تجربه پارس و چین در جنگهای نامنظم
فهرست مندرجات
- مقدمه انتشارات پروگرس بر مقالات ژورنالیستی مارکس و انگلس
- افغانستان، استعمار نوین پای خود را جای پای استعمار کهن گذاشت!
- انتقاد مارکس از اشغال استعماری بوشهر و خرمشهر
- سالهای تدارک انقلاب و استقلال هندوستان
- یگانه انقلاب عظیم جهانی، در هندوستان
- کمپانی هند شرقی دست بلند استعمار بریتانیا
- تجربه پارس و چین در جنگهای نامنظم
- جنگ علیه پارس
- ایران و توطئه انگلیس از نگاه "کارل مارکس"
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[...] [...]
[↑] تجربه پارس و چین در جنگهای نامنظم
انگلیسیها به محض اینکه به جنگی در آسیا خاتمه دادند، جنگ دیگری را براهانداختند. مقاومتی که پارس و چین در رویارویی با هجوم بریتانیائیها از خود نشان دادند، سزاوار است که توجه ما را بخود جلب کند. در پارس ساخت و ساز نظامی اروپا با بربریت آسیایی پیوند خورده بود. در چین، اما تمدنی نیم بند و در حال اضمحلال، و یکی از کهن ترین دولتهای جهان بود که با امکانات خودش به استقبال اروپائیها میآمد. پارس شکست آشکاری را بخود دید، در حالی که چین در نا امیدی و در موقعیتی نیمه گسیخته، آنچنان سیستم مقاومتی ایجاد کرد که اگر بکار برده شود، تکرار پیشرویهای پیروزمندانهی اولیه جنگ انگلیس و چین را ناممکن خواهد ساخت.
پارس در موقعیتی بود مشابه با ترکیه در طول جنگ با روسیه در سال ١٨٢٩-١٨٢٨. مستشاران نظامی انگلیسی، فرانسوی، روسی هریک سهمی در سازماندهی ارتش پارسی داشتند.
سیستمهای نظامی یکی جانشین دیگری میشد و هرکدام در مأموریت خود شکست میخوردند، زیرا حسادت، دسایس، ناآگاهی، حرص و آز و بزهکاریی شرقیهایی که میبایستی به افسران و سربازان اروپایی تبدیل شوند عواملی بودند که در پیشرفت امور خلل وارد میساختند(١). ارتش نوین و منظم هرگز فرصت نیافت که در صحنهی نبرد قدرت ساز و برگ خود را بیازماید. عملیات درخشان آن تنها به چند اردو علیه اکراد، ترکمنها و افغانها محدود میشد و به عنوان هستهای مرکزی عمل میکرد که پیرامون آن متشکل از چندین واحد سوار نامنظم پارسی بود. واحدهای سوار نامنظم در نبرد واقعی خیلی قوی و مؤثر بودند، در حالیکه ارتش منظم غالبا کاری نمیکرد جز تحمیل تجمعات متشکل نظامی به دشمن، ولی تنها در ظاهر خارق العاده بنظر میرسیدند. تا اینکه سرانجام جنگ علیه انگلیس شعله ور شد.
انگلیسیها به بوشهر حمله کردند و در آنجا با مقاومتی بی باکانه ولی ناکارآمد مواجه شدند. امّا مردانی که در بوشهر میجنگیدند جزء ارتش منظم نبودند: جنبش مقاومت از افراد محلی فارس و عرب ساحلی تشکیل شده بود. ارتش منظم در فاصلهی شصت مایلی (حدود هشتاد و هشت کیلو متری) روی تپهها در حال تجمع و تمرکز بود و سرانجام حرکت میکند.
