انتقاد مارکس ازاشغال استعماری بوشهر و خرمشهر
مارکس، نیویورک دیلی تریبون ١٨۵٧
فهرست مندرجات
- مقدمه انتشارات پروگرس بر مقالات ژورنالیستی مارکس و انگلس
- افغانستان، استعمار نوین پای خود را جای پای استعمار کهن گذاشت!
- انتقاد مارکس از اشغال استعماری بوشهر و خرمشهر
- سالهای تدارک انقلاب و استقلال هندوستان
- یگانه انقلاب عظیم جهانی، در هندوستان
- کمپانی هند شرقی دست بلند استعمار بریتانیا
- تجربه پارس و چین در جنگهای نامنظم
- جنگ علیه پارس
- ایران و توطئه انگلیس از نگاه "کارل مارکس"
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[...] [...]
[↑] انتقاد مارکس از اشغال استعماری بوشهر و خرمشهر
پرسشی که اخیراً در رابطه با جنگ علیه پارس و خطاب به لرد پالمرستون بهعمل آمده بود، از جانب اتاق بازرگانیی خود او بود. او به شکل تندی پاسخ گفته بود که:
"به محض اینکه قرارداد صلح بهتصویب برسد، اتاق بازرگانی نظر خود را دربارهی جنگ اعلام خواهد کرد." بهتاریخ ۴ مارس ١٨۵٧ قرار داد صلح در پاریس به امضاء رسید و در تاریخ ٢ می١٨۵٧ در بغداد تصویب شد و در حال حاضر تحت نظارت اتاق بازرگانی است. این قرارداد شامل ١۴ بند است که ٨ بند آن مرتبط است با شرایط جاری در قراردادهای صلح. بند ۵ مشروط است به خروج نیروهای کشور پارس (ایران) از شهر هرات و دیگر مناطق افغانستان که میبایستی ظرف سه ماه پس از رد و بدل کردن تصویب نامه به اجرا گذاشته شود. طبق مصوبهی بند چهارده دولت بریتانیا متعهد است که پس از تحقق موارد قید شده، نیروهایش را فوراً از بنادر و جزایر متعلق به پارس خارج سازد. جالب توجه این است که در مورد خروج نیروهای پارس از هرات حتی پیش از تسخیر بوشهر یادآور شویم که چنین موردی طی مذاکرات طولانی در کنستاتینپل از جانب سفیر پارس، فرخ خان به لرد استانفورد دو ردکلیف[۱] صراحتا پیشنهاد شده بود. تنها امتیاز جدیدی که انگلستان در کوران این مذاکرات کسب کرد مربوط بود به استقرار واحدهایش در طول بدترین فصل سال در طاعونزدهترین بخش از امپراتوری پارس. دربارهی مصیبتی که آفتاب، مرداب و دریا در طول تابستان بر سر خود اهالی بومیی بوشهر و محمره (خرمشهر) نازل میکند، نویسندگان قدیم و جدید به تفصیل نوشتهاند. ولی نیازی به چنین مراجعی نیست، زیرا همین چند هفته پیش، سرهانری راولینسونُ[٢] از مجربترین قضّات و از طرفداران پالمرستون، رسماً اعلام کرد که واحدهای انگلیسی - هندی در شرایط آب و هواییی دهشتناک، مطمئناً از پای درخواهند آمد. روزنامهی تایمز لندن[٣] نیز به محض اعلان پیروزی در محمره (خرمشهر)، نوشت که علیرغم قرارداد صلح، ضرورت ایجاب میکند که برای حفظ جان سربازان، واحدهای نظامی تا شیراز پیشروی کنند.
خودکشیی یک دریاسالار و یک ژنرال بریتانیایی که در رأس واحدهای نظامی گماشته شده بودند، به جهت نگرانی و اضطراب عمیقی بود که از سرنوشت قریبالوقوع واحدهایشان احساس میکردند، و اینکه مطابق با دستورات دولت نمیبایستی فراتر از محمره پیشروی کنند. بنابر این میتوان به یقین منتظر مصیبت دیگری باشیم که به آنچه در کریمه[۴] روی داد، شباهت زیادی دارد ولی با شدّت کمتر. ولی اینبار نه به دلیل ضروریات نظامی یا اشتباهات مسخره دستگاه اداری، بلکه بهعلت معاهدهای که با شمشیر فاتح نوشته شده بود. در بندهای مصوب معاهدهی مذکور جملهای هست که اگر خوشایند پالمرستون باشد، میتواند به گشایش بحث و جدل تازهای بیانجامد.
