جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس در باره‌ی استعمار

از: کارل مارکس و فردريش انگلس، مترجم: حمید محوی

یگانه انقلاب عظیم جهانی، در هندوستان


فهرست مندرجات
[...][...]



[] استیلای بریتانیا در هند

کارل مارکس
استیلای بریتانیا در هند
لندن، جمعه، ١٠ ژوئن ١٨۵٣

تلگراف‌های رسیده از وین گزارش می‌دهند که راه حل صلح آمیز دربارۀ مسائل ترک[۱]، سارد[٢] و سوئیس[٣] امکان‌پذیر است. دیشب، در مجلس عوام بحث دربارۀ هند در بی‌اعتنایی عمومی ادامه یافت. بلاکت[۴] دعاوی سر شارل وود[۵] و سر ج. هوگ[٦] را متهم ساخت که مهر تأییدشان را به پای خوشبینی بی‌پایه و اساسی نهاده‌اند. چند مدافع وزارتخانه و مشاور رؤسا در پی رد اتهامات مطالبی ایراد کردند، و سرانجام شخصیت برجسته‌ای مثل هوم[٧] وزرا را به رد طرح پیشنهادی دعوت کرد و ادامه بحث را به جلسه بعدی موکول ساخت. هندوستان[٨] تا حدود زیادی با ایتالیا قابل مقایســه اســت، ولی در ابعاد آســیایی، و شــاخص‌هایی مثل هیمالیا[۹] و آلپ[۱٠]، دشــت بنگال[۱۱] و لومباردی[۱٢]، ســلسله جبال دکن[۱٣] و آپنین[۱۴]، سیلان[۱۵] و سیسیل[۱٦]، و با همان حاصلخیزی و همان تنوع محصولات کشاورزی، و همان عدم انسجام در ساختار سیاسی. کاملا به‌همان شکل که در ایتالیا، در دورانهای مختلف، تیغ شمشیر فاتحی توده‌های پراکنده را تحت لوای ملّتی واحد بهم پیوند می‌زند. هندوستان هر آنگاه که زیر یوغ مسلمانان[۱٧] یا مغولها یا بریتانیا قرار نمی‌گرفت، به تعداد شهرها و حتی روستاهایش، دولتهای متخاصم و مستقلی شکل می‌گرفت. با این وجود از دیدگاه اجتماعی، هندوستان ایتالیا نیست، ولی می‌توان آنرا ایرلند آسیایی بحساب آورد. و چنین مخلوط عجیب و غریبی از ایتالیا و ایرلند، مخلوطی از جهان شادی و غم را در رسوم مذهبی و باستانی هندوستان مشاهده می‌کنیم. چنین مذهبی در عین حال مذهب وفور احساسات و مذهب ریاضت جسمی تا پای مرگ است: مذهب لینگام[۱٨]، جاگاناتا[۱۹]، مذهب راهبان و بایدرها[٢٠]. من مثل برخی به یک عصر طلایی در هندوستان باور ندارم، با اینحال جهت تأیید نظریاتم، مثل سر شارل وود، به کولیخان[٢۱] مراجعه نمی‌کنم. ولی دوران اورنگ زیب[٢٢] را در نظر بگیرید، یا دورانی که مغولها از شمال سر بر آورده بودند و پرتقالی‌ها از جنوب، و یا دوران هجوم مسلمانان و هپتارشی[٢٣] در جنوب هند، و یا اگر می‌خواهید با مراجعه به اساطیر برهمانیان به عصر باستانی هند مراجعه کنید که آغاز فقر در هند را روایت می‌کند، دورانی دورتر و دیرینه تر از آنچه که به عنوان آفرینش جهان در بینش مسیحیت منعکس شده است. با این وجود هیچ تردیدی جایز نیست: مصائبی که انگلیسی‌ها بر هندوستان وارد ساختند، از نوعی بود که با تمام آنچه که پیش از این متحمل شده بود، بشکل بسیار عمیقی ماهیتا تفاوت داشت. در اینجا نیّت من اشاره به استبداد اروپایی نیست که توسط کمپانی بریتانیایی هند شرقی به استبداد آسیایی پیوند می‌خورد و ترکیبی ببار می‌آورد که هیولاییتر از هیولاهای مقدسی هستند که رؤیتشان در معابد سالست[٢۴] ما را به وحشت می‌اندازد. بدون شک چنین موضوعی مبین وجه مشخصۀ سلطۀ استعماری بریتانیا نیست، و در واقع تقلیدی ست از ساخت و ساز هلندی. چه جهت درک خصوصیات کمپانی بریتانیایی هند شرقی کافی ست که بشکل تحت الفظی مطالب سر استامفور رافل[٢۵] والی انگلیسی در جاوا[٢٦] را به یاد بیاوریم که دربارۀ کمپانی کهنسال هند شرقی هلندی گفته بود.