ارتش انگلیس - و - هندی در میان راه با آنها روبرو میشوند، و اگر چه پارسیها به شیوهای که با توپخانه از آنها پذیرایی کردند، موجب تحسین آنها شد و اگر چه مربعی که تشکیل داده بودند، تمام اصول را به دقّت تمام به نمایش گذاشته بود، با اینحال تنها با یک حمله توسط یک رژیمان سواره نظام هند تمام ارتش پارسی از نگهبان تا واحدهای خط(٢) درهم کوبیده شد. جهت پی بردن به کیفیت چنین واحدی از سواره نظام هندی در ارتش هند، باید به کتاب کاپیتان نولان(٣) مراجعه کنیم.
افسران انگلیسی-هندی درباره این واحد سوار براین عقیده هستند که فاقد ارزش بوده و حتی از واحد سوار نامنظم ارتش انگلیس- و- هند نیز کیفیت نازلتری دارد. کاپیتان نولان نیز به سهم خود هیچ عملیاتی را نمییابد که بتواند اعتبار آنرا تأیید کند. با اینحال ششصد سوار از همین رژیمان تنها در یک حمله ده هزار از ارتش منظم پارس را تارومار کردند. و آنچنان وحشتی در دل ارتش پارس ایجاد کردند که از این پس، به استثنای توپخانه، در هیچ جای دیگری مقاومت نکردند. در محمره(خرمشهر) خود را از دسترس دور نگهداشتند و تنها با توپخانه دفاع کردند و پس از خاموشی توپخانه و زمانی که بریتانیاییها پیاده شدند، شامل نیرویی تجسسی بودند که تنها به سیصد تفنگدار و پنجاه سوار نامنظم محدود میشد، ولی تمام ارتش پارس عقب نشینی کرد و سلاحها و بار و بندیلشان را – نه برای فاتحین، چرا که چنین نامی برای آنها کافی نبود – بلکه برای مهاجمین بر جا گذاشتند. با این وجود تمام این موارد نه به ما اجازه میدهد که پارسیان را ملّتی ترسو بدانیم و نه اینکه از ترویج تاکتیکهای اروپایی در نزد شرقیها صرفنظر کنیم. جنگهای روس و ترک در سالهای ١٨١٢- ١٨٠٦ و ١٨٢٩- ١٩٢٨ انباشته از چنین نمونههایی است. مهمترین مقاومتها در مقابل روسها توسط واحدهای نامنظم در شهرهایی که واجد استحکامات بودند و در مناطق کوهستانی صورت پذیرفت. هر بار که واحدهای منظم در صحرا دست به عمل میزدند، توسط روسها درهم کوبیده میشدند و غالبا با صدای اولین آتش، پا به فرار میگذاشتند. در حالی که تنها یک واحد نامنظم از آرنوتها (۴) قادر بود که در یک خط در وارنا (۵) هفتههای تمام حملات روسها را واپس زند. و با این حال در آخرین جنگ، ارتش منظم ترک در هر نبرد از اولتنیتسا(٦) و ستاته آ (٧) تا کرس (٨) و اینگور (٩) ارتش روس را شکست میدهد. واقعیت این است که ترویج سازماندهی نظام اروپایی در نزد ملتهای بربر هنوز از مرحله تکوین نهایی خود بسیار دور است(١٠). تقسیم بندیی ارتش نوین، مسلح شدن به ساز و برگ و تمرین به سبک اروپایی، جملگی مواردی هستند که در واقع باید آنها را جزء اولین گامها بدانیم. چرا که رایج ساختن قواعد نظامیی اروپایی به تنهایی کافی نیست و نظم و انظبات اروپایی را حاکم نخواهد ساخت، همانطور که انجام دستورالعمل اروپایی بخودی خود تاکتیک و استراتژیی اروپایی را موجب نمیشود. مهم ترین و در عین حال مشکل ترین مرحله ایجاد گروهی افسر و گروهبان است که برطبق سیستم اروپای مدرن آموزش دیده باشند و از پیشداوریهای قدیمی و عادات ملّی در مورد ارتش رها شده باشند و بتوانند گروههای جدیدی را متشکل و سازماندهی کنند. تحقق چنین ضرورتی به