ همو، ظهور تیمور، تهران، ١٣٦٠ش؛ اولیاءالله آملی، محمد، تاریخ رویان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ١٣۴٨ش؛ بارتولد، و. و.، تاریخ ترکهای آسیای میانه، ترجمۀ غفار حسینی، تهران، ١٣٧٦ش؛ پتروشفسکی، ا. پ.، نهضت سربداران خراسان، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ١٣۵١ش؛ تزوکات تیموری، تحریر ابوطالب حسینی تربتی، تهران، ١٣۴٣ش؛ جوادی، حسن، «ایران از دیدۀ سیاحان اروپایی در دورۀ ایلخانان»، بررسیهای تاریخی، تهران، ١٣۵٢ش، س ٨، شم‍ ٣؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، تهران، ١٣٣٣ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، ١٣٧٣ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ١٣۴٩ش؛ ستوده، حسینقلی، تاریخ آل مظفر، تهران، ١٣۴٦ش؛ سومر، فاروق، قرا قوینلوها، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، ١٣٦٩ش؛ شاو، ا. ج. و ا. ک. شاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیۀ جدید، ترجمۀ محمود رمضان‌زاده، مشهد، ١٣٧٠ش؛ شرف‌الدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، ١٣٣٦ش؛ شیبی، کامل مصطفى، تشیع و تصوف، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، ١٣۵٩ش؛ صولاق‌زاده، محمد، تاریخ، استانبول، ١٢٩٧ق/١٨٨٠م؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ١٣۵٣ش؛ غیاث‌الدین علی یزدی، سعادت‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، ١٣٧٩ش؛ فصیح‌خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ١٣٣٩ش؛ قزوینی، محمد، مقالات، به کوشش ع. جربزه‌دار، تهران، ١٣٦٢ش؛ کلاویخو، ر.، سفرنامه، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، ١٣٣٧ش؛ کین راس، پ. ب.، قرون عثمانی، ترجمۀ پروانه ستاری، تهران، ١٣٧٣ش؛ گروسه، رنه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمۀ عبدالحسین میکده، تهران، ١٣۵٣ش؛ مرعشی، ظهیرالدین، تارخ طبرستان و رویان و مازندران، به کوشش محمدحسین تسبیحی، تهران، ١٣۴۵ش؛ منتخب‌التواریخ معینی، منسوب به‌ معین‌الدین نطنزی، به‌کوشش ژان اوبن، تهران، ١٣٣٦ش؛ ‌میرخواند، محمد، روضةالصفا، تهران، ١٣٣٩ش؛ نظام‌الدین شامی، ظفرنامه، به کوشش محمد احمد پناهی سمنانی، تهران، ١٣٦٩ش؛ نوایی، عبدالحسین، اسناد و مکاتبات‌تاریخی ایران، تهران، ١٣۵٦ش؛ هامر پورگشتال، یوزف، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمۀ زکی علی‌آبادی، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ١٣٦٧ش؛ نیز:

Aka, I., »Timur sâdece bir asker mi idi«, Belleten, ٢٠٠٠, vol. LXIV, no. ٢۴٠; Barthold, W. W., Uluğ Bey ve zamanı, tr. Tahiroğlu Ekdes Nimet, Istanbul, ١٩٣٠; Daniԫmend, İ. H., İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi, Istanbul , ١٩۴٧; IA; Köprülü, F., Türk edebiyatıºnda ilk Mutasavvıflar,

Ankara, ١٩٧٦; Neԫri, M., Cihan-Nümâ, ed. F. R. Unat and M. A. Köymen, Ankara, ١٩۴٦; Özer, Y. Z., »Timur’un yaptiğı iԫlere toptan bir bakiԫ«, Belleten, ١٩۴۵, vol. IX, no.٣٦; Öztuna, Y., Büyük Türkiye tarihi, Istanbul, ١٩٨٣; Roemer, H. R., »Timur in Iran«, The Cambridge History of Iran, vol. XL(١), ed. P. Jackson, Cambride, ١٩٩٣; Sümer, F., Akkoyunlular, Ankara, ١٩٦٧; Uzunçarԫılı, İ, H., Anadolu beylikleri, Ankara, ١٩٨۴; id, Osmanlı tarihi, Ankara, ١٩٧٢; Yücel, Y., »Timur tarihi hakkinda araaŞtırmalar«, Belleten, ١٩٧٦, vol. XL, no.١۵٨, ١٩٧٨, vol.XLII, no. ١٦٦.


پی‌نوشت‌ها


[۱]- تیمور گورکانی، دايرةالمعارف بزرگ اسلامی
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-


جُستارهای وابسته


زندگی نامۀ تيمور گورکان



منابع





<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>