«تنها انگیزۀ کمپانی هلندی عشق به مال اندوزی ست و نسبت به رعایای خود رفتاری نازلتر از کشاورزان هند غربی[٢٧] دارد که در گذشته به بردگان خود تحمیل می‌کردند. بدین علت که آنها حداقل ابزار انسانی‌ای را که بکار می‌گرفتند با پول می‌پرداختند، ولی اینها چنین کاری را هم انجام نمیدادند. کمپانی هلندی تمام ساز و برگ استبدادی را بکار بسته بود تا آخرین پول‌های مردم را بوسیلۀ مالیات و یا نیروی کاری که در تعلق آنان بود بگیرد. و بر این اساس بود که دولتی بوالهوس و نیمه بربر با پیگیری اهداف و بر حسب عادات سیاستمدارانه و آزموده، و با حرص و آز بدون مرز تاجرمآبانه به جراحاتی که بر پیکرۀ این مردمان وارد ساخته بود تعمیق بخشید.» تمام جنگهای داخلی، تهاجمات، انقلابها، فتوحات، قحطیها و گرسنگیها، هر چند که پیچیده و سریع و مخرب بوده باشند ولی هند را بشکل سطحی متأثر ساخته بودند. انگلستان بنیادهای نظام اجتماعی هند را از بین برد، بی آنکه نیازی به باز سازی چیزی ابراز کند. از دست دادن جهان کهن که به نقل مکان به جهان جدید نیانجامیده بود، به فقر کنونی هندیان خصوصیتی خاص و ناامید کننده می‌دهد، و هندوستان تحت سلطۀ انگلیس را از تمام سنتهای قدیمی و تمام تاریخ آن در مجموع قابل تفکیک می‌سازد. از دوران قدیم، در آسیا تنها سه وزارت خانه وجود داشته است: وزارت اقتصاد، یا چپاول داخلی، وزارت جنگ یا چپاول خارجی و سرانجام وزارت کار عمومی. آب و هوا و شرایط جغرافیایی و خصوصا وجود سرزمین‌های وسیع صحرایی که از عربستان، پارس، هند و تاتار تا بالاترین نقطۀ آسیا ادامه می‌یابد، سبب بوجود آمدن صنعت آبیاری خاصی شده بود که به مدد کانال (قنات) و دیگر ابزار هیدرولیک انجام می‌گرفت، و در واقع پایه و اساس کشاورزی شرقی را تشکیل می‌داد. در مصر، هند، و بهمین منوال در بین النهرین و در پارس سیلاب‌ها به جهت بارور ساختن زمین مورد اســتفاده قرار می‌گرفتند و با بالا آمدن سطح آب ذخایر آب را در قناتها تمدید می‌کردند. در غرب، ضرورت اســتفاده و بهره‌برداری مشــترک از ذخایر آب به پیدایش مقاطعه کارانی انجامیده بود که در پیوند با اتحادیه‌های داوطلب فعالیت داشــتند که نمونه بارز این واقعه را در ایتالیا و فلاندر[٢٨] مشاهده می‌کنیم. ولی تحمیل چنین ساخت‌وسازی در شرق که از سطح تمدن بسیار نازلتری برخوردار بود و به‌دلیل وسعت مناطق، تشکیل چنین اتحادیه‌ها و یا دخالت دولت مرکزی را بر نمی‌تابید. ولی از این پس عملکرد خاص اقتصادی، دولتهای آسیایی را به قبول مسئولیت در زمینه عمران عمومی واداشته بود. بنابراین از زمانی که بارور سازی مصنوعی زمین و امور قنات‌ها به عهدۀ دولت‌های مرکزی واگذار شد، سنّت آبیاری از بین رفت و این روند حاکی از این واقعیت است که: سرزمین‌های زراعی که در گذشته باروری تحسین برانگیزی داشتند، اکنون در پالمیر[٢۹]، پترا[٣٠]، ویرانه‌های یمن، مناطق گستردۀ مصر، پارس و هندوستان به بیابانهای بی‌حاصل تبدیل شده‌اند. چنین روندی نشان می‌دهد که از چه رو تنها یک جنگ خانمانسوز کافی بود تا کشوری را برای قرون متمادی خالی از سکنه