جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس در باره‌ی استعمار

از: کارل مارکس و فردريش انگلس، مترجم: حمید محوی

در باره‌ی استعمار

پيشگفتار انتشارات پروگرس بر مقالات مارکس و انگلس


فهرست مندرجات

 

قبلیبعدی

یادداشت حمید محوی

حمید محوی، مترجم و نویسنده‌ی ایرانی

ادامه‌ی ترجمه‌ی سلسله مقالات منتخب کارل مارکس و فردریش انگلس که در نشریات دوران آن‌ها منتشر شده است، با کمی وقفه همراه شده است. این وقفه بدان دلیل است که اخیراً چاپ تازه‌ای از این مقالات که «پروگرس» منتشر کرده به‌دستم رسیده است و به‌همین دلیل ترجیح دادم مقدمه‌ی این انتشاراتی را نیز در فاصله اصل مقالات ترجمه کرده و در اختیار خوانندگان شما قرار دهم. پیش‌تر مقدمه ناشر فرانسوی را نیز ترجمه کرده بودم که در راه توده منتشر شده است. مجموعه‌ی این مقالات تاکنون در راه توده از شماره ١٣١ تا ١۴٢ منتشر شده است. چاپ این مقالات از سوی انتشارات پروگرس به‌تاریخ ١٩٧٧ – مسکو انجام شده است. ترجمه‌ی بخش اول مقدمه پروگس را در شماره‌های گذشته خواندید و اینک بخش دوم آن را می‌خوانید. با پایان ترجمه این مقدمه، مقالات مارکس و انگلس را پی می‌گیرم که برای شماره آینده ترجمه‌ی مقاله‌ی «درباره‌ی جمهوری چین - آزادی، برابری، برادری» را به‌قلم مارکس را در نظر دارم.

پیش از این مقالات روزنامه‌نگارانه کارل مارکس و فردریش انگلس را در باب استعمار در آسیا که منتخبی از آن‌ها را انتشارات فرانسوی (Mille et une nuits) به‌چاپ رسانده بود به فارسی ترجمه کردم که در هفته‌نامه راه توده منتشر شد. این‌بار از طریق منبع اصلی آن یعنی انتشارات پروگرس چاپ مسکو ١٩٧٧ ترجمه بقیه مقالات را ادامه می‌دهم. عنوان کتاب «مارکس، انگلس: نوشته‌هایی دربارۀ استعمار» (Marx, Engels: Textes sur le colonialisme) است. آغاز این کتاب با یادداشت ناشرین و سه متن برگزیده از «ایدئولوژی آلمانی» و «مانیفست حزب کمونیست» و «اوّلین مجله انترناسیونال» شروع می‌شود که از جانب انتشارات پروگرس به‌مناسبت این مجموعه مقالات در باب استعمار انتخاب شده است. در اینجا جهت حفظ اصالت این کتاب تمام این بخش‌های آغازین در چاپ مسکو را به‌زبان فارسی در اختیار علاقمندان قرار می‌دهم.[۱]

حمید محوی


پیشگفتار مترجم

پیش از این تعدادی از مقالات روزنامه‌نگارانه کارل مارکس و فردریش انگلس را تحت عنوان «استعمار در آسیا: هند، فارس، افغانستان» بر اساس گزیده‌ای از آن‌ها که در انتشارات فرانسوی Mille et une nuits، به‌سال ۲۰۰۲ انتشار شده بود، به‌فارسی ترجمه کردم. گزینش انتشارات فرانسوی بر اساس مجموعه‌ای بود که پیش از این در سال ۱۹۷۷ به‌زبان فرانسه در انتشارات پروگرس چاپ مسکو تحت عنوان «مارکس، انگلس: نوشته‌هایی درباره‌ی استعمار» منتشر شده بود. نایاب بودن نسخه چاپ مسکو موجب شد که ترجمه‌ها تا مدت‌ها در حد همان گزینش مزبور باقی بماند. با دسترسی به نسخه‌ی چاپ مسکو ترجمه این مقالات را بازبینی کرده به ترجمه تمامی آن‌ها اقدام کردم. روشن است که خوانش چنین متونی تا چه اندازه می‌تواند به درک ما از حوادث امروز یاری رساند. البته این‌طور که از محتوای پیشگفتارهای این مجموعه مقالات بر می‌آید، حتی نسخه چاپ مسکو نیز تمام مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس «درباره‌ی استعمار» را در بر نمی‌گیرد.