زمانی طولانی نیازمند است و مطمئنا به علت موانعی همچون ناآگاهی، بی صبری، پیشداوریهای شرقی، پیچیدگیهای حوادث و توافق ناگزیر از جانب دربارهای شرقی همواره به تعویق میافتد. هر سلطان یا پادشاه به محض اینکه مشاهده میکند که ارتش او بی آنکه دچار بی نظمی شود قادر به انجام صف جمع و رژه و موضعگیری ست، دچار این توهم میشود که چنین ارتشی واجد انجام هر گونه عملیاتی خواهد بود. در مورد مدارس نظام نیز به مدّت زمان زیادی نیازمند است تا به میوه بنشیند، کاملا برسد و قابل بهره برداری باشد. در این مورد نیز به علّت بی ثبات بودن دولتهای شرقی، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که چنین مدارسی تحقق پیدا کنند. حتی در ترکیه افسران آموزش دیده و حاضر به خدمت بسیار محدود هستند و ارتش ترکیه در طول جنگ بدون حضور افسران اروپایی و مزدوران خارجی که در آن به خدمت گرفته بود، نمیتوانست از عهدهی کارزار برآید.
توپخانه در همه جا تنها سلاحی است که از اهمیت خاصی برخوردار است. در این مورد شرقیها بقدری بی کفایت و ناآگاه هستند که اجبارا انجام تمام ضروریات را به عهده مستشاران اروپایی واگذار میکنند. نتیجهی چنین موقعیتی، در ترکیه و پارس این است که توپخانه از پیاده نظام و سواره نظام پیشی گرفته است.
تحت چنین شرایطی بود که ارتش انگلیس - و - هندی توانست ارتش منظم پارس را درهم بکوبد، یعنی یکی از قدیمی ترین ارتشهای شرقی که توسط سیستم اروپایی سازمان یافته بود و تنها ارتشی که تحت نظارت یک دولت شرقی نبود و کاملا تحت نظارت و ادارهی اروپایی فعالیت میکرد، تقریبا فرماندهیی آن کاملا به عهدهی افسران اروپایی است و در عین حال از پشتیبانی نیروهای توانمند ذخیره از جانب واحدهای بریتانیایی و نیروی دریایی قدرتمند برخوردار است، چنین موضوعی جای تردید باقی نمیگذارد. و این درس عبرتی برای پارسها خواهد بود. آنها مثل ترکها خواهند آموخت که یونیفرم اروپایی و رژه رفتن بخودی خود معجزه نمیکند. احتمالا در بیست سال آینده پارسها به توان کارائی ترکها در پیروزیهای اخیرشان، خواهند رسید.
واحدهایی که محمره و بوشهر را به تصرف درآورده بودند، با توجه به گزارشهای رسیده، فورا به چین گسیل میشوند. در آنجا با دشمن کاملا متفاوتی روبرو میشوند. هیچگونه مانوری که مطابق اصول اروپایی سامان یافته باشد در مقابل خود نمیبینند ولی با مقاومت تودههای مردم آسیایی به شکل نامنظم مواجه میشوند. جای تردید نیست که بدون هیچ مشکل از عهده آن بر میآیند، ولی چه خواهد شد اگر چینیها علیه آنها جنگ ملّی اعلان کنند و اگر بربریت، بی هیچ ابایی گستاخی را تا جایی پیش ببرد که از تنها سلاحی که بخوبی کاربرد آنرا میدانند استفاده کنند؟
این بار روحیه چینیها با آنچه در سالهای ١٨۴٢- ١٨۴٠ از خود نشان دادند کاملا متفاوت است. در آن دوران مردم آرام بودند و منتظر ماندند تا سربازهای امپراتور با مهاجمین بجنگند و پس از شکست نیز بر اساس جبر گرایی شرقی از فاتح اطاعت کردند. ولی اکنون، حداقل در مناطق جنوبی، یعنی منطقهای که تا پیش از این تنها منازعات محدودی را بخود دیده بود، توده مردم فعال شده و حتی در اشکال افراطی و متعصبانه علیه بیگانگان مبارزه میکنند.