نموده و آنرا از تمدن محروم سازد. بنابراین، انگلیسی‌ها در هند شرقی امور اقتصادی و جنگ را به سبک پیشینیان خود[٣۱] اداره کردند، ولی کارهای عمرانی و عمومی را بطور کلّی واپس زدند. بدین ترتیب میتوانیم بگوئیم که اضمحلال ساختارهای کشاورزی قابل توسعه از نتایج تسامحات و اصول بریتانیایی در رقابت آزاد است. با اینحال غالبا مشاهده می‌کنیم که اضمحلال کشاورزی در امپراتوریهای آسیایی، تحت نیابت دولت دیگری دوباره جان می‌گیرد. بهره برداری کشاورزی در شرق مثل اروپا به دولتهایی بستگی دارد که بر اساس تغییرات جوّی یکی جایگزین دیگری می‌شوند. بنابراین متروک ساختن کشاورزی را نمی‌توان تنها به عنوان تیر خلاص مهاجمین انگلیسی بر پیکر هند تعبیر کرد، زیرا چنین شرایطی همراه با موقعیت جدیدی بود که در سالنامۀ جهان آسیایی قابل بررسی ست. علی رغم تمام وجوه متغییر سیاست هند در گذشته، شرایط اجتماعی از دوران باستان و قدیمی‌ترین اعصار تاریخی تا اوایل قرن نوزدهم هیچگونه تحولی بخود ندیده بود. حرفۀ نسّاجی با دست و چرخ قرقره که توسط دهها هزار نساّج و ریسنده تولید می‌شد، در واقع محور اصلی ساختار اجتماعی هند بود. از دوران‌های بسیار قدیمی اروپا پارچه‌های ارزندۀ هند را دریافت می‌کرد و بهای آنرا با فلزات قیمتی پرداخته و به این ترتیب مواد اولیۀ تزیینات و زرگری را تأمین می‌کردند. نزد هندیان عشق به زینت آلات و جواهرات به‌اندازه‌ای ست که حتی اعضای طبقات پائین نیز که تقریبا با پای برهنه راه می‌روند، غالبا یک جفت گوشوارۀ طلایی و زینت آلاتی دور گردنشان می‌بندند. انگشتر دست و یا پا نیز بسیار رواج داشت. زنان و کودکان غالبا بدست و پا دستبند و پابند جسیم طلایی یا نقره‌ای می‌بستند، و مجسمه‌های کوچکی از قدیسین از جنس طلا و یا نقره به شکل سنـتّی در منازل نگهداری می‌کردند. مهاجمین انگلیسی چرخ قرقره و حرفۀ ریسندگی و بافندگی را از بین بردند. انگلستان مقدمتا پارچه‌های نخی هند را در بازار اروپا از دور خارج کرد، و سپس به صادران نخ به هند مبادرت کرد و سرانجام کشور پارچه‌های نخی را با پارچه‌های انگلیسی اشباع کرد. از سال ١٨١٨ تا ١٨٣٦ صادرات نخ بریتانیای کبیر به هند از یک به ۵٢٠٠ افزایش یافت. در سال ١٨٢۴ صادرات پارچه‌های حریر[٣٢] انگلیسی به هند بیش از یک میلیون یارد[٣٣] در سال ١٨٣٧ از مرز ٦۴ میلیون یارد عبور می‌کند. ولی در همین فاصله زمانی، جمعیت داکا[٣۴] از ١۵٠٠٠٠ نفر به ٢٠٠٠٠ نفر تقلیل پیدا می‌یابد. با این وجود اضمحلال شهرهای هندی که بخاطر محصولاتشان آنهمه شهرت داشتند، از جمله مصیبت‌بارترین نتایج سلطۀ بریتانیا بحساب نمی‌آمد. علوم بریتانیایی و به‌کاربستن ماشین بخار توسط انگلیسی‌ها در تمام هندوستان، رابطۀ کشاورزی و صنایع دستی را از بین برده بود. این دو موضوع – از یکطرف به سبب اینکه هندیها مثل تمام ملّتهای شرقی مسائل عمرانی و آبیاری را به دولت مرکزی واگذار کرده بودند، یعنی مهمترین ضروریات کشاورزی و تجارت محصولات، و از طرف دیگر تمام جمعیت هند بشکل پراکنده زندگی می‌کردند و در اتحادیه‌های نیمه کشاورزی و نیمه صنعتی (صنایع دستی) تجمع می‌کردند و غالبا در کادر خانواده تحقق می‌یافت – همانطور که می‌گفتیم، این دو موضوع از دیر باز موجب پیدایش نظام اجتماعی خاصی شد که