علاوه بر این، باید بگویم که تعدادی از این مقالات پیش از این در هفته‌نامه راه توده انتشار یافته بود ولی متأسفانه مدیر سایت تمام عناوین مقالات را بر اساس سلیقه خود تغییر می‌داد و روشن است که چنین مداخلاتی در رابطه با متون تاریخی تا چه اندازه می‌تواند حساس و مشکل‌برانگیز باشد و همین امر زمانی که به تغییر عناوین مقالات حزب کمونیست فرانسه که مدتی مسئولیت ترجمه آن را به‌عهده گرفته بودم – به‌عنوان آماتور مبارزه طبقاتی - کاسه صبرم را لبریز کرد و همین امر یکی از دلایلی بود که سرانجام موجب توقف کار با این نشریه انترنتی شد.

از این پس امیدوارم بتوانم مقالات روزنامه‌نگارانه کارل مارکس و فردریش انگلس را تحت شرایط و کیفیت مناسب‌تری در اختیار خوانشگران ادبیات مارکسیستی قرار دهم و اگر فرصتی باقی بود، طرح آینده من برای این ترجمه‌ها معرفی بحث و جدل‌های ثانوی و معاصری ست که پیرامون مباحث و مسائل و مشکلات این مقالات جریان داشته و دارد. و من خوانش این مقالات و تأمل درباره موضوعات آن را به تمام آن‌هایی که چند دقیقه‌ای در هفته فرصت خواندن می‌یابند و خصوصاً منقدین و آن‌هایی که به ادبیات مبارزه طبقاتی دلبستگی دارند پیشنهاد می‌کنم.

آغاز این کتاب با یادداشت ناشرین و سه متن برگزیده از «ایده‌ئولوژی آلمانی» و «مانیفست حزب کمونیست» و «اوّلین مجله انترناسیونال» شروع می‌شود که از جانب انتشارات پروگرس به مناسبت این مجموعه مقالات در باب استعمار انتخاب شده است. در اینجا این بخش‌های مقدماتی را خواهید یافت. مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس درباره استعمار را به‌تدریج ارسال خواهم داشت. با سپاس از خوانش همگی.[٢]

حمید محوی، فوریه ۲۰۰٨


یادداشت ناشرین (انتشارات پروگرس، مسکو ۱۹۷۷)

مجموعه حاضر شامل بخشی از آثار کارل مارکس و فردریش انگلس است که به بررسی مسایل مختلف تاریخ استعمار اختصاص دارد. این مقالات با دقتی علمی و تحلیل مارکسیستی دلایل اقتصادی که دولتهای سرمایه‌داری را به تشکیل استعمارات تشویق کردند، و پیوندهای ناگزیر استعمار و نظام سرمایه‌داری را به‌روشنی نشان می‌دهند، و در عین حال استثمار دهشتناک مردمان استعمارات توسط انگلستان، فرانسه و دیگر دولتهای سرمایه‌داری را افشا می‌کنند. مقالاتی که در اینجا گردآوری شده‌اند برد عظیم تاریخی جنبش‌های رهایی‌بخش ملّتهای تحت ستم را خاطر نشان ساخته و چشم‌انداز سیر تحولی‌شان را ترسیم می‌کند.

نخستین بخش این مجموعه که بخش عمده مقالات را تشکیل می‌دهد، غالبا به سالهای ۵۰ در قرن گذشته (قرن نوزدهم) باز می‌گردد، یعنی دورانی که جنبشهای گسترده و توانای توده‌های مردم در آسیا علیه استعماگران آغاز می‌شود.