چینیها در هنگ کنک نان مهاجرین (١١) اروپایی را، با نقشهی قبلی و در کمال خونسردی، به سمّ آغشته کردند. چند قطعه از این نانها را برای آزمایش به لیبیگ(١٢) فرستادند. نتیجه آزمایش نشان داد که نان به آرسنیک(١٣) آغشته بوده و این سمّ را با خمیر نان مخلوط کردهاند. با اینحال مقدار سمّ بقدری بوده است که همچون مادهای تهوع آور عمل کرده و به این ترتیب تأثیرات سمّی را خنثی ساخت. سلاحهایشان را پنهان میکردند و روی کشتیهای تجارتی مجهز به موتور بخار سوار میشدند و در طول راه خدمه و مسافرین اروپایی را قتل عام میکردند و کشتی را تحت اختیار میگرفتند. هر خارجی که در دسترسشان قرار میگرفت میربودند و میکشتند. باربرانی که به خارج مسافرت کرده بودند همگام با چنین روشهایی، در حمل و نقلهای مهاجرین استعمارگر (١١) جهت تحت اختیار گرفتن کشتیها میجنگیدند و بجای تسلیم شدن ترجیح میدادند که با کشتی غرق شوند و یا در آتش بسوزند. حتی بیرون از مرزهای چین، مهاجرین چینی که تا کنون مطیع ترین و ملایم ترین گروهها بودند، در اتحاد با یکدیگر دست به شورش شبانه میزدند، همانطور که در ساراواک(١۴) یا سنگاپور بوقوع پیوست. تنها با اعمال زور و حفاظت مستمر بود که جلوی آنها را گرفتند.
سیاست دزد دریایی از جانب دولت بریتانیا به تحریک انفجارآمیز عموم چینیها علیه تمام خارجیها انجامید و جنگ را تا حد قتل عام عمومی گسترش داد.
چه کاری از عهدهی یک ارتش بر علیه مردمی ساخته است که در جنگ چنین شیوههایی را بکارمیبرند؟ تا کجا میتواند در کشور دشمن نفوذ کند و چگونه در آنجا دوام بیاورد؟
فروشندگان تمدن که بروی شهرهای بی دفاع گلولههای آتشین شلیک میکنند و تجاوز را با قتل صرف میکنند، چنین شیوههایی را میتوانند پست، بربر و فجیع قلمداد کنند، ولی برای چینیها اهمیتی ندارد به شرط اینکه بتوانند آنها را با موفقیت بکار ببرند. و از این جهت که بریتانیاییها آنها را بربر خطاب میکنند، البته آنها نیز تمام بربریت خودشان را از آنها دریغ نمیکنند(١۵). اگر ربودن، حملات غافلگیرکننده، کشتار شبانه مواردی ست که ما آنها را پست و شنیع میخوانیم، فروشندگان تمدن امّا نباید فراموش کنند، که آنها نمیتوانند با ابزارهای جنگی و رایج خودشان در برابر امکانات تخریبیی اروپائیها مقاومت کنند.
کوتاه سخن، بجای ملاحظات اخلاقی نسبت به اعمال فجیع چینیها، آنطور که در روزنامههای شوالیه مآبانه منعکس میسازند، باید بدانیم که این یک جنگ ملّی و برای حفظ ملّت چین است.
و علی رغم تمام پیشداوریها و نظریاتی که به ناآگاهی و بربریت آنها اشاره دارد، و علی رغم تمام مواردی که ذکر میکنند، باید بپذیریم که این جنگ، یک جنگ مردمی ست. و در یک جنگ مردمی، ابزارها و شیوههایی که مردم در قیام ملّی بکار میبرند، قابل اندازه گیری نیست و نه میتواند قواعد رایج در جنگ منظم را رعایت کند و نه هیچ شاخص دیگری را، ولی تنها میتواند تابع درجهی تمدن ملّت به پا خاسته باشد.