به عبارتی می‌توانیم بگوییم که واجد ساختاری روستایی ست و بر این اساس به هر یک از این گروهها و اتحادیه‌های کوچک، ساخت و ساز مستقلی می‌بخشد. از این جهت که بتوانیم از این موضوع تصویر روشنتری در ذهنمان داشته باشیم، شرح خصوصیات چنین نظام اجتماعی را می‌توانیم در یکی از پرونده‌های قدیمی امور هند در مجلس عوام انگلیس جستجو کنیم: "از نظر جغرافیایی، دهکده قطعه‌ای زمینی است قابل کشت و در عین حال بایر که چند هزار متر مربع مساحت دارد، از نظر سیاسی شبیه یک اتحادیه یا یک اتحادیۀ کلیسایی ست. در آنجا غالبا کارمندان و کارکنانی را مشاهده می‌کنیم که مثل نمایندگان سندیکا به امور دهکده رسیدگی می‌کنند و اختلافاتی را که بین ساکنین روی می‌دهد برطرف می‌سازند و به عبارتی نقش پلیس را به عهده دارند و مالیات‌ها را دریافت می‌کنند. و با توجه به عملکردی که در نفوذ شخصی آنان یافت می‌شود و آشنایی کاملی که با موقعیت محیط اطراف و امور دهکده دارند، بنابراین جهت انجام چنین وظایفی با صلاحیت‌ترین افراد به نظر می‌رسند. کارنامه‌نویس[٣۵] فردی است که ترازنامۀ امور کشاورزی را تهیه می‌کند و مسائلی را که مربوط به کشت زمین می‌شود به ثبت می‌رساند. سپس باید از "تایه"[٣٦] و "توتی"[٣٧] نام ببریم که عهده‌دار وظایف خاصی هستند، به این ترتیب که اوّلی تمام اطلاعاتی را جمع‌آوری می‌کند که مربوط به بزهکاری‌ها و جنایات است و به‌همین منوال عهده‌دار امنیت مسافرینی ست که بین دهکده‌ها رفت و آمد می‌کنند. وظایف دوّمی (توتی) بیشتر در پیوند با امور داخلی دهکده بوده و نظارت او منحصر به برداشت محصولات و برآورد آن است. نگهبانان مرزی مأمور حراست از حدود دهکده هستند و در صورت مشاهدۀ انحرافات و اختلافات، گزارش تهیه می‌کنند. مأمورین دیگری جریان آب مورد نیاز برای کشاورزی را هدایت می‌کنند. راهب برهمایی مراسم مذهبی را برگزار می‌کند. معلم مدرسه روی زمین شنی به کودکان خواندن و نوشتن می‌آموزد و باز هم بین راهب برهمایی که متخصص تقویم و سالنامه است و براهمایی که ستاره‌شناس است، تفاوت وجود دارد، و غیره. این کارگزاران و کارمندان عموما دستگاه اداری دهکده را تشکیل می‌دهند. با این وجود در برخی از مناطق کشور، تعداد آنها تقلیل می‌یابد و ممکن است که فردی عهده‌دار چند کار مختلف باشد. در برخی دیگر تعداد آنها بیشتر از حدّ معمول است. از قرون و اعصار بسیار قدیمی ساکنین چنین دهکده‌هایی به‌همین شکل ساده به امور حکومتی شهرداری مدارانه می‌پرداختند. حدود دهکده‌ها به ندرت تغییر می‌یافت. و اگر سر حدّات آنها در اثر جنگ دچار تخریب می‌شد، و یا قحطی و گرسنگی و بیماری گریبانشان را می‌گرفت، ولی همان نام‌ها، همان حدود مرزی، همان منافع و حتی همان خانواده‌ها در طول قرنها در همان دهکده باقی می‌ماندند. سقوط حکومت‌ها و تجزیۀ کشور نیز هیچ اختلالی در نظم عمومی آنان ایجاد نمیکرد و تا زمانی که دهکدۀ آنان کامل بر جا می‌ماند، هیچ اهمیتی نداشت که چه کسی بر آنها حکومت می‌کند، و یا حکومت به چه کسی منتقل شده است. چنین مواردی اقتصاد داخلی دهکده را متأثر نمی‌ساخت. نمایندۀ دهکده[٣٨] پیوسته سندیکای دهکده است و به کار قضاوت دامه می‌دهد، و در عین حال دولت مأموریت جمع‌آوری مالیاتها را مستقیما بخود او می‌سپارد. و