جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

حماسه­‌ی گیلگمش (لوح دوم)

ترجمه به‌فارسی از: دکتر داوود منشی‌زاده

گیلگمش

کهن‌ترین حماسه‌ی بشری


فهرست مندرجات

 



لوح دوم

نبرد گیلگمش و انکیدو

راهبه‌ی شادی انکیدو را به نزد چوپانان می‌برد. مردی از آن‌جا گذر می‌کند و زورگویی‌های گیلگمش را برای انکیدو شرح می‌دهد. انکیدو خشمگین به اوروک می‌رود و با گیلگمش مبارزه می‌کند. گیلگمش پشتش را می‌خواباند و او را دوست خود می‌خواند. سپس به او می‌گوید که به‌همراهی هم، به جنگ هومبه به، دیو جنگل سدر خدایان بروند.

انكيدو از آستانه معبد می‌گذرد و به معبر گام می‌نهد. مردم از ديدار وی به شگفت می‌آيند. بالای عظيمش از همه بزرگان شهر در می‌گذرد. موی سر و ريشش را هيچ گاه نبريده‌اند. از كوهساران ئهنو پهلوانی به شهر درآمده است. راه پهلوانان اوروك را به خانه مقدس بربسته است. مردان در برابر او صف آراسته‌اند.

همه گرد آمده‌اند اما نگاه هراس انگيزش همه را می‌گريزاند. نفوس اوروك در برابر آفرينه اعجازآميز فرو می‌آيند و به پاهای وی بوسه می‌زنند. به سان كوكان از وی ترسانند.

در پرستشگاه مقدس، گيل‌گمش را چون خدايان جامه خواب گسترده‌اند تا با ايشتر - الهه بارور عشق - بخسبد. گيل‌گمش از كاخ خويش می‌آيد. گيل‌گمش پيش می‌آيد. انكيدو بر درگاه بلند معبد ايستاده است و گيل‌گمش را نمی‌گذارد تا بدرون آيد. بسان دو كشتی گير، در آستانه خانه مقدس به هم درآويز می‌شوند. پيكار آنان به معبر می‌كشد.

انكيدو، به سان سپاهی بر شبان اوروك فرو افتاده است. سلطان اوروك، او را چونان زنی می‌فشرد، او را می‌غلتاند تا خود بر او افتد.

او را بر سر دست برافراشته، به پيش پای مادر می‌افكند... خلائق، به شگفتی و حيرت در نيروی گيل‌گمش می‌نگرند.

انكيدو به خشمی ناگزير، خروش برمی آورد. موی سر عظيمش پريشان و درهم است. او از دشت آمده، ابزار آرايش مو نمی‌شناسد.

انكيدو بر سر پای برمی خيزد. انكيدو در همآورد خويش نظر می‌كند. چهره‌اش تيره می‌شود. سيمايش درهم می‌رود. دست‌هايش بر ران‌های خسته فرو می‌افتد. اشك، چشم‌هايش را پر می‌كند.

ری شت - خاتون مادر - دست‌های او را در دست‌های خويش می‌گيرد.

ری شت، با او - با انكيدو - چنين می‌گويد: «تو فرزند مني. هم امروز ترا زاده ام. من مادر توام، و اينك برادر تست كه آنجا ايستاده.»

و انكيدو دهان گشود. و با او - با خاتون مادر - چنين گفت: «مادر! من برادر خود را در نبرد بازيافتم!»

و گيل‌گمش با او - با انكيدو - چنين می‌گويد: «تو ياور و يار مني. اكنون دوشادوش من به پيكار برخيز!»

ئن ليل - خدای ديارها و خاك -، خومبه به را به نگهبانی سدرهای جنگل دور دست خدايان برگماشته بود، تا مردمان را از آن برماند. او - خومبه به - آوازی به سان نعره توفان‌ها دارد. درختان، بادم او می‌خروشند. از نفسش بانگ مرگ برمی خيزد.

هر كه بدان جا - به كوهساران سدر - پای می‌نهد، از پاسدار خشمالود جنگل هراس می‌كند. هر كه به جنگل مقدس نزديك می‌شود، پيكرش سراپا به لرزه می‌افتد.

گيل‌گمش با او - با انكيدو - چنين گفت: «- خومبه به، نگهبان جنگل سدر، به درگاه شه مش - خدای آفتاب و داور ارواح و آدميان - گناه‌ها می‌كند...

از آن جا كه پاسداری سدرهای مقدس را بدو در سپرده‌اند، از مرز خويش پای فرا نهاده است: از جنگل به دشت می‌آيد تا آدميان را برماند. بسان توفان غرنده درختان را به خروش می‌افكند. هر آن كس را كه به جنگل نزديك شود می‌كشد. هم اگر زورمندی باشد، دستان او برزمينش می‌افكنند...

من می‌خواهم اين آفرينه خوف انگيز را به زانو درآورم.‌ای همدم من! ما سر آن نداريم كه در اوروك بياساييم. ما سر آن نداريم كه تنها، در پرستشگاه ايشتر فرزندانی بسازيم. ما بر آن سريم كه خطر كنيم و به جست و جوی كنش‌های پهلوانان بيرون آييم. با تو می‌خواهم كه به دشت بتازم.»

انكيدو با او - با همدم خويش - چنين می‌گويد:

«خومبهبه، آن كه به سويش می‌رويم، می‌بايد كه آفرينهئی باشد سخت هراس انگيز... تو می‌گوئی كه با تو او قدرت‌های بس شگفت دربند است. و ما می‌بايد با او به پيكار درآييم؟»

گيل‌گمش با او - با انكيدو - می‌گويد:

«ای همدم من! ما به جانب سدرهای مقدس می‌رويم. با نگهبان، با خومبهبه به پيكار برمی خيزيم و عدوی خدايان و آدميان را به خون درمی كشيم!»


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی و ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

گیلگمش، کهن‌ترین حماسه‌ی بشری، مترجم لوحه‌های ميخی: جورج اسميت، ترجمه به آلمانی: گئورگ بورکهارت، ترجمه به‌فارسی: دکتر داوود منشی‌زاده، تهران: نشر اختران، چاپ اول - ۱٣٨٣ خ.