در سال ۱٨۵٣ مارکس شماری از مقالاتش را درباره هند در نیویورک دیلی تریبون، روزنامه ترقی‌خواه آمریکایی به‌چاپ می‌رساند. (New-York Daily Tribune)، و نقاب از چهره ریاکارانه و بربریتی بر می‌کشد که جزء لاینفک تمدن بورژوازی ست. مارکس در مقالات خود نشان می‌دهد که در تمام مراحل سیاست بریتانیا در رابطه با هند، در جهت منافع خودخواهانه طبقات حاکم انگلستان ساخت و سامان یافته بوده است. مقالات «استیلای بریتانیا در هند»(۱)، «دولت هند» و چند مقاله دیگر، چشم‌انداز هولناک ظلم و ستم و فقری را ترسیم می‌کند که استعمارگران بر مردم هند روا داشتند. مارکس می‌گوید، بدون هیچ تردیدی ژرفای رنج و آزاری که انگلیسی‌ها به هند تحمیل کردند، هندوستان هرگز در تمام طول تاریخ بخود ندیده بود.

مارکس و انگلس سیاست استعماری فرانسه، غیرانسانی بودن استعمارگران فرانسوی و بی‌رحمی و سفاکی‌شان را در سرزمین‌های اشغالی افشا می‌کنند. در سال ۱٨۵۷ انگلس در مقاله‌ای تحت عنوان «الجزایر» می‌نویسد: «از نخستین روزی که فرانسه الجزایر را اشغال کرد تا کنون این کشور بینوا به صحنه بلاانقطاع خونریزی، چپاول و خشونت تبدیل شد. فتح هر یک از شهرها، بزرگ و کوچک به‌بهای قربانی کردن بسیاری صورت پذیرفت. قبایل عرب و کبیل که به اصل استقلال و آزادی‌شان دلبستگی دارند و نفرت از سلطه بیگانه اصلی است که نزد آنان از خود زندگی ارزنده‌تر است، زیر تهاجمات سهمگین درهم کوبیده شدند و خانه و کاشانه‌شان طعمه حریق شد، محصولات‌شان لگدمال گردیده و بازماندگان یا از دم تیغ گذشتند و یا اینکه به فجیع‌ترین و هولناکترین خشونت‌ها سپرده شدند.»

زمانی‌که در سال ۱٨۵۷، مردم هند علیه استعماگران بریتانیایی دست به شورش زدند، مارکس و انگلس جریان مبارزات آزادی‌خواهانه هندیان را به دقت دنبال می‌کردند و چندین مقاله تحلیلی از شیوه طغیان مردم هند به‌چاپ رساندند و دلایل آنرا نشان داده و خصوصیت ملّی آن را در رابطه با «بی‌مهری عمومی علیه برتری بریتانیا را نزد بزرگ‌ترین ملّت‌های آسیایی» خاطر نشان ساختند. برخی از این مقالات در همین مجموعه ارائه می‌شود.

مقالات متعددی به چین اختصاص دارد. از اوّلین جنگ تریاک به‌سال ۱٨۴۲-۱٨٣۹ ميلادی، واحدهای نظامی بریتانیا، و به همین منوال نیروهای مسلح فرانسه و اتازونی چندین‌بار به چین حمله کردند تا این کشور را به زانو درآورده و آن را به استعمارات خود ملحق سازند. مقالات مارکس تحت عناوین «جنگ بریتانیا در چین»، «جنایات انگلیس در چین»، «تجارت تریاک» و غیره را به مناسبت دوّمین جنگ تریاک نوشته است که انگلیسی‌ها در سال ۱٨۵۶ آغاز کردند. تجار قاچاقچی انگلیسی از طریق تجارت نفرت‌انگیز تریاک ثروت‌اندوزی می‌کردند، و «صنعتگران طمّاع انگلیسی» در بازار وسیع چین منافع سرشاری را به‌تاراج می‌بردند، و این چنین است الیگارشی کاپیتالیست که به‌نام نامی منافع‌شان واحدهای نظامی بریتانیا بین سال‌های ۱٨۴۲-۱٨٣۹ و ۱٨۵٨-۱٨۵۶ و در ۱٨۶۰ مردم صلحجو و آرام چین را به‌قتل می‌رسانند و چپاول می‌کنند. مارکس و انگلس در مقالات‌شان نشان می‌دهند چگونه مقاومتی را که خلق چین علیه مهاجمین بیگانه بر پا کردند تا چه اندازه جدی بوده است. انگلس در خصوص جنگ چینی‌ها علیه متجاوزین انگلیسی می‌نویسد که «این جنگ ملّی بوده و به‌خاطر حفظ ملّت چین بر پا شده است.»