طبق بند چهاردهم بریتانیا موظف به خارج ساختن نیروهایش از بنادر و جزایری ست که به کشور پارس تعلق دارد. بنابراین پرسش اینجاست که آیا محمره به پارس تعلق دارد یا نه. ترکها هرگز از داعیهی خود روی این منطقه که روی دلتای رود فرات واقع شده صرفنظر نکردهاند. زیرا با توجه به اینکه بندر بصره در برخی از فصول عمق بسیار کمی دارد و برای شناورهای سنگین مناسب نیست، محمره از دیرباز تنها بندر آنها در سواحل این رود بوده است. بنابراین اگر پالمرستون چنین راه حلی را میپسندد، میتواند به بهانهی اینکه این بندر به فارس تعلق ندارد، آنرا تحت تصرف داشته باشد و راه حل نهایی را به گشایش آن در مسئلهی مرزی بین فارس و ترک موکول کند.
بند ٦، پارس را موظف میدارد که از هرگونه ادعای ارضی روی شهر هرات و ایالات افغانستان صرفنظر کند و از دخالت در امور داخلی افغانستان خودداری نماید. استقلال هرات و افغانستان را بهرسمیت بشناسد و هرگز سعی نکند که آن را به مخاطره بیاندازد. و در صورت بروز اختلاف با هرات و افغانستان، جهت رفع بحران "به میانجیگریی دولت بریتانیا مراجعه کند، و دست به اسلحه نبرند مگر اینکه میانجیگریی دولت بریتانیا بینتیجه بماند".
دولت بریتانیا نیز به سهم خود متعهد میشود که همواره از نفوذ خود در دولتهای افغانستان استفاده کند و از هرگونه سوءتفاهم و ابهام از جانب آنها پیشگیری نماید و "تمام امکانات خود را به بهترین وجهی بهکار خواهد برد تا اختلافات بهشکل عادلانهای برای مملکت فارس فیصله یابد. چنین بندی از معاهده، صرفنظر از فرمولهای اداری و رسمی، هیچ مفهوم دیگری جز بازشناسی استقلال هرات ندارد، یعنی همان امتیازی که در کنفرانس کنستاتینپل فرخ خان پیشنهاد کرده بود و بدان رضایت داده بود. حقیقت این است که بر طبق این بند، دولت بریتانیا داوری رسمی خود را بین افغانستان و پارس تثبیت و به ثبت میرساند. و این نیز همان نقشی ست که از ابتدای قرن بهعهده گرفته بوده است. حال آنکه آیا قادر به انجام چنین تعهدی باشد، مسئلهای است که نه به حقوق قانونی که به زور بستگی دارد. علاوه بر این اگر شاه در دربارش با فردی مثل هوگو گروتیوس[۵] ملاقت میکرد، او میتوانست به دقت بگوید که هر آنگاه کشوری مستقل، حق دخالت به امور بینالمللی خود را به کشور بیگانهای واگذار کند، چنین رابطهای از نظر قاضی باطل و قابل پیگیری نیست. و این نکتهای است که در مورد چنین قراردادی مشاهده میشود، چرا که انگلستان به بیان شاعرانهای افغانســتان را تعریف میکند که گویی چند قبیلهی مختلف دولت و کشــور مســتقلی را تشــکیل میدهند. دولت افغانســتان به مفهوم دیپلماتیک کلمه همانقدر واقعیت دارد که دولت پاناســلاو[٦].
بند ٧ مقرر میسازد که هر گاه مرز پارس توسط حکومتهای افغانی مورد تجاوز قرار گرفت، دولت پارس حق خواهد داشت که با عملیات نظامی تجاوز را سرکوب کند، ولی پس از مجازات تعرض کنندگان باید به مرز عادی خود باز گردد. چنین شرطی در واقع تکرار تحت الفظی همان بند از قرار داد ١٨۵٢ است که به تصرف بوشهر انجامید.