این بار انگلیسیها در موقعیت مشکلی قرار گرفتهاند. تا کنون اینطور بنظر میرسید که تعصب ملّی چین از مرز مناطق جنوبی فراتر نرفته است و مناطق دیگر به قیام شورشگرانه نپیوستهاند. آیا جنگ به همین منطقه محدود خواهد شد؟ در چنین حالتی مطمئنا به هیچ نتیجهای نخواهد رسید، هیچ نقطهی حیاتی از امپراطوری مورد تهدید واقع نخواهد شد. در عین حال چنانچه این جنگ به مناطق مرکزی گسترش پیدا کند، در اینصورت برای انگلیسیها خیلی خطرناک خواهد بود. کانتون (١٦) ممکن است کاملا تخریب شود، و تمام سواحل اشغال شده، در حالی که تمام نیرویی که بریتانیا میتواند گردآوری کند برای حفظ دو منطقهی کوآنگ تونگ(١٧) و کوآنگ سی (١٨) کافی نیست. بیش از این چه کاره از عهده شان برمیآید؟ کشور، در شمال کانتون تا شانگهای (١٩) و نانکین(٢٠) در دست شورشیان چینی ست، و حمله به آنها سیاست مناسبی نخواهد بود. در شمال نانکین تنها نقطهای که میتواند حمله را به نتیجهی قطعی برساند، پکن(٢١) است. ولی کجاست آن ارتشی که بتواند پایگاه عملیاتی و استحکامات را سامان بدهد و واحدهای ساحلی را تجهیز کند. و با عبور از تمام موانع و ایجاد واحدهای ارتباطی با سواحل به پای حصارهای شهری بهاندازهی لندن برسد که در فاصلهی صد مایلی نقطهی حرکت واقع شده است و در عین حال کمابیش ارتش قابل ملاحظهای هم باشد؟ از طرف دیگر حتی اگر عملیات نظامی بر علیه پایتخت با موفقیت انجام بگیرد، امپراطوریی چین را در بنیادهایش متزلزل خواهد کرد و سقوط سلسلهی تسینگ(٢٢) را تسریع میسازد. در چنین حالتی راه را نه برای پیشرویی انگلیس که برای روسها باز خواهد کرد.
جنگ تازهی انگلیس و چین واجد پیچیدگیهای متعددی ست که پیشبینی در مورد آینده آن اساسا ناممکن است. تا چند ماه دیگر، کمبود واحدهای نظامی و بازهم تا مدت بیشتری تردیدهای بریتانیاییها، آنها را کاملا منفعل خواهد ساخت. شاید به استثنای چند نقطهی بی اهمیت که در شرایط فعلی کانتون جزئی از آن است.
با اینحال در یک مورد تردیدی نیست و آنهم این است که آخرین ساعات چین کهن بسرعت نزدیک میشود. جنگ داخلی تا کنون شمال را از جنوب جدا کرده است. پادشاه شورشی در نانکین از چنگ واحدهای امپراتوری (مگر از توطعههای طرفداران خودش) همانقدر در امان است که امپراتور روحانی از شورشیان پکن. کانتون تا کنون به نوعی جنگ استقلال بر علیه انگلیسیها و بطور کلی تمام خارجیها ادامه میدهد. در حالیکه نیروی دریایی بریتانیائیها و فرانسویها در هنگ کنگ متمرکز میشوند، و قزاقهای مرز سیبری استانیتزاهای(٢٣) خود را به آرامی از بلندیهای دائور(٢۴) تا ساحل آمور(٢۵) پیش میرانند و توپخانهی دریایی روس استحکامات شکوهمند بنادر منچوری را محاصره میکنند. با وجود تعصبی که چینیهای جنوبی در مبارزاتشان بر علیه بیگانگان نشان میدادند، خطر فروپاشیی چین کهن را نیز احساس کرده بودند. کمتر از چند سال ما شاهد فروپاشی کهن ترین امپراتوریی جهان خواهیم بود و روزی که دوران جدیدی برای آسیا آغاز میشود.