مقالات مارکس و انگلس در برگیرنده تحلیلی عمیق از روابط اجتماعی و نظام سیاسی چین می‌باشد و شامل بررسی شورش تایی-پینگ‌ها (taï-pings) است که در سال ۱٨۵۰ آغاز شد و عبارت است از انقلاب وسیع و گسترده دهقانان علیه فئودال‌ها و مهاجمین بیگانه. در مقاله «انقلاب در چین و در اروپا» مارکس از روابط بین جنبش انقلابی اروپا و جنبش آزادی‌بخش خلق‌های آسیا حرف می‌زند، نظریاتی که متعاقباً توسط لنین به‌عنوان اصول تئوریک اتحاد طبقه‌ی کارگر در کشورهای کاپیتالیستی در مبارزه برای سوسیالیسم و توده‌های زحمتکش شرق استعماری و نیمه استعماری مورد استفاده قرار گرفت.

منتخبی از کتاب سرمایه اثر مارکس که به مسائل و مشکلات استعمار می‌پردازد، در این مجموعه گنجانده شده است.

بخش آخر کتاب مرکب است از نامه‌ها و نوشته‌های پراکنده مارکس و انگلس که به‌بررسی شماری از مسائلی می‌پردازند که مرتبط است به جنبش آزادی‌بخش ملی نزد خلق‌های استعمار شده و نیمه استعمار شده.

تاریخ با صراحت کامل ارزیابی‌های مارکس، انگلس و لنین را در مورد فروپاشی غیر قابل اجتناب نظام استعماری تأیید کرده است. ما هم اکنون در عصری زندگی می‌کنیم که خلقهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین که قهرمانانه برای استقلال و آزادی خود مبارزه می‌کنند، به نتایج قابل ملاحظه‌ای دست پیدا کرده‌اند. نزدیک یک میلیارد و نیم یعنی نزدیک به نیمی از جمعیت کره زمین زنجیرهای بردگی استعماری را از هم گسیخته‌اند و دولت‌های مستقلی تشکیل داده‌اند. همانطور که برنامه جدیدی که توسط P.C.U.S در بیست و دوّمین کنگره به تصویب رسیده است: وجود نظام جهانی سوسیالیسم و تضعیف امپریالیسم به ملّتهای کشورهای آزاد شده اجازه می‌دهد تا باززایی ملّی خود را تحقق بخشیده و عقب افتادگی چند صد ساله خود را جبران کنند و استقلال اقتصادی خود را تضمین نمایند. خلقهای جهان از پیشنهاد رئیس دولت اتحاد جماهیر شوروی، خروشچوف جهت الغای کامل نظام استعماری که در سپتامبر ۱۹۶۰ به سازمان ملل متحد تسلیم شده بود، بگرمی استقبال کردند.

تحت شرایط فعلی، آثار مارکس و انگلس که در اینجا گردآوری شده است از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. چنین آثاری ابزار بسیار مناسبی جهت درک دلایل و ارزیابی دقیقتر و برد حوادثی ست که امروز در جهان بوقوع می‌پیوندد.