بر اساس بند ٩، دولت پارس با استقرار و باز شناسیی کنسول عمومی، کنسول، نایب کنسول را موافقت دارد و نمایندگان بریتانیا را بعنوان ممتازترین ملّت میداند. ولی بر اساس بند ١٢ دولت بریتانیا "از این پس از حق حمایت از اتباع پارسی صرفنظر میکند که در خدمت دولت بریتانیا یا کنسول عمومی، کنسول، نایب کنسول و نمایندگان کنسول نیستند."
پیش از آغاز جنگ، فرخ خان با استقرار کنسول بریتانیا در پارس موافقت کرده بود. قرارداد حاضر تنها موردی را که اضافه میکرد، صرفنظر کردن انگلیس از حمایت اتباع پارس بود، حقی که در واقع یکی از دلایل جنگ بود. اتریش، فرانسه و دولتهای دیگر هر یک حق ایجاد کنسولگریهایشان را در فارس بدست آورده بودند ولی بدون هیچگونه راهزنی دریایی. سرانجام، معاهده دربار تهران را مجبور میکند که به بازگشت مورای[٧] تن در دهد و بعلاوه عذر خواهی از این جنتلمن نیز قید شده بود، زیرا در نامهای از جانب شاه به صدراعظم از او به عنوان مردی ابله، ناآگاه، غیر معقول، کوتاه بین و نویسندهی پروندهای وقیح و ناشایست یاد کرده است. عذر خواهی از مورای نیز توسط فرخ خان انجام گرفته بود، ولی این عذر خواهی از جانب دولت بریتانیا رد شد و اصرار داشت که صدر اعظم برکنار شود و از ورود مورای به تهران "با کورنوموز وفلوت و چنگ و موسیقیی باشکوهی، استقبال به عمل آید".
با پذیرش پست کنسول عمومی در مصر عنایت شخص بروت را بخود جلب کرده بود و در اولین سفر به بوشهر، به اعتبار نام شاه رسما در بازار به فروش تنباکو اقدام کرد و شوالیهی سرگردان بانوئی پارسی شده بود که فضیلت چندان روشنی نداشت، به همین دلایل مورای نتوانست معرف شخصیت و مثال بارز بزرگ منشیی بریتانیا در نزد شرقیان باشد. بازگرداندن اجباریی او به دربار پارس باید به عنوان موفقیتی مشکل برانگیز برآورد شود. در مجموع این معاهده، صرفنظر از امتیازاتی که فرخ خان پیشکش کرده بود، هیچ موردی نداشت که ارزش نوشتن روی کاغذ را داشته باشد و هزینهی متحمل شده و خون ریخته شده را توجیه کند.
سودی که از لشگرکشی به پارس نصیب بریتانیای کبیر شد تنها به جلب تنفر تمام آسیای میانه خلاصه نمیشود. رویگردانیی هند، تقلیل روزافزون واحدهای هندی، تحمیل هزینهی سنگین به خزانهی هند، احتمال تقریبا ناگزیر مصیبت دیگری نظیر کریمه، پذیرش رسمیی میانجیگری بناپارت بین انگلستان و دولتهای آسیایی، و سرانجام کسب دو نوار پر اهمیت توسط روسیه، یکی روی دریای خزر (کاسپین) دیگری روی مرز شمالیی سواحل فارس.
١٢ ژوئن ١٨۵٧
نیویورک دیلی تریبون
٢۴ ژوئن ١٨۵٧، شمارهی ۵٠۴٨
يادداشت ۱: مقالاتی را که در اينجا میخوانید، بهقلم "کارل مارکس" فیلسوف و اندیشمندی آلمانی است که جهان رويايی را با تئوریهای خود ترسیم کرد و میراث "مارکسیسم" را از خود، برای بشریت باقی گذاشت. این سلسله مقالات را از متن فرانسه، "حمید محوی" ترجمه و در وبسايت "راه توده"منتشر کرده است. انتشار اين مقالات در دانشنامهی آريانا الزاماً بهمعنای تاييد آنها نيست.
[↑] پینوشتها
[۱]- Lord Stratford de Redcliffe
[۲]- sir Henry Rawilson
[۳]- London Times
[۴]-
[۵]- Hugo Grotius
[۶]- Panslave
[٧]- M. Murray
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس در بارهی استعمار، وبسايت راه توده
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]