نوشتهی فردریش انگلس در اطراف ٢٠ می١٨۵٧
منتشرشده در نیویورک دیلی تریبون
شمارهی ۵٠٣٢ ژوئن ١٨۵٧
یادداشت مترجم:
١- برای اطلاع بیشتر در مورد شرق شناسی در آثار مارکس و انگلس به آثار ادوارد سعید میتوان رجوع کرد.
٢- نگهبان و واحدهای خط از جمله اصطلاحات نظامیی آن دوره است و مربوط است به ترکیبات تجمعات نظامی در میدان جنگ.
٣- Nolan
۴- arnaute سرباز بزبان ترکی. احتمالا نوعی سرباز
۵- Varna شهری واقع در شرق بلغارستان و یکی از مهمترین بنادر در ساحل دریای سیاه. در عهد یونان باستان Odessos نامیده میشده است. در سال ١٣٣٩ توسط اتومانها
اشغال میشود و در سال١٨٧٨ سیطرهی اتومانها در این شهر به پایان میرسد.
٦- Oltenitsa
٧- Cetatea
٨ - Kars
٩- Ingour
١٠- درباره بینش شرق شناسی کارل مارکس و فردریش انگلس میتوانید مراجعه کنید به نظرات ادوارد سعید .
Edward Said
Orientalisme
Page ١۴٧
١١_ در متن colonne نوشته شد که آن را مهاجرین ترجمه کرده ام. آن را مستعمره نشین نیز میتوان گفت. من کلمهی مهاجر را نیز مهاجر استعمارگر ترجمه کرده ام که کاملا مشخص باشد منظور چه نوع مهاجری است. البته در این جا میتوان حتی کلمهی ترکیبیی مهاجر مهاجم نیز بکار برد.
١٢- Liebig شهر دانشگاهی در آلمان
١٣- Arsenic از نظر شیمیایی خیلی نزدیک است به فسفر .
١۴- Saravak
١۵- از آنجایی که بریتانیاییها، چینیها را بربر میدانستند و با آنها بگونهای رفتار میکردند که گویی چینیها بربر و بی تمدن هستند، چینیها نیز از این امتیازی که برای آنها قائل شده بودند درجنگ به حداکثر استفاده کردند!
١٦-Canton
١٧- Kouang-Toung
Kouange-Si-١٨
١٩_ Changhai
-٢٠ Nankin
٢١_ Pekin
٢٢_ Te'ing
٢٣_ Stanitsa بزبان اسلاو، نامی که به سربازان قزاق اطلاق میشده است.
٢۴_ Daour
٢۵ – Amour
[۱]
[٢]
[٣]
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[↑ ] يادداشتها
يادداشت ۱: مقالاتی را که در اينجا میخوانید، بهقلم "کارل مارکس" فیلسوف و اندیشمندی آلمانی است که جهان رويايی را با تئوریهای خود ترسیم کرد و میراث "مارکسیسم" را از خود، برای بشریت باقی گذاشت. این سلسله مقالات را از متن فرانسه، "حمید محوی" ترجمه و در وبسايت "راه توده"منتشر کرده است. انتشار اين مقالات در دانشنامهی آريانا الزاماً بهمعنای تاييد آنها نيست.
[↑] پینوشتها
[۱]- مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس در بارهی استعمار، وبسايت راه توده
[۲]- مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس در بارهی استعمار، وبسايت صدای مردم
[۳]- روزنامهی هنر و مبارزه، فوریه ۲۰۰٨
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ [1 2]
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]