حماسهی گیلگمش
(لوح هشتم)
فهرست مندرجات
- لوح اول
- لوح دوم
- لوح سوم
- لوح چهارم
- لوح پنجم
- لوح ششم
- لوح هفتم
- لوح هشتم
- لوح نهم
- لوح دهم
- لوح يازدهم
- لوح دوازدهم
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[لوح هفتم] [لوح نهم]
[↑] لوح هشتم
چندان كه نخستين سپيده صبح درخشيد، گيل گمش برخاست و به نزديك بالين رفيق خويش آمد.
انكيدو آرام خفته بود. سينهاش به آهستگی بالا میرفت و فرو میافتاد. دم جان اوست كه به آرامی از دهان او به بيرون میتراود.
گيل گمش گريست و چنين گفت:«- انكيدو ای رفيق جوان! نيروی تو و صدای تو كجا مانده است؟... انكيدوی من كجاست؟ تو از نيرومندی به شير و به نر گاو وحشی میمانستی. چالاك و تند، به غزال صحرا ماننده بودی... چنان چون برادری ترا، ترا دوست میداشتم! در برابر همه شاهان ترا، ترا بركشيدم! همه زنان زيبای اوروك ترا، ترا میخواستند! به جنگل سدر خدايان با تو رفتم، روزان و شبان با تو بودم... سر خومبهبه را همراه من به اوروك ديوار كشيده تو آوردي، چنان كه كوه نشينان ستمكشيده، آزاد از بيداد غول، ما را هماره دعايی میفرستند... نر گاو غران آسمان را ما در خون كشيده ايم؛ شايد دم زهرآلود او بر تو رسيده است؟ شايد پسند خدايان نبوده است كه ما، در خشم، به ايشتر برتابيم و گاوی را كه از آسمان يله كرده بودند به خون دركشيم؟»
پس گيل گمش ساعتی خاموش بر بالين رفيق خويش بنشست. و نگاه او بيرون، در دوردستها سرگردان بود.
آنگاه در او- در انكيدو- نظر كرد. و انكيدو همچنان آرام افتاده بود؛ انكيدو به آرامی خفته بود.
پس گيل گمش چنين گفت:«- انكيدو، همدم و يار ساليان جوانی من!... اينك پلنگ دشت، اينجا خفته است؛ هم آن، كه خود از هيچ چيز دريغ نكرد تا ما از كوهسار خدايان به فراز برشديم؛ تا گاو خروشنده آسمان را گرفتيم و در خون كشيديم؛ تا خومبهبه را بر خاك، درهم شكستيم. آن را كه در جنگل سدر خدايان میزيست و بر مردم ديار بيداد میكرد.- اكنون اين خواب ژرف چيست كه بر تو فرو افتاده؟ ای رفيق! سخت تيره مینمائی و گوئی ديگر بانگ مرا نمیشنوی!»
با اين همه، او- انكيدو- چشمانش را باز نمیگشايد. گيل گمش بر قلب او- بر قلب انكيدو- دست مینهد... و قلب انكيدو از تپيدن باز ايستاده است...
پس گيل گمش روی رفيق خود را- روی انكيدو را- فرو پوشيد هم بدان سان كه روی عروسان را فرو پوشند. چونان نره شيری میغريد و چنان چون ماده شيری كه زخم نيزه بر او آمده باشد فرياد شيون برآورد. موی خود بركند و برافشاند. جامههای خود بردريد و رخت غبارآلود عزا به تن درپوشيد.
چندان كه نخستين سپيده صبح درخشيد، گيل گمش زاری از سر گرفت.
شش روز و شش شب بر او- بر انكيدو- گريست تا سرخی بامداد هفتمين روز پديدار شد. و تا بدين هنگام، هنوزش به خاك در نسپرده بود.
گيل گمش به روز هفتم او را- انكيدو را- به خانه خاك در سپرد.
اينك گيل كمش پادشاست كه اوروك ديوار كشيده را ترك میگويد و زاری كنان به بيرون- به پهنه دشت میشتابد.
«-آيا من نيز چندان كه بميرم چنان چون انكيدو نخواهم شد؟... درد بر دل مینشست و هراس مرگ بر من فرود آمد. پس من به جانب دشت شتاب كردم.»
بيرون اوروك، نخجيربازی از برای شيران تله چالی ميكند. چون گيل گمش بدانجا میرسد، نخجير باز با او- با پادشا- چنين میگويد:
«- ای خداوندگار بلند! تو جنگلبان دشخوی سدرها را كشتی و خومبهبه را كه بر كوهساران مقدس سدر فرمان میراند بر خاك كوفتی. شيران را در كوهساران به دست خود شكستی و نر گاو نيرومند را كه خدای آسمان يله كرده بود به شمشير كشتی... پس از كجا رخسار تو اين چنين به زردی گرائيده، چهره تو بدينگونه چرا بپژمرده؟ فغان زاری از قلب تو چرا بلند است؟ به سرگردانان راههای دور چرا ماننده اي؟ رخسارت از باران و باد و آفتاب چرا برتافته، چنين بی تاب از كشتزارها شتابان چرا میگذری؟»
گيل گمش دهان میگشايد و با او- با نخجيرباز- چنين میگويد:«- رفيق من، آن كه چون نريان سواری با من بستگی میداشت، پلنگ دشت، يار من انكيدو، آن كه خود از هيچ چيزی دريغ نكرد تا از كوهسار خدايان به فراز برشديم، گاو آسمان را به خون دركشيديم، خومبهبه را در كوهسار سدر بر خاك افكنديم و در درههای تاريك شيران را شكستيم،- رفيق من كه در تمامی سختیها همراه من بود، بهره آدميان بدور رسيده است.
شش روز و شش شب بر او گريستم. تا به هفتمين روزش به خاك درنسپردم... سرنوشت او سخت بر من گران افتاده. اين است كه به دشت شتافته ام تا در دوردست پهناور بازش جويم. چه گونه آرام میتوانم بود؟ چه گونه فغان زاری از قلب من بلند نباشد؟... رفيق من، آن كه دوست میدارم، به خاك مبدل گشته انكيدو رفيق من، خاك رس شده. آيا من نيز نبايد تا در آرامش افتم؟ آيا من نيز نبايد كه ديگر تا به ابد برنخيزم؟»
[٢]
[٣]
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط … برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]-
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]