چنین ساختاری ست که در جامعۀ هند بشکل گسترده در معرض فروپاشی و نابودی قرار می‌گیرد. و علت چنین فاجعه‌ای تنها در خشونتبار بودن مداخلات مالیاتچیان و سربازان انگلیسی نبوده، بلکه علت اصلی آنرا باید در ورود ماشین بخار و رقابت آزاد انگلیسی جستجو کرد. چنین جوامعی که بر پایه و اساس صنایع دستی قوام یافته بودند، بشکل خاصی نخ‌ریسی و پارچه بافی را با کشاورزی سنّتی پیوند داده بودند، و بدبن ترتیب بود که استقلال خود را حفظ می‌کردند. مداخلات انگلیس، نخریس و پارچه باف را از بین برد، و با تخریب چنین جوامع کم جمعیت نیمه متمدن و نیمه بربر، و با تخریب بنیاد اقتصادی آنان موجب شد که بزرگترین و یگانه انقلاب عظیم اجتماعی که آسیا هرگز بخود ندیده بود، تحقق یابد. با این وجود هر چند که از منظر احساسات انسانی، مشاهدۀ انقراض هزاران ساختار اجتماعی پدرسالار، بی‌آزار و زحمتکش و تقلیل آنان به فقر و فلاکت و از دست دادن سنت‌های قدیمی و از دست دادن وسایل زیستی خاص تمدن خود آنان، جملگی خوشایند نیستند. ولی نباید فراموش کنیم که همین جوامع روستایی شاعرانه، علی رغم ظاهر بی‌آزار آنان، شامل یکی از عناصر بنیادی استبداد شرقی بوده است. چنین ساختاری خرد انسانی را در چهار چوب تنگی به محذوریت دچار کرده و از آن ابزاری بوجود آورده بود که محصول آن چیزی نبود مگر فرمانبرداری از خرافات و بردگی در مقابل اصول خدشه ناپذیر. و همین ساخت و ساز بود که آنان را از هر تمایل بلند پروازانه و از هر نیروی تاریخی تهی می‌کرد. و نباید فراموش کنیم که همین بربرهایی که بشکل خودخواهانه‌ای به قطعه زمین حقیر خود تکیه کرده بودند، در کمال آرامش به فروپاشی امپراتوری‌ها نگاه می‌کردند و شقاوت‌هایی که نامی برای آنان نمی‌شناسیم، قتل عام مردم شهرهای بزرگ توجه آنان را بخود جلب نمی‌کرد و از منظر آنان چنین حوادثی در مقام سوانح طبیعی بود، بشرط اینکه آنان را هدف قرار ندهد. و نباید فراموش کنیم که چنین زندگی گیاهی، در حال رکود و حقیر که محصول چنین شیوۀ زندگی بود از طرف دیگر به نیروهای مخرب و کور و سرشار از توحش میدان داده بود، بطوری که میراندن جزئی از رسوم مذهبی بود و در تمام هندوستان رواج داشت. و باز هم نباید فراموش کنیم که همین جوامع کوچک، نشان کاستها[٣۹] و بردگان را با خود حمل می‌کرد، و انسان را تابعی از شرایط بیرونی می‌دانست بجای آنکه او را بر چنین شرایطی حاکم سازد. موقعیت اجتماعی را محصول طبیعتی خدشه ناپذیر می‌دانست، که منشأ آنرا در یکی از آداب و رسوم بدوی آنان مشاهده می‌کنیم که زانو زدن انسان در مقابل‌ هانومن[۴٠] میمون و سابالا[۴۱] گاو از وجوه نمادین تحقیر اشرف مخلوقات است. اگر چه حقیقت این است که انگلستان با بوجود آوردن انقلاب اجتماعی در هندوستان تنها به نیّت سودجویی مزورانه و به شیوۀ ابلهانه‌ای عمل می‌کرد، ولی مسئله اینجا نیست. پرسشی که باید مطرح کنیم، این است که آیا بدون انقلابی بنیادی در موقعیت جوامع آسیایی، بشریت قادر خواهد به سرنوشت خود تحقق ببخشد؟ در غیر اینصورت، جنایات انگلستان کدام است. انگلستان ابزار ناخودآگاه تاریخی است که به انقلاب دامن زده است. بنابراین هر چند که از مشاهدۀ فروپاشی جهان کهن اندوهگین باشیم، مثل گوته باید با شگفتی از خودمان بپرسیم:

    چه باک اگر چنین فاجعه‌ای ما را در رنج غرقه کند
    زیرا که شادی ما را افزایش خواهد داد
    آیا حکومت تیمور هزاران زندگی را از بین نبرد؟

(٢۵ ژوئن ١٨۵٣)


[ ] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: مقالاتی را که در اين‌جا می‌خوانید، به‌قلم "کارل مارکس" فیلسوف و اندیشمندی آلمانی است که جهان رويايی را با تئوری‌های خود ترسیم کرد و میراث "مارکسیسم" را از خود، برای بشریت باقی گذاشت. این سلسله مقالات را از متن فرانسه، "حمید محوی" ترجمه و در وب‌سايت "راه توده"منتشر کرده است. انتشار اين مقالات در دانش‌نامه‌ی آريانا الزاماً به‌معنای تاييد آن‌ها نيست.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- Turc
[۲]- Sarde
[۳]- Suisse
[۴]- M. Blackett
[۵]- Sir Charles Wood
[۶]- Sir J. Hogg
[٧]- M. Hume
[۸]- Hindoustan
[۹]- Himalaya
[۱٠]- Alpe
[۱۱]- Plaine de Bengale
[۱۲]- Lombardie
[۱۳]- Deccan
[۱۴]- Apennins
[۱۵]- Ceylan
[۱۶]- Sicile
[۱٧]- Mohamétans
[۱۸]- Lingam
[۱۹]- Jagannata
[٢٠]- Bayadères
[٢۱]- Kouli Khan
[٢۲]- Aurangzeb
[٢۳]- Heptarchie
[٢۴]- Salsette
[٢۵]- Stamforel Raffles
[٢۶]- Java
[٢٧]- (آمریکای جنوبی) Des indes ocidentales
[٢۸]- Flandre
[٢۹]- Palmyre
[۳٠]- Petra
[۳۱]- به یقین منظور مارکس همان هلندی‌ها هستند
[۳۲]- Mousseline
[۳۳]- Yard
[۳۴]- Dacca
[۳۵]- Kurnum
[۳۶]- Tailler
[۳٧]- Toti
[۳۸]- Potail
[۳۹]- Caste
[۴٠]- Hânuman
[۴۱]- Sabbala



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس در باره‌ی استعمار، وب‌سايت راه توده


[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]