کارل مارکس و فردریش انگلس
منتخبـی از «ایده‌ئولـوژی آلمانی»

... کارگاه‌های صنعتی و جریان تولید بطور کلی گسترش شگرفی یافت و موجبات اصلی چنین واقعه‌ای از توسعه بازرگانی بر می‌خاست که از یکسو کشف آمریکا و از سوی دیگر گشایش راه دریایی هند شرقی فراهم آورده بود. محصولات تازه‌ای که از این کشورها وارد می‌شد و خصوصا انبوه طلا و نقره‌هایی که در شریان اقتصادی به جریان افتاده بود مناسبات طبقات مختلف اجتماعی را قویا دچار دگرگونی ساخته و در نتیجه موقعیت صاحبان زمین (فئودالها) و کارگران را شدیدا به مخاطره‌انداخته بود. گسیل ماجراجویان، استعمار و گسترش بازاری که بیش از پیش ابعادی جهانی بخود می‌گرفت موجبات پیدایش عصر تازه‌ای را در سیر تحولات تاریخی فراهم ساخت. ولی در اینجا و در مجموع بیش از این نیازی به تأمل نداریم. استعمار کشورهایی که اخیرا کشف شده‌اند برای منازعات تجاری ملت‌ها، یکی علیه دیگری انگیزه‌های تازه‌ای را ایجاد کرده است و در نتیجه با شدت گسترش بیشتری می‌یابد...

دومین مرحله در اواسط قرن هفدهم آغاز شد و تقریبا تا اواسط قرن هجدهم تداوم پیدا کرد. تجارت و کشتیرانی نسبت به کارگاه‌های صنعتی که در رابطه با استعمارات نقش ثانوی داشتند با شتاب فزاینده‌تری گسترش می‌یافتند. اندک اندک مستعمره‌ها به مصرف کننده‌های عمده تبدیل شدند و ملت‌ها به بهای مبارزات طولانی بازار جهانی را بین خود تقسیم کردند. چنین دورانی همراه است با گشایش قوانین دریانوردی و انحصارات استعماری. رقابت بین ملت‌ها راه حل خود را در تعرفه، ایجاد ممنوعیت‌ها، انعقاد قرار داد جستجو می‌کرد و در آخرین کلام در برافروختن آتش جنگ و بویژه جنگ‌های دریایی که سرنوشت رقابت‌های آنان را رقم می‌زد. نیرومندترین کشور در دریا، انگلستان است که برتری خود را در تجارت و کارگاه‌های صنعتی حفظ می‌کند. بنابراین، در اینجا، تمرکز تنها در یک کشور – کارگاه صنعتی پیوسته توسط قوانینی که از فعالیت آن بازار داخلی (ملی) پشتیبانی می‌کنند و توسط انحصارات در بازارهای استعماری و تا جایی که ممکن است توسط گمرکات (دیفرانسیل) در بازار خارجی تسهیل نمودند تغییر و تبدیل مواد خام در کشور (پشم و کتان در انگلستان و ابریشم در فرانسه)، و صادرات مواد خام اولیه‌ای که در داخل کشور تولید می‌شد را ممنوع کردند (پشم در انگلستان) و ممانعت‌هایی در تغییر و تبدیل مواد وارداتی ایجاد کردند (پنبه در انگلستان). ملتی که در زمینه تجارت دریایی و قدرت استعماری به موقعیت برتری دست یافته بود طبیعتا ضامن گسترش کمی و کیفی کارگاه‌های صنعتی نیز بود.

کارل مارکس و فردریش انگلس
منتخبی از «مانیفست حزب کمونیست»

کشف آمریکا و راه دریایی که آفریقا را دور می‌زد، برای بورژوازی در حال رشد زمینه فعالیت تازه‌ای را فراهم ساختند. بازارهای هند و چین، استعمار آمریکا، تجارت در استعمارات، افزایش راه‌های داد و ستد، و به‌طور کلی کالاها، پیشرفت‌های بی سابقه‌ای را در زمینه‌های بازرگانی، کشتیرانی و صنایع موجب گردید که به گسترش سریع عامل انقلابی در بطن جامعه فئودالی در حال فروپاشی انجامید.

شیوه‌ی تولید قدیمی فئودالی یا شرکت‌های صنعتی از این پس پاسخگوی رشد فزاینده و گشایش بازارهایی نبودند که بی‌وقفه توسعه می‌یافتند. کارگاه‌های صنعتی جای خود را باز کردند. خرده بورژوازی صنعتی نمایندگان خود را برگزید و تقسیم کار بین شرکت‌ها در عین حال موجب تقسیم کار در متن خود کارگاه شد.

ولی بازارها پیوسته گسترش می‌یافتند و تقاضا نیز رو به فزونی بود. کارگاه‌ها به‌سهم خود در مقابل چنین تحولاتی ناکار آمد به‌نظر می‌رسیدند. بنابراین اختراع ماشین بخار موجب انقلاب در زمینه تولید صنعتی شد. صنایع سنگین اندک اندک جایگزین کارگاه‌های صنعتی شدند، و خرده بورژوازی صنعتی نیز تبدیل به میلیونرهای صنعتی، رؤسای واقعی ارتش صنعتی شدند و بورژوازی مدرن را به‌وجود آوردند.

صنایع سنگین بازار جهانی را به‌وجود آوردند که پیش از این با کشف آمریکا زمینه رشد پیدا کرده بود. بازار جهانی به‌سرعت بازرگانی، کشتی‌رانی و ارتباطات را عمیقاً متحول ساخت. چنین تحولاتی به سهم خود به گسترش صنایع انجامید و براساس تحولات و پیشرفت‌های صنایع و بازرگانی و کشتی‌رانی و راه آهن، سرمایه‌های طبقه بورژوا نیز ده برابر شد ولی در پشت صحنه طبقات دیگر به قرون وسطی سپرده شده بودند...

...با بهره‌برداری از بازار جهانی، بورژوازی برای تولید و مصرف در تمام کشورها خصوصیتی جهانشمول (جهان وطنی) قائل شد. در مقابل نا امیدی واپس‌گرایان، بورژوازی پایه صنایع ملی را از بین برد. صنایع قدیمی ملی دچار تخریب شده و هر روز بیش از پیش ازهم پاشیده می‌شود. بورژوازی صنایع جدیدی را ایجاد کرد که برای تمام ملت‌های متمدن حکم مرگ و زندگی را پیدا کرد. صنایعی که دیگر از مواد خام بومی استفاده نمی‌کرد، بلکه مواد اولیه‌ای را بکار می‌برد که از مناطق دور دست وارد می‌شدند و محصولاتی که بدین طریق به تولید می‌رسید نه تنها به مصرف داخل اختصاص می‌یافت بلکه به تمام دنیا صادر می‌گشت. علاوه برنیازهایی که پیش از این توسط صنایع ملی برآورده می‌شد، نیازهای تازه‌ای مطرح گردید که در تعلق دور افتاده ترین مناطق جهان بود. بنابراین انزوای منطقه‌ای و ملی به گسترش مناسبات جهانی، و وابستگی جهانی و بین‌المللی تبدیل گردید...

...با پیشرفت سریع ابزارهای تولید و بهبود فزاینده وسایل ارتباطات، بورژوازی بربرترین ملت‌ها را به مسیر تمدن مدرن سوق داد. محصولات ارزان قیمت و توپخانه سنگین تمام حصارهای چین را در هم کوبید. بربرترین اقوامی را که با سرسختی با خارجی خصومت می‌ورزیدند، به تسلیم واداشت و تا پای مرگ، ملت‌ها را مجبور ساخت که شیوه تولید بورژوا را بکار ببندند و آنها را واداشت تا به اصطلاح تمدن بورژوایی را سرمشق خود قرار دهند، بدین معنا که بورژوا بشوند. بعبارت دیگر بورژوازی جهان را از روی تصویر خود ساخت و سامان داد...

کارل مارکس و فردریش انگلس
منتخبـی از «اوّلین مجله انترناسیونال»

... جهت نتیجه‌گیری، روایت جالبی که میسیونر معروف آلمانی گوتزلاف Gützlaff از چین به ارمغان آورده است. ازدیاد جمعیت و افزایش آرام ولی مداوم در این کشور شرایط زندگی اجتماعی را برای اکثریت مردم دچار مشکلات متعددی ساخته است. سپس انگلیسی‌ها آمدند و بزور آزادی تجاری را در پنج بندر تحمیل کردند. هزاران کشتی انگلیسی و آمریکایی در بنادر چین پهلو گرفتند و در مدت کوتاهی این کشور را با اجناس ارزان قیمت خود اشباع کردند. صنایع چینی که در واقع صنایع دستی بودند در رویاروئی با ماشین از کار افتادند و امپراتوری تزلزل ناپذیر چین در بحرانی عظیم فرو رفت. مالیات‌ها وارد صندوق نمی‌شدند و دولت دچار ورشکستگی شده بود. مردم چین بیش از پیش طعم تلخ فقر را درک کردند و بشکل توده‌های عظیم به شورش دست زدند و مأمورین امپراتور را می‌کشتند، سرنوشتی که دامنگیر راهبان بودایی نیز شده بود. کشور رو به انحطاط می‌رفت و انقلابی خشونتبار همچون آتش زیر خاکستر تهدید می‌کرد. در بین مردم شورشی عده‌ای به تراکم ثروت در یکسو و فقر در سوی دیگر اشاره می‌کنند و اعلام می‌دارند که ثروت باید دوباره تقسیم شود و مالکیت خصوص نیز باید مطلقا حذف گردد. زمانی که میسیونر آلمانی گوتزلاف پس از بیست سال دوری از مهد تمدن به اروپا بازگشت، شنیده بود که یک عده از سوسیالیسم حرف می‌زنند و پرسیده بود که اینها از چه می‌گویند و سوسیالیسم یعنی چه؟ وقتی موضوع را برایش تعریف می‌کنند، با وحشت فریاد زند:

    «پس من هیچ‌گاه از این دکترین نفرت‌انگیز رهایی پیدا نکرده‌ام؟ این عقاید دقیقاً همان نظریاتی هستند که مدتی‌ست که بسیاری از بربرهای چینی آن‌را فریاد می‌زنند!»

فرض کنیم که سوسیالیسم چینی با سوسیالیسم اروپایی همان نسبتی را داشته باشد که فلسفه چینی با فلسفه هگل. با این وجود جای بسی خوشوقتی ست که امپراتوری قدیمی، یعنی استوارترین حصار جهان در ظرف هشت‌سال با گلوله‌های پنبه‌ای بورژوازی انگلیس به تحولات اجتماعی گسترده‌ای منتهی گردید که نتایج آن برای تمدن واجد اهمیت فوق‌العاده‌ای ست. زمانی‌که مرتجعین اروپایی ما در فرار آینده‌شان و زمانی‌که به پای دیوار چین رسیدند، روی دروازه‌هایی که به دژهای ارتجاع و محافظه‌کاری تمام عیار باز می‌شود، خواندند: «جمهوری چین؛ آزادی، برابری، برادری»

لندن، ٣۱ ژانویه ۱٨۵۰ [٣]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: مقالاتی را که در اين‌جا می‌خوانید، به‌قلم «کارل مارکس» فیلسوف و اندیشمندی آلمانی است که جهان رويايی را با تئوری‌های خود ترسیم کرد و میراث «مارکسیسم» را از خود، برای بشریت باقی گذاشت. این سلسله مقالات را از متن فرانسه، «حمید محوی» ترجمه و در وب‌سايت «راه توده» منتشر کرده است. انتشار اين مقالات در دانش‌نامه‌ی آريانا الزاماً به‌معنای تاييد آن‌ها نيست.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس در باره‌ی استعمار، وب‌سايت راه توده
[۲]- مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس در باره‌ی استعمار، وب‌سايت صدای مردم
[۳]- روزنامه‌ی هنر و مبارزه، فوریه ۲۰۰٨


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

کارل مارکس در باره‌ی استعمار، ترجمه ی حمید محوی، وب‌